جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

خاطرات یک مقام ارشد امنیتی

مقدمه کمیته مجازات: ء

مطلبی که ذیلا ً بخش اول آن منتشر می شود، فرازهایی از خاطرات یک مقام ارشد امنیتی زمان شاه است که ناظر دسیسه ها و توطئه های فراوانی در قبل و بعد از انقلاب بوده است. بسیاری از شخصیت هایی که در این خاطرات بدان اشاره شده از رجال سیاسی انقلاب و حتی بازیگران امروز صحنه سیاست کشور هستند. کمیته مجازات انتشار این خاطرات را اقدامی ملی در جهت تنویر افکار عمومی ارزیابی می کند و بررسی صحت و سقم محتویات آن به عهده خوانندگان آگاه و پژوهشگران تاریخ معاصر می باشد. ء

مقدمه نویسنده: ء

در این ایام پایانی عمر قسمتی از دانسته ها و خاطرات خود را برای آیندگان نقل می کنم. شاید در این شرایط بحرانی ایران و جهان، احیانا ً ریشه گوشه ای از مشکلات کشور شناخته شود. در این وانفسای اطلاعاتی و شایعاتی، البته امیدی ندارم که شرح این خاطرات اثر چندانی داشته باشد، اما خود را موظف به بازگو کردن آنها می دانم. گرچه به مناسبت کهولت اکثر آنها را از یاد برده ام ولی تا جایی که حافظه کمک کند آنها را در نوار ضبط می کنم. بدیهی است که این خاطرات بنا به تاکید خودم در زمان حیات من منتشر نخواهد شد. آنرا به دست امینی سپرده ام و او مختار است که به هر طریقی که صلاح می داند و به نحوی ک برای خودش خطر آفرین نباشد، نسبت به انتشار آن اقدام کند. طبعاً اعلام هویت من نیز به عهده او است تا در هر زمانی که صلاح می داند نسبت به آن اقدام کند. ء

...........


پس از پایان دوران دبیرستان، به دانشگاه افسری پیوستم و هنوز دوران آن را تمام نکرده بودم که کاندید عضویت در رکن 2 ستاد ارتش شدم. از شرح وظایف آن سازمان می گذرم فقط بطور خلاصه اشاره می کنم که وظیفه آن ضد جاسوسی و مبارزه با عوامل دشمن خارجی بود و طبعا ً هنوز نیز به همین منوال است. آنگه که از زمان رضا شاه متداول بود، تقریبا ض هدف منحصر به فرد رکن 2، عوامل همسایه شمالی بودند. انگلیسی ها که خود بنیان گزار سلسله پهلوی بودند، همسایه شرقی ما هندوستان، مستعمره و افغانستان تحت الحمایه آنان و همسایه غربی ما عراق و آن هم تحت قیمومیت انگلستان بود. شیخ نشینان جنوبی نیز همگی دست نشانده آن دولت بودند. آمریکایی ها هم طبق اصل مونرو در آن زمان به اموری خارج از قاره خود نمی پرداختند. پس فعالیت ما متمرکز بر جاسوسان شوروی آن زمان بود. از اول تشکیل رکن 2 بطور کلی هم در ارتش و هم در این سازمان، بر عکس تصور همگان، چندین گرایش وجود داشت. مقدمتا ً باید بگویم افسرانی که برای عضویت در آن سازمان انتخاب می شدند، باید باسوادترین، پر استعداد ترین و قابل اعتماد ترین افراد باشند و از چندین صافی مهم بگذرند. ولی از همان اوایل تشکیل ارتش و بخصوص رکن 2، تمایلات و احساساتی کاملا ً بر خلاف نظر بنیان گزاران آن شکل یافت. علت آن هم معلوم است، آنان از مردم جدا نبودند، فرزندان مردم بودند و با تمایلات و فرهنگ همان مردم به ارتش پیوسته بودند. ء
نام ارتش شاهنشاهی بود و با وجود تمام کوشش های مصادر امور، عده ای از آنان میهن پرستانی واقعی بودند که نوکری هیچ اجنبی را نمی پذیرفتند و چون می دیدند در حقیقت در خدمت یک دولت بیگانه فعالیت می کنند، عکس العمل نشان می دادند. البته با توجه به خطرات عمده ای که این کار داشت، واکنش آنان اغلب در قلب باقی می ماند و فقط در جریاناتی مثل نهضت ملی شدن نفت ناگهان بروز می کرد، همانگونه که بسیاری از افسران ارتش و رکن 2 به حمایت از دولت ملی آن وقت پرداختند و البته پس از کودتای 28 مرداد، غرامت آن را بصورت اخراج، خلع درجه و حتی زندانی شدن، پرداختند. گروهی که کم تعداد هم نبودند، جذب فعالیتهای چپ شدند، یعنی همان سازمانهای که برای مبارزه با آن شکل گرفته بودند، آنان سازمان منسجمی زیر نظر یکی از افسران توده ای به نام خسرو روزبه داشتند که پس از کشف، اکثر افراد آن دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. ء

ساواک تازه تاسیس شده و اوج جنایات آن زیر فرماندی تیمور بختیار بود. قانون این سازمان در دوره صدارت دکتر مصدق تصویب شده بود و هدف آن، خارج ساختن امنیت کشور از انحصار رکن 2 و آگاهی شهربانی بود. منظور این بود که امنیت کشور به دست دولت منتخب مردم باشد. آما سازمان امنیتی که تشکیل شد، درست بر عکس هدف اولیه به کار پرداخت. درزمینه محدودیت آزادی، شکنجه و آزار مردم، حدی نمی شناخت و خود را خارج از قانون و مافوق آن می دانست. ء

سازمان امنیت اولیه بطور کلی از شکنجه گران و ماموران آگاهی و رکن 2 ارتش و گروهی خبرچین و الواط تشکیل شده بود. آمریکایی ها که حالا همه جا حاضر و ناظر فعالیتهای آن بودند، با تجربه ای که داشتند، نسبت به عواقب جنایات ساواک بیمناک شدند و توصیه کردند اصلاحاتی در آن انجام شود و برای اقرار گرفتن از روشهای مدرن تری استفاده گردد. پس یختیار برکنار و پاکروان جانشین او شد. این افسر تحصیل کرده و خردمدار تر از سلف خود بود. ء

ادامه دارد

چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۵

بوش گام به گام ايران را به ميدان جنگ می كشد



بعد از ظهر 23 دسامبر شورای امنيت در يك رای گيری مخفی قطعنامه تحريم ايران را برای متوقف كردن غنی سازی اورانيوم تصويب كرد. اما چرا چين و روسيه با اين قطعنامه همراه شدند؟
براساس اسناد سازمان انرژی اتمی و براساس موافقت عدم گسترش سلاح ها كشتارجمعی ، اسنادی مبنی براينكه ايران از اين قوانين سر زده باشد وجود ندارد و ايران كاملا حق قانونی و بين المللی خود می داند كه به فعاليت هسته اش ادامه بدهد. در اين ميان مرتبا رسانه غربی می گويند كه چين و روسيه روابط گسترده اقتصادی با ايران دارند و برخلاف منافع آنان است كه ايران در محاصره و تحريم اقتصادی قرارگيرد.ء
شورای امنيت رای خود را مخفی داد، زيرا بوش می توانست سخنرانی ماه مارچ 2003 خود را كه درهنگاه حمله به عراق ايراد كرد، برای قطعنامه شورای امنيت كپی برداری كرده و تنها به جای حرف " ق" حرف " ن" را بكار ببرد.ء
ايران از روش سياسی برای بدست آوردن زمان و امتياز بهره می گرفت و درمقابل قطعنامه های شورای امنيت رامقاومت ميكند. ء
ايران تاكنون به گروه های تروريست كه شامل القاعده می شود كمك كرده است. ( مراجعه به گزارش كميسيون 11 سپتامبربكنيد) ء
ما اين تهديد را برای كشورخود تشخيص داده و كنگره ايالت متحده بطورقاطع رژيم ايران را مسئول رفتارهای تهديدآميزش شناسايی كرد.ء
امريكا تلاش كرد كه ازطريق سازمان ملل تهديدات اين كشور را بطور صلح جويانه دفع كند.ء
درظرف 4 ماه گذشته ايالات متحده امريكا ومتحدينش با همكاری با شورای امنيت دراين جهت تلاش كردند ولی بعضی ازاعضای دائم شورای امنيت، اعلام كردند كه هرقطعنامه ای كه در آن ايران را از داشتن تكنولوژی اتمی محروم كند را وتو خواهند كرد. آنها نيز در ارزيابی های خود با نگرانی های ما همراهی می كردند اما راه حل امريكا را مناسب نمی دانستند.ء

ازانجا كه شورای امنيت معمولا و بموقع نمی تواند به وظائف خود عمل كند، ما (امريكا) مجبوريم خود قدم پيش بگذاريم. ء
چنانچه دولت ايران راه مقابله را انتخاب كند، آنگاه مردم امريكا می دانند كه تمامی موانع محدود كننده جنگ می تواند زيرپا گذاشته شود.ء
دراين صورت امريكا برای كاهش خسارت بايد با تمام امكانات ارتش خود وارد عمل شود. شايد رای گيری مخفيانه درباره قطعنامه برای فاش نشدن سيگنالی است كه برای استفاده محدود از سلاح های اتمی عليه ايران مطرح است. يعنی همان چيزی كه تاكنون بوش چندين بار در مصاحبه هايش از تائيد آن خودداری كرده است.ء
ايران با رد اين قطعنامه عملا"جنگ" را انتخاب كرده است، گرچه باور كردنی به نظر نمی رسد. هم امريكا و هم چين و روسيه ميدانند كه ايران تن به قبول پيش شرط متوقف سازی غنی سازی نخواهد داد. بنابراين اگر بوش واقعا قصد رسيدن به توافق با ايران را داشت باندازه كافی وقت داشت. انتظار بوش برای تصويب قطعنامه شورای امنيت- عليرغم همه نرمش مندرج در آن- در واقع رد آن از سوی ايران و باز شدن راه برای حمله به ايران است.ء
برای حمله به ايران بوش نياز به اين قطعنامه داشت و اكنون با رد آن از طرف ايران، بوش انتظار دارد كه جهان خواستار يك راه كار عملی برای متوقف ساختن ايران است. همانگونه كه با استناد بند 1441 شورای امنيت اين كار در ارتباط با عراق انجام شد. عليرغم هر وعده ای كه در پشت صحنه امريكا به چين و روسيه داده باشد، ما نمی توانيم مدعی شويم كه اين دو كشور نيز خواهان متوقف شدن غنی سازی درايران نيستند و به همين دليل نيز با شورای امنيت برای تصويب قطعنامه اخير همگامی كردند.ء
آيا بوش در گفتگوهای خصوصی خود با چين وروسيه مسئله بكار بردن نيروی نظامی عليه ايران را طرح كرده است؟
بوش به روسيه وچين اطمينان داده است كه حمله نظامی به ايران بدون گرفتن موافقت شورای امنيت صورت نمی گيرد اما اين گفتگوهای خصوصی نبايد علنی شود زيرا از ميزان فشار به ايران می كاهد و در صورت فاش شدن آن ديگر پای بند تعهدات و گفتگوهای خود باقی نخواهد ماند.ء
اين گفتگوهای خصوصی را می توان از لابلای گفته های منتشر شده پوتين و بوش بيرون كشيد. آيا اين تعهدات خصوصی بوش قابل باوراست؟
شواهد گذشته نشان ميدهد كه اين اطمينان ها تنها برای جلب همراهی چين و روسيه برای رای به قطعنامه شورای امنيت بوده است. او به وعده هايی كه به اسرائيلی ها داده وفادارتر خواهد بود.ء
مراحل هموارسازی حمله نظامی به ايران را مرور كنيم:ء
ء19 دسامبر ناوگان هواپيمابرامريكا راهی خليج فارس شد .ء
ء20 دسامبر بلر اعلام كرد كه ايران مانع صلح خاورميانه است .ء
ء23 دسامبرقطعنامه شورای امنيت تصويب شد.ء

چطورجنگ شروع ميشود؟
بايك واقعه شبيه " خليج تونگن " و يا حمله اسرائيل و يا يك واقعه مهم درعراق كه ايران به خاطران آن مسئول شناخته خواهد شد. و يا هرعملی كه ايران را تحريك به پاسخگوئی دفاعی كند
آيا ميتوان جلوی اين پيشامد راگرفت؟
حمله به ايران نمی تواند بدون بكارگيری سلاح اتمی صورت گيرد. اين تنها راه حل پيروزی سريع امريكا است. بدون داشتن امكان حمله اتمی به ايران ، احتمال موفق بودن حمله امريكا به ايران منتفی است. اما اين بايد برای تمامی مردم منطقی روشن باشد كه بكارگيری هرگونه سلاح اتمی عليه ايران، برای دنيا و آينده بشريت نتايج وخيمی به همراه خواهد داشت. تنها راه جلوگيری ازاين جنگ ، كمك كردن به پيش برد راه حل های سياسی است.ء
چين و روسيه درگفتگوهای خصوصی خود گفته اند كه بكارگيری سلاح اتمی عليه ايران برای انان قابل قبول نيست و به بوش هشدارداده اند كه امريكا چنين كند پاسخ های اقتصادی و سياسی به بوش خواهند داد. چين و روسيه می توانند از بوش بخواهند كه طرح حمله اتمی به ايران را از روی ميز خود بردارد و اين را علنا اعلام كند. كنگره امريكا نيز براساس اختيارات قانونی خود می تواند همين خواست را مطرح كند.ء
و حتی تهديد كند كه در صورت حمله اتمی به ايران بوش از فرمانده نيروی نظامی بركنار خواهد شد. درحال حاضرسناتور جمهوری خواه دنيس كوچينچ خواستاراين شده است كه امريكا اولين كشورحمله كننده اتمی به كشورها نباشد.ء
اين وظيفه اعضای كنگره است كه ازتمای امكان خود برای جلوگيری اين امكان حمله استفاده كنند. ء
سايت antiwar - نوشته ژورژ هيرش. ترجمه و تلخيص افسانه نگاهی

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۵

بی بی سی: آيا رفتار آمريکا با چين در مورد ايران قابل تکرار است؟

پرویز کامیاب
بی بی سی: ديويد ايگنيشس سرمقاله نويس با نفوذ روزنامه واشنگتن پست روز پنجشنبه طی مقاله ای از دولت جورج بوش خواست "احتياط بيش از حد" را در مذاکره با ايران کنار گذارد و همانطور که ريچارد نيکسون با چينی های کمونيست به گفتگو نشست او نيز مقدمات رابطه با تهران را برقرار کند. ء
وی افزود هنری کيسينجر مشاور امنيت ملی وقت آمريکا پس از سفر محرمانه خود به چين در سال ۱۹۷۲ به اين نتيجه رسيد که دو کشور منافع مشترک زيادی در مقابله با شوروی سابق دارند و او به اين ترتيب مبنای روابط دو کشور را پی ريزی کرد. ء
او به کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا توصيه می کند که رويکرد مشابهی در مورد ايران اتخاذ کند.
ديويد ايگنيشس معتقد است که ايران و آمريکا منافع مشترک زيادی در عراق دارند بطوریکه بی ثباتی در این کشور به منافع ملی آنها لطمه جدی خواهد زد. ء
سرمقاله نويس واشنگتن پست در مصاحبه با بخش فارسی بی بی سی در پاسخ به اين سوال که چگونه جورج بوش می تواند پس از شش سال حملات و تهديدهای لفظی عليه حکومت ايران سياست خود را ناگهان تغيير دهد می گويد:ء
"پرزيدنت نيکسون برای سالها پرخاشجويانه ترين سياستمدار ضدکمونيست در آمريکا بود به طوريکه او آخرين کسی بود که انتظار می رفت با آنچه در آن زمان چين قرمز خوانده می شد رابطه برقرار کند. بنابر اين روشن است که چنين سناريويی باز هم قابل تکرار است." ء
با توجه به فضای ضد ايرانی شديدی که در آمريکا بخصوص در کنگره اين کشور برقرار است اين سوال بوجود می آيد که کاخ سفيد چگونه می تواند بر اين موانع داخلی برای بهبود روابط با ايران غلبه کند. ء
ديويد ايگنيشس می گويد:ء
"اساس يک رهبری سياسی اين است که بتوان با مردم و کنگره صحبت کرد و حمايت آنها را برای سياست های خود جلب کرد. اگر ايرانيان دست به اقدامی بزنند که برايشان دشوار است نظير تعليق غنی سازی اورانيم اين تاثير بسيار عميقی بر روی مردم آمريکا و کنگره خواهد گذارد. در دهه هفتاد نيز لابی تايوان در واشنگتن به شدت قوی بود اما نيکسون توانست با درايت سياسی و نيز بهره برداری از سوابق ضد کمونيستی خود اين موانع را بر طرف کند. پرزيدنت بوش نيز موضع گيری ضدتروريسم سرسختانه ای داشته و اگر تصميم بگيرد که با ايرانيان صحبت کند هيچکس نمی تواند او را متهم کند که در مبارزه خود با تروريسم جدی نبوده است."ء
اما يکی از مشکلات اصلی، عدم اطمينان حکومت ايران به دولت آمريکا است. ء
دولت ايران در دهه نود به آزادی گروگان های آمريکايی کمک کرد اما ظاهرا جورج بوش پدر رئيس جمهور وقت آمريکا با وجود وعده های خود خدمات ايران را در اين زمينه بی پاسخ گذارد. ء
جورج بوش پسر رئيس جمهور کنونی آمريکا نيز پس از کمک های ايران در جريان حمله آمريکا به افغانستان از اين کشور به عنوان محور شرارت نام برد. ء
ديويد ايگنيشس در پاسخ به اين مسئله می گويد: ء
"از نگاه ايرانيان ممکن است که در کوتاه مدت چنين باشد. اما حقيقت اين است که آمريکا با سرنگونی صدام حسين بزرگترين مشکل استراتژيک ايرانيان را حل کرد. آمريکاييان می گويند ايرانيان نه فقط از ما ممنون نيستند بلکه سعی کرده اند که از وضعيت عراق سوء استفاده و موضع آمريکا را تضعيف کنند. من فکر می کنم که فردی نظير هنری کيسينجر اين سوال را مطرح می کند که آيا ايران می تواند به بلندپروازی های خود نظير تبديل شدن به يک قدرت بزرگ در منطقه، رونق اقتصادی و نيز افزايش احترام به ايران و فرهنگ ايرانی دست يابد، بدون آنکه به نحوی منافع استراتژيک خود را با منافع استراتژيک آمريکا تلفيق کند؟ بعبارت ديگر آيا ايران می تواند آمريکا را به چالش بطلبد و همزمان به اهداف خود برسد؟ جواب اين سوال منفی است."ء
ديويد ايگنیشس معتقد است که ايران بايد با پذيرش تعليق غنی سازی اورانيوم راه را برای مذاکره آمریکا با اين کشور هموار کند. ء
او تصديق می کند که دستيابی به انرژی هسته ای حق ايران است اما معتقد است که از سرگيری غنی سازی اورانيوم به رغم درخواست های جهانی يک نوع اهانت به جامعه جهانی تلقی می شود. ء
او می گويد ايران می تواند در زمان مذاکرات غنی سازی را متوقف کند و چنانچه به نتيجه مطلوب خود نرسيد اين فعاليت را مجددا از سر گيرد.ء

واشنگتن‌پست: وزير امورخارجه امريكا خود را براي مذاكره با ايران آماده كند

ایرنا: روزنامه آمريكايي واشنگتن پست روز جمعه در مقاله‌اي با عنوان "رايس خود را براي مذاكره با ايران آماده كند"، نوشت: احتمال دارد طي چند ماه آينده "كاندوليزا رايس" وزير امور خارجه آمريكا يا يكي از همكاران ارشد او وارد مذاكره با نمايندگان جمهوري اسلامي ايران شوند. ء
ديويد ايگناتيوس در اين مقاله نوشته است: گمان مي‌كنم رايس در حال بررسي مشهورترين مورد مذاكره آمريكا با يكي از دشمنانش است، مذاكره محرمانه‌اي همانند آنچه كه "هنري كيسينجر" وزير امور خارجه سابق آمريكا با چين در اوایل دههءهفتاد انجام داد.ء
واشنگتن پست افزوده است: اخيرا ابعاد جديدي از ديپلماسي محرمانه كيسينجر در قبال چين از سوي آرشيو محرمانه ملي آمريكا منتشر شده است كه در آن بطور خلاصه برخي از مذاكرات بسيار حساس وي ذكر شده است. ء
اين اسناد نشان مي‌دهد كه ديپلماسي كيسينجر بر اساس استفاده از "الفاظ مدرن بصورت بي‌پرده" استوار بوده است. ء
واشنگتن پست مي‌نويسد: كيسينجر به عنوان يك ديپلمات ارشد بسيار صريح و بي‌پرده سخن مي‌گفت و در مذاكرات خود با مقاماتی نظیر حولای نخست وزیر چین در سال 1972 حتی به شایعه پراکنی، ریشخند کردن و چاپلوسی می پرداخت.ء

اين‌امر حتي "جو" را نسبت به‌تمايل كيسينجر به پرداختن به هرگونه موضوعي خوشبين و خرسند مي‌كرد و در آغاز روابط آمريكا و چين چنين القا مي‌نمود كه هيچ محدوديتي در مذاكرات وجود ندارد. ء
به نوشته واشنگتن پست، "در تمامي مذاكرات كيسينجر اين اصل اساسي سياست خارجي وجود داشت كه ملت‌هاي منطقي در راستاي منافع خود عمل مي‌كنند. ء
نويسنده واشنگتن پست افزوده است به عنوان مثال كيسينجر در مذاكرات خود با نخست وزير چين براي به حاشيه راندن موضوع جنگ ويتنام مي‌گويد ما معتقديم كه آينده روابط آمريكا و پكن براي آينده آسيا بسيار مهم تر از آن چيزي است كه در كامبوج و ويتنام اتفاق افتاده است. ء
واشنگتن پست نوشت: كيسينجر همچنين درباره درس‌هايي كه مي‌توان از تجارب ديپلماتيك وي در خصوص راهكار جديد آمريكا در قبال ايران اتخاذ كرد اظهار داشته كه "من نمي‌خواهم به رايس مشورت عمومي ارائه كنم، ولي آمريكا بايد بدنبال يافتن منافع امنيتي مشترك با ايران باشد، زيرا تا زماني كه ايراني ها از اقدامات بي‌پروا و بي‌ثبات‌كننده اجتناب كنند، يك ايران مرفه و قدرتمند آمريكا را تهديد نخواهد كرد. ء
كيسينجر به واشنگتن پست گفته است: ايران بايد بين يك ملت واحد بودن و يا مشكل زا بودن يكي را انتخاب كند، اگر اولي را برگزيند منافع ملي آن با منافع ما (آمريكا) تداخلي ندارد.
به گفته وي، "اگر نگراني ايراني‌ها امنيت و پيشرفت كشورشان است اين امر با منافع آمريكا مطابق است. اگر ايران به اقتصاد جهاني بپيوندد مي تواند به زودي به قدرت اقتصادي منطقه تبديل شود". ء
كيسينجر به واشنگتن پست گفته است: هيچ دليل منطقي براي تهديد امنيتي ايران از سوي آمريكا وجود ندارد و وجود ايراني باثبات و مرفه در راستاي منافع ماست. ء
واشنگتن پست در پايان مي‌نويسد: به نظر مي‌رسد يك درس آشكار كه دولت "جرج بوش"، رييس جمهوري آمريكا مي‌تواند از "نحوه برقراري ارتباط با چين" از كيسينجر بگيرد اين است كه در ارتباط با ايران نبايد خيلي محتاطانه عمل كند. زمان براي مذاكره با ايران فرارسيده است. ما نمي‌توانيم آغازي فشرده را با ايران داشته باشيم بلكه بايد با مذاكراتي جامع آغاز كرد كه منافع امنيتي ايران، آمريكا و متحدانش در آن لحاظ شده باشد. ء

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

پایین ترین بودجه نظامی خلیج فارس برای ایران

سه شنبه 30 خرداد 1385 - ساعت 13:00

آفتاب: موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک لندن در جدیدترین تراز سالانه نظامی خود نشان داد که بودجه سرانه نظامی ایران در مقایسه با سایر همسایگان عرب خود در حاشیه خلیج فارس از همه کمتر است و تنها امارات متحده عربی درصد کمتری از تولید ناخالص داخلی خود را نسبت به ایران صرف بودجه دفاعی خود می کند. به گزارش میدل ایست، نیوز لاین این تراز حاکی از آن است که بودجه نظامی ایران به طرز قابل توجهی کمتر از شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس به استثنای امارات متحده عربی است.ء
بنابراین تراز بودجه دفاعی ایران در سال 2005 معادل 2/6 میلیارد دلار بوده که برابر با سرانه 91 دلار است. ایران همچنین برخلاف کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بیشتر تجهیزات نظامی مورد نیاز خود را در داخل کشور تولید می کند. ء
بر اساس تراز موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک، عربستان سعودی برخلاف ایران مبلغ کلانی معادل 4/25 میلیارد دلار را به بودجه دفاعی خود در سال 2005 اختصاص داده بود. این میزان برای کشورهای عمان و امارات هم در سال گذشته به ترتیب 02/3 و 65/2 میلیارد دلار بوده است.ء
ایران در سال 2003 به گزارش نشریه اقتصادی میس در میان 18 کشور خاورمیانه و شمال افریقا از نظر هزینه های نظامی در جایگاه پانزدهم قرار داشت که در این بررسی عمان در صدر قرار گرفته بود. در این گزارش سرانه هزینه نظامی ایران 46 دلار تخمین زده شده بود که ایران را در میان کشورهای خاورمیانه در رده چهارم قرار می داد. ء

افشای فکس محرمانه در باره مذاکره ایران وآمریکا

ء۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۱۰ , ۰۳
خبرگزاري انتخاب : روزنامه واشنگتن پست در شماره روز یکشنبه خود (28 خرداد) مدعی شد که سه سال پیش پس از اشغال بغداد توسط نیروهای آمریکایی، دولت آمریکا دو صفحه فاکس از سوی دولت ایران دریافت کرده بود به این مضمون که ایران حاضر به گفتگو با آمریکا است و تمایل دارد در زمینه هسته ای و دیگر مسائل مورد مناقشه دو طرف با این کشور همکاری کند. ء
به گزارش خبرگزاری «انتخاب» به نقل از آفتاب، این روزنامه به نقل از مقامات دولت پیشین آمریکا می نویسد که در آن زمان دولت بوش فکر می کرد که دولت ایران در ‌آستانه مشکلات قرار دارد و این فرصت را کوچک شمرد.آنها حتی رسما به سفیر سوئیس که این فاکس را فرستاده بود اعتراض کردند ،هر چند ظاهر نامه حکایت از اصل بودن این پیشنهاد و حمایت از سوی ایران داشت. ء
واشنگتن پست پس از بیان این موضوع به ماه گذشته بر می گردد که دولت بوش ناگهان تغییر سیاست داده و اعلام کرد که حاضر است به گفتگوهای اتحادیه اروپا با ایران بر سر برنامه مناقشه برانگیز هسته ای این کشور بپیوندد. اکنون بسیاری از مقامات دولت قبلی می گویند که آمریکا در سال 2003 فرصتی مناسب را از دست داد زیرا در آن زمان قدرت آمریکا در اوج بود و این هم هنوز به این سطح از دانش هسته ای نرسیده و به چنین درآمد بالای نفتی دست نیافته بود.یکی از مقامات ارشد سابق شورای ا منیت ملی آمریکا که پیشنهاد ایران را دیده بود می گوید که در آن زمان ایران در حال غنی سازی نبود و اقدام این کشور تلاشی جدی برای دستور کاری جامع در مصالحه ایران – آمریکا محسوب می شد. واشنگتن پست سپس مدعی می شود با اینکه گزارش این اقدام ایران مربوط به گذشته است، اصل این سند از هفته های اخیر به دست یکی از کارشناسان خاورمیانه در بنیاد کارنگی رسیده است.ء
این کارشناس می گوید که آنرا از طریق منابع ایرانی به دست آورده است و این روزنامه آمریکایی هم صحت آنرا با مقامات سابق ایران و آمریکا تایید کرده است. به گفته این کارشناس خاورمیانه در آن زمان ایران از پیروزی سه هفته ای آمریکا در عراقی که هشت سال نتوانسته بود آنرا شکست دهد، هراسان بوده و در این پیشنهاد مجموعه اهداف ایران برای مذاکره با آمریکا آورده است که شامل دستیابی کامل به فناوری هسته ای صلح ‌آمیز، پایان دادن به تحریم ها و رسمیت شناختن «منافع قانونی امنیتی» ایران شده و ایران در مقابل حاضر به همکاری کامل به قوانین هسته ای، اقدام جدی در مقابل تروریسم و همکاری در عراق و از این دست مسائل شده است. ء
در حال حاضر کارشناسان آمریکایی اذعان دارند که موضع آمریکا اکنون کاملا ضعیف تر از گذشته است و فرصت های بسیاری از دست رفته است. ریچارد هاس که در آ‌ن زمان رئیس سیاستگذاری وزارت خارجه بود و اکنون رئیس شورای روابط خارجی آمریکاست، در این خصوص می گوید که رویکرد آن زمان ایران به سرعت رد شد. وی معتقد است با اینکه تشخیص حمایت همه جانبه از این پیشنهاد در ایران دشوار بوده ولی ارزش بررسی داشته است. ء

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵

‪ چامسكي: آمريكا و انگليس بيش از۵۰‬سال، به شکنجه مردم ايران پرداخته است

ء۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۱۵ , ۱۶
خبرگزاري انتخاب : استاد زبان شناس و سياستمدار سرشناس آمريكايي كاهش محبوبيت جرج بوش رييس جمهوري آمريكا و برنامه باقي‌ماندن نيروهاي نظامي در عراق را مهمترين عامل تبليغات آمريكا و انگليس برضد ايران دانست. ء
به گزارش خبرگزاری «انتخاب»، پروفسور نوآم چامسكي استاد موسسه تكنولوژي ماساچوست (ام.آي.تي) در آمريكا با برشمردن فهرست اتهامات دولت‌هاي آمريكا و انگليس عليه ايران اظهار داشت: در ذهن دولتمردان آمريكايي، ايران دو جرم بزرگ نيم قرن گذشته يعني ساقط كردن حكومت دست نشانده واشنگتن در اين كشور و به گروگان گرفتن ديپلماتهاي سفارت آمريكا در تهران را مرتكب شده و به همين علت بايد تنبيه شود.ء
چامسكي در مصاحبه با شماره جديد هفته‌نامه نيواستيتزمن افزود: آمريكا و انگليس در يك قرن گذشته دولت دمكراتيك و ملي ايران را با كودتا سرنگون كرده و با روي كارآوردن يك ديكتاتور دست‌نشانده در اين كشور سالها از سياست‌هاي خشونت‌بار و ديكتاتوري وي حمايت كردند. ء
رييس مركز زبان شناسي دانشگاه ام.آي.تي افزود: آمريكا وانگليس بلافاصله پس از سقوط حكومت شاه به حمايت از رژيم صدام حسين براي اشغال ايران پرداخته و با فروش بمب‌هاي شيميايي به وي موجب مرگ صدها هزار ايراني شدند. ء
وي گفت: اين دو كشور همچنين با برقراري تحريم‌ها برضد ايران ، مردم اين كشور را به شدت تحت فشار قرار دادند. ء
چامسكي اضافه كرد: تمام اين حقايق اثبات مي‌كند كه آمريكا و انگليس بيش از ‪ ۵۰سال به شكنجه مردم ايران پرداخته و همچنان جسورانه به تهديد اين كشور مشغولند. ء
وي گفت: "درهمين حال از تابستان سال ‪ ۲۰۰۳ميلادي با دو روند عمده مواجه شديم: از يك سو به دليل اشغال عراق موضوع از مبارزه با گسترش تسليحات كشتارجمعي به گسترش دمكراسي در اين كشور و در سطح خاورميانه تغيير كرد، و از سوي ديگر افزايش فشار تبليغاتي برضد ايران به نحو نامحسوسي افزايش يافت." ء
چامسكي در ادامه افزود: هرچه محبوبيت بوش در آمريكا كاهش پيدا مي‌كند فشار تبليغاتي بر ايران بيشتر مي‌شود و بزرگ نمايي تهديد اين كشوردر منطقه اكنون به بهانه‌اي براي افزايش حضور واشنگتن در عراق تبديل شده است. ء
استاد زبان شناس برجسته آمريكايي افزود: آمريكا درحال ساخت بزرگترين سفارت خاورميانه‌اي خود در بغداد است و نيروهاي اين كشور درحال احداث پايگاه‌هاي نظامي در عراق هستند كه اين نشان‌دهنده عزم آنها براي باقي ماندن در اين كشور است. ء
چامسكي تاكيد كرد: آمريكا براي باقي‌ماندن در بغداد به بهانه احتياج دارد و دفاع از عراق و ديگر كشورهاي منطقه در برابر تهديد ايران بزرگترين دستاويز اين كشور براي حضور در منطقه خواهد بود. ء
وي همچنين بوش را يك جنايتكار جنگي خطرناكتر از "ميلوسويچ" توصيف كرد و خواستار محاكمه وي و "توني بلر" نخست وزير انگليس در دادگاه جنايات جنگي شد. ء
استاد ام.آي.تي گفت: اتهام اصلي ميلوسويچ بمباران كوزوو بود و وي متهم بود با اطلاع از اينكه اين بمباران‌ها موجب مرگ هزاران تن از غيرنظاميان مي‌شد، دستور اجراي آنها را صادر كرده است. ء
وي افزود: "بلر و بوش نيز با وجود اطلاع از قتل غيرنظاميان در جنگ‌هاي عراق و افغانستان دستور اين حمله‌ها را صادر كردند و به همين دليل حداقل به اندازه ميلوسويچ گناهكار بوده و لايق محاكمه هستند." چامسكي ادامه داد: صدام نيز با استفاده از تسليحات شيميايي كه آمريكا و ديگر كشورهاي غربي در اختيار وي قرار داده بودند اقدام به قتل‌عام كردها و ايرانيان كرد، به همين دليل رهبران كشورهاي غربي هم بايد در دادگاه جنايات جنگي صدام مورد محاكمه قرار بگيرند. ء
وي در پايان كشته شدن "ابومصعب الزرقاوي" سركرده تشكيلات القاعده در عراق را در مبارزه با شورشهاي اين كشور بي‌تاثير توصيف و تاكيد كرد: گروه القاعده از شاخه‌هاي بسيار و زيرمجموعه‌هاي مستقل تشكيل شده كه ارتباط نزديكي با يكديگر ندارند و كشته‌شدن الزرقاوي تاثير چندان در متوقف كردن شورش‌هاي عراق نخواهد داشت.ء

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

'برنامه هسته ای ايران، جستجوی تاريخی برای مقابله با دخالت های خارجی'

عباس امانت، از اساتيد تاريخ دانشگاه ييل در آمريکا ، طی مقاله ای که روز پنجشنبه، 25 مه، در روزنامه نيويورک تايمز چاپ شد، نوشت برنامه های اتمی ايران ، بخشی از جستجوی تاريخی اين کشور برای مقابله با دخالت های خارجی و کسب وجهه و احترام جهانی است. ء
ای امانت دراين مقاله نوشته است: هر ايرانی از اين که کشورش در طول قرون نوزدهم و بيستم بازيچه قدرت های بزرگ بوده است آگاه است و می داند که سازمان سيا طی کودتايی در سال ۱۹۵۳ محمد مصدق، نخست وزير وقت ايران را سرنگون کرد. ء
و در ادامه مقاله خود آورده است که روسيه و انگلستان در دهه ۱۹۲۰ با توسعه هر گونه تکنولوژی ابتدايی در ايران مخالفت کردند و می نويسد: اين دو کشور با حسادت، با احداث راه آهن سراسری در ايران مخالفت کردند و آن را تهديدی عليه خود دانستند اما در جنگ جهانی دوم که قدرت های اشغالگر از اين راه آهن به طور مجانی نهايت استفاده را عليه آلمان نازی کردند به ايران لقب "پل پيروزی" دادند.ء
آقای امانت در مقاله خود می افزايد: آنها اين لقب را پس از آن به ايران دادند که وينستون چرچيل بانی اين راه آهن يعنی رضا شاه پهلوی را از کشور اخراج کرد.ء
وی در ادامه اين مقاله به جريان ملی شدن صنعت نفت ايران اشاره کرده و نوشته است: در برنامه ملی شدن صنعت نفت ايران، کشورهای آمريکا و انگلستان با همان سرسختی که امروز در مقابل برنامه های اتمی ايران ايستاده اند با مصدق مخالفت کردند.ء
استاد تاريخ دانشگاه ييل در ادامه مطلب خود آورده است: اگر آمريکا به اعمال تحريم يا بدتر از آن به اقدام نظامی متوسل شود، نتيجه کار نه تنها فاجعه بار خواهد بود بلکه در دراز مدت تاثيری گذرا خواهد داشت. غرب همانگونه که با برنامه های راه آهن و صنعت نفت ايران برخورد کرد، مدتی می تواند ايران را از فن آوری هسته ای محروم و اين برنامه را رد کند اما نمی تواند خاطرات تلخی را مردم ايران از دخالت های بيگانگان دارند، پاک کند. ء
آقای امانت می افزايد طبيعی است که حکومت ايران نيز از اين خاطرات تلخ تاريخی برای پيشبرد برنامه های اتمی خود حداکثر بهره برداری را بکند و همزمان صدای ناراضيان داخلی را نيز خاموش کند.ء
عباس امانت در خاتمه مقاله خود نوشته است: در صورت ادامه اين مسير، ايران به احتمال قوی، چه خوب چه بد، در پيدا کردن جام مقدس هسته ای خود موفق خواهد شد. در افسانه ها آمده است که هوشنگ، پادشاه افسانه ای ايران، (همتای پرومته يا خدای آتش در اساطير يونان) ايرانيان را با آتش آشنا کرد اما برخلاف پرومته که آتش را از خدايان ربود، هوشنگ آن را به طور اتفاقی و در جريان جنگ با يک اژدها کشف کرد. ء

برگرفته از سایت فارسی بی بی سی

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

ناصر زرافشان : خطر امریکا و جنگ را جدی بگیرید

در گفتگو با گقتگوی رادیو پیام آزادی
دوشنبه ۱ خرداد ۱٣٨۵ - ۲۲ می ۲۰۰۶

رادیو "پیام آزادی” که در سوئد مستقر است، گفتگوئی با ناصر زرافشان که به دلیل مرخصی در خارج از زندان به سر می برد، انجام داد. در این گفتگو ناصر زرافشان نسبت به خطر جنگ هشدار داده و تاکید کرده است که حضور آمریکا در خاورمیانه برای دموکراسی و حقوق بشر نیست، بلکه برای نفت است.ء
زرافشان: سوال اصلی و پایه در این شرایط که به قول معروف «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد»، این است که هدف واقعی آمریکا در خاورمیانه و ایران کدام است؟ چون تا زمانی که یک جواب همراه با یقین و قابل اتکاء بر این سوال نداشته باشیم، تا وقتی ندانیم نیت واقعی حریف در این داستان چیست، نمی‌توانیم تصمیم جدی بگیریم که چه باید بکنیم و چه موضعی بگیریم. ادعای سردمداران سیاست خارجی آمریکا این است که ما آماده‌ایم در خاورمیانه برای گسترش حقوق بشر و دمکراسی. از آن گروه روزنامه‌نگاران و روشنفکران آبکی (من معذرت می‌خواهم که این کلمه‌ها را به کار می‌برم) هم که ظرف ده تا پانزده سال گذشته در ایران پرورش یافته‌اند، خوب، یک بخش وسیعی از آنان همین حرف‌ها را تکرار می‌کنند. ء
بدون این که هیچ توضیحی داشته باشند و بگویند امریکایی که می‌شناسیم، دستکم توی این ۵۰ تا ۶۰ سال بعد از جنگ ،حسابدار تل‌های نشر، حسابدار بزرگ‌ترین حمام‌های خون در سرتاسر دنیا بوده است. چه اتفاقی افتاده، چه تغییری صورت گرفته و چه انگیزه‌ای الان دارد و با چه محرکی الان، تبدیل شده به پرچمدار حقوق بشر و دمکراسی. ء
من از این بابت این را می‌گویم که یک بخشی بی‌صبرانه منتظر مداخله بیگانه و حتی مداخله نظامی هستند. بی‌آنکه دقیقاً فکر کنند که معنای جنگ و معنای مداخله نظامی برای مردم چیست. این بدیهی است که مردم به ستوه آمده‌اند، از فشار، سرکوب، گرفتاری، مشکل. اما یک نکته بسیار ریز وجود دارد که کمتر به آن توجه می‌شود، و منشاء سوءتفاهم بزرگی است. آن این است که، هدف مردم ایران که تأمین حقوق و آزادی‌های دمکراتیک آنان، استقرار سیستمی که این حقوق و آزادی‌ها را محترم بشمارد و به آن عمل کند و راه مسدود شده توسعه و پیشرفت این جامعه را باز کند. این هدف سوای اهدافی است که آمریکا در این منطقه دارد. این نکته ساده را کسی متوجه نیست که در واقع آنچه که مردم ایران می‌خواهند، هدفی که مردم ایران دارند، با هدفی که آمریکا و متحدین آن سیستم، با آن به منطقه آمده‌اند یکی نیست.ء
این علامت عدم بلوغ ملتی است که برای مسائلی که حل آنها علی‌القاعده به عهده خودش است منتظر بیگانه باشد، چشمش به دست بیگانه باشد ببیند که او چه جوری عمل می‌کند. اگر بخواهیم خیلی ساده و عوامانه آن را مطرح کنیم، در واقع یک کسانی منتظر هستند که بیگانه‌ای بیاید با سرباز خودش اینجا کشته بدهد، و با پول خودش هزینه‌های سنگین متحمل بشود و شرایطی را تأمین کند که بعد از آن شرایط آن مردم راحت‌تر زندگی بکنند. این را وقتی بازش کنید موضوع مضحک و خنده‌داری است.ء
این کسانی که یک چنین خام‌طمعی عافیت طلبانه‌ای دارند، واقعاً باید منتظر کیفر عظیم تاریخ باشند. این آدم‌ها نه معنای جنگ را می‌فهمند که یعنی چی، و نه عواقبش را برای مردم می‌دانند که کدام است. زیر تأثیر تبلیغات امپریالیستی که به هرحال همیشه در این نوع تجاوزها از آن تبلیغات استفاده می‌کنند، یک جمعی منتظر مداخله بیگانه نشسته‌اند، غافل از اینکه این دعوا فقط دو طرف ندارد که یک طرف جمهوری اسلامی و یک طرف آمریکا. بلکه یک طرف سومی هم که مردم ایران‌اند و قرار نیست که قربانی دست و پا بسته دعوایی باشند که خودشان در این دعوا تصمیم نمی‌گیرند. زیرا هر طرفی که این جنگ را شروع کند و هر طرفی دامن بزند. این مشکل را و این تنش را به جاهای باریک بکشاند. معآلاً مردم باید هزینه‌اش را بپردازند. به نظر من در اظهارنظر کردن راجع به این قضیه، خام‌اندیشی و ساده‌انگاری را باید کنار گذاشت و باید توجه کرد که معنای جنگ و عواقبش برای مردم و جامعه ما چیست؟ نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه‌ای یک چیز است و یک موجودیتی برای خود دارد، مردم و خود آن جامعه یک موجودیتی سوای این نظام سیاسی حاکم دارد. ء
نظام‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند. ولی مردم و جامعه در کلیتش تداوم دارد در تاریخ، و کسی حق ندارد، جامعه و مصالح آتی و بلند مدت جامعه را، فدای حسابی بکند که با نظام سیاسی جامعه دارد. الان خطر درِ خانه ما را زده و آنچه که مورد تهدید قرار داده، مردم و جامعه است. ء
من این قسمت را از این بابت گفتم که این تفکر را عده‌ای دامن می‌زنند و جانبداری می‌کنند. از مداخله بیگانه یک معادله نادرست و مجعول هم درست کرده‌اند، که اگر کسی بخواهد با مداخله بیگانه، با راه افتادن جنگ در منطقه مخالفت کند، لابد از موضع جمهوری اسلامی و یا موضع حمایت از جمهوری اسلامی دارد صحبت می‌کند. ء
و به این ترتیب یک جور ترور فکر را دارند صورت می‌دهند. حال آنکه به هیچ وجه این طور نیست که این طرز تفکر القاء می‌کند. این دعوا فقط دو طرف ندارد. دو تا نظام سیاسی و دو تا حاکمیت که تکلیف هر دو آنها روشن است. آن کسی که این وسط لطمه می‌بیند و معآلاً هزینه این بحران را خواهد پرداخت، مردم ایران است و باید این را در نظر داشت و با توجه به این مسئله باید به این بحران نزدیک شد. در درجه بعد، خوب، فکر می‌کنم باید این نکته را تذکر داد که هدف‌های آمریکا در این مرحله و نه فقط آمریکا بلکه هدف‌های آن مجموعه که عجالتاً آمریکا سرکردگی‌اش را به عهده دارد، در خاورمیانه و ایران، با هدف‌های مردم ایران یکی نیست. و باید برای مردم، اینجا توضیح داد که اشتباه نکنند، که فکر کنند اگر بیگانه می‌آید اینجا، می‌آید که برای ما، آزادی و حقوق اساسی ما را تأمین کند و منافعی که بر سر پیشرفت ترقی جامعه است، برطرف کند. خاطرمان باشد که وقتی ارتش آمریکا وارد عراق شد سه سال پیش، در ابتدا شاید برخی مردم عراق شادمانی می‌کردند، جشن گرفته بودند و پایکوبی می‌کردند. اگر کسی نمی‌تواند خودش مسئله را تحلیل کند، لااقل با آن اتفاقاتی که در این سه سال در کنار گوشمان، اینجا در عراق اتفاق افتاده است، به عنوان یک الگو، نگاه کند و ببیند که معنای جنگ و مداخله چیست. من این را به عنوان زمینه اصلی و مقدمه آن چیزی که می‌خواستم خدمتتان عرض کنم، گفتم. ء
متأسفانه هر دو طرف ظاهراً گوشه چشمی به جنگ دارند. از طرف امپریالیسم و اهدافش و استراتژی کلی‌اش مطلب قابل درک‌تر است. ولی آنچه برای من قابل درک نیست، چرا سردمداران جمهوری اسلامی متوجه نیستند دارند چه می‌کنند.ء
دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای و انرژی هسته‌ای همانند نهضت ملی شدن نفت است و این دو را با هم مقایسه‌اند؟
زرافشان : نه، نه، ببینید، اساساً اینها از اساس با هم قابل مقایسه نیستند. الان تقریباً روشن شده است که انرژی هسته‌ای انرژی قابل اتکایی برای بشریت نیست. آنها که بی‌هیچ مانع و مشکلی به انرژی هسته‌ای دسترسی دارند، واقعاً به این نتیجه رسیده‌اند که این انرژی در واقع آینده‌ای ندارد و باید از آن چشم پوشید. این یک بخش قضیه، اما بخش دوم این است که اگر این اشکالات را نداشت هم، چون نظارت دمکراتیک در ایران وجود ندارد، حتی سلاح‌های متعارف و معمولی هم معلوم نیست چگونه و در راه چه هدف‌هایی به کار گرفته می‌شود. بنابراین مردم و منافع مردم ارتباطی با این داستان ندارد. منتها من فکر می‌کنم هر دو طرف قضیه، برای ایجاد یک نوع انسجام کاذب در جوامع خودشان به این مسئله دامن می زنند. در واقع بردن این مسئله در قالب یک پروژه ملی، به هیچ وجه، به هیچ وجه ربطی به مردم ندارد، اینجا نه منافع ملی ما در این سمت است و نه چنین فضایی وجود دارد. آن طرف قضیه هم که ماجرا را بزرگ می‌کند و سعی می‌کند که دشمن خارجی بتراشد. استحضار دارید بعد از داستان فروپاشی، دوره علم شدن بن‌لادن‌ها و امثالهم و قضیه افغانستان و چنین مسائلی بود. برای آن که آمریکایی‌ها هم الان احتیاج دارند که دشمن خارجی درست کنند، بزرگش کنند. برای آنکه یک مقداری از لحاظ داخلی سیاست‌های خودشان را توجیه کنند، و انسجام کاذبی در جامعه خودشان به وجود بیاورند.ء
این وضعیت درهر دو طرف قضیه مشاهده می‌شود. ولی عرض کردم تا آنجا که به خود ما مربوط می‌شود. عقیده من این است که اولاً انرژی هسته‌ای آینده بشریت نیست. ثانیاً اگر این مشکل و ایراد و آن عواقب و گرفتاری‌ها را هم نداشت، در شرایطی که نظارت دمکراتیک بر روی این مسئله وجود ندارد و در شرایطی که معلوم نیست در راه اهداف چه کسی، کجا و چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به هیچ شکلی این یک طرح ملی نیست. منتها در هر دو طرف فعالیت تبلیغاتی وجود دارد و روز به روز هم متأسفانه کسانی که ظاهراً متوجه نیستند که در چه مسیری دارند، پیش می‌روند، از هر دو سوی قضیه به این تنش دامن می‌زنند.ء
مردم چگونه می‌توانند از این جنگ اهتراز کنند و برای جلوگیری از آن ،چه ابزاری در اختیار دارند و یا به چه ابزاری باید دست یابند.ء
زرافشان: بحث من همین است. ببینید، متأسفانه ما از لحاظ تشکل‌ها و نیروهایی که بتوانند به جامعه آگاهی بدهند و بتوانند مردم را بسیج کنند و سمت بدهند بسیار ضعیف و الان دچار مشکل هستیم. این مشکل بزرگ این مرحله جامعه است. متأسفانه ظرف ده پانزده سال گذشته در آن فضای نئولیبرالی که در طی این مدت، در جامعه حاکم بوده است، در این زمینه که اهداف آن مجموعه که به خاورمیانه آمده است، چه بوده و نتایج یک چنین تنش‌ها، بحران‌ها و چنین جنگی چه خواهد بود؛ آگاهی به جامعه داده نشده است. ء
متأسفانه باید گفت که هنر روشنفکران به اصطلاح دینی که در ظرف ده، پانزده سال گذشته با استفاده از امکانات همین حاکمیت که در اختیار آنان بوده است، و بر افکار عمومی، بر جنبش دانشجویی و جنبش‌های اجتماعی سوار بوده‌اند، بیش از این نبوده که آن روحیه مبارزه اجتماعی علیه دوران رژیم گذشته را به خاموشی، فراموشی و نسیان بسپارند. و نسلی را بی‌آرمان، بی‌اطلاع بپرورانند، که در مداخله امپریالیسم در این منطقه چیزی بیش از حقوق بشر و دمکراسی نمی‌بیند.ء
این نسل به تدریج و آهسته، آهسته از اردوی آمریکا سردرآورده است. ما دچار چنین مشکلاتی در جامعه هستیم. به نظر من در هر صورت این به عهده نیروهای آگاه و دلسوز است که آنچه را در توان دارند برای متشکل کردن خودشان و متشکل کردن مردم و دادن این آگاهی به جامعه که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و از ناحیه هرکس شروع شود، هریک از این دو طرف، مسئولیت سنگین تاریخی به عهده آنان است. باید این آگاهی را به مردم داد که اگر چنین اتفاقی بیفتند اوضاع ما به مراتب از وضع عراق خراب‌تر خواهد شد.ء
این آگاهی را باید به جامعه داد که هزینه نهایی را فقط مردم پرداخت خواهند کرد. جلوی این جنگ و جریاناتی که به این قضایا دامن می‌زنند، باید ایستاد. تعجب من اولاً در این است که بعضی از روزنامه نگاران آبکی و بعضی از این روشنفکران پرورده‍ی این ده پانزده سال اخیر ، چگونه متوجه نیستند که نیروی قهاری که به این منطقه آمده است از لحاظ اقتصادی علی‌الخصوص چه اهدافی دارد. ء
سرمایه داری پیش از هر چیز، یک نظام اجتماعی است. نظام تولید و تجارت و سرمایه گذاری و این نوع فعالیت‌ها. لیبرالیسم نو یک استراتژی را برای باز کردن عرصه‌هایی که هنوز مانع و محضوری برای سرمایه‌داری است، به روی سرمایه‌داری، برای لیبرالیزه کردن دنیا دنبال می کند. از یک طرف در زمینه‌های اقتصادی فشارهایی در قالب طرح‌هایی مثل، طرح تعدیل ساختاری و برنامه‌های تعدیل ساختاری مطرح می‌شود. از طرف دیگر فشارهای سیاسی و نظامی برای تحمیل تغییراتی به کشورها و به مناطقی که چندان هماهنگ نیستند، وبا استراتژی آنهاانطباق ندارند، وارد می‌کند. ء
در این زمینه اطلاع رسانی کم شده و به نظر من باید این را باز کرد که هدف آنها در خاورمیانه و ایران چه است. نباید بیم این را داشت که وقتی شما در این مسیر حرکت می‌کنید، متهم بشوید که دارید از موضع جمهوری اسلامی صحبت می‌کنید و یا حمایت می‌کنید. ما یک هدف داریم و آن مردمند. ما سرسپرده مردم و منافع مردم هستیم. و مبنا و ضابطه تشخیص درستی یا نادرستی مواضع ما منافع مردم است. و هیچ چیز و هیچ خطری برای مردم الان بیش از دامن زدن به این تنش و احتمال نظامی شدن این بحران نیست. بنابراین من باز هم تأکید می‌کنم نیروهای دلسوز و آگاه و مردم دوست باید هرچه در توان دارند در درجه اول در متشکل کردن خودشان و بعد بردن این آگاهی به جامعه که عواقب این داستان، عواقب سر و ساده‌ای نیست. تا جامعه با واکنش خود در مقابل این موج مسموم بایستد.ء
ابزارهای اجتماعی ابراز اراده و اعمال اراده مردم روشن است که چه چیزهایی است و چیزهایی نیستند که بتوانند یک روزه وخلق‌الساعه آن را ایجاد کرد. مشکل عمده جامعه در همین جاست. و اگر آن ابزارهای اجتماعی برای اعلام اراده عمومی و اراده جمعی وجود داشت اصولا کار به این جاها نمی‌کشید. ء
تمام گرفتاری قضیه در این جاست. اما با تمام این حرف‌ها آنچه که مانده است، من فکر می‌کنم باید صورت مسئله‌های کاذب و غیر واقعی و دست و پا گیر و بی‌مورد را کنار گذاشت و الان که این خطر فوری‌ترین خطر و شدیدترین خطری است که جامعه را تهدید می‌کند. باید نیروها را در این سمت گذاشت. ء
سازماندهی کرد برای اینکه جامعه در مقابل این خطر بایستد. لیبرالیسم نو برای بقاء خود بر طبل جنگ می‌کوبد. بقیه مسائل بهانه است. ء
همچنان که در مورد عراق دیدیم، سال‌ها بعد از اشتغال عراق هم نتوانستند به هیچ ترتیبی یک توجیه قابل قبولی برای آن مداخله نظامی در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی که ادعا می‌کردند، بیاورند. لیبرالیسم نو برای بقاء خودش یک برنامه جنگ مستمر را آماده کرده و به هرطریق می‌کوشد این برنامه را اجرا کند.ء
این طرف قضیه را آدم متوجه نیست که چرا اینقدر، برخوردها مبتنی بر بی خردی، ناپختگی و عدم توجه به منافع است. اما هرچه که هست وظیفه همین مقدار نیرویی که هست این است که مسائل کاذب، مسائلی که واقعاً عینیت و فعلیت دراین لحظه حاضر ندارد را کنار بگذارد. جامعه و مردم را متوجه کنند که اولاً خطر جدی است. و ثانیاً نتایج چنین جنگی اگر در منطقه دربگیرد و یا حتی اقدامات دیگر و وارد فاز نظامی هم نشویم و یک تحریم اقتصادی را و یا آن گونه که بعضی فکر می‌کنند مجموعه‌ای از اقدامات مختلف، چه لطمه سنگینی به جامعه وارد می‌کنند.ء
استراتژی تازه‌ای به وسیله آمریکا برای تسلط بر جهان تعقیب می‌شود.خط مشی آمریکا [نه فقط دولت آمریکا و یا یک دولت، حالا دولت آمریکا و یا هر دولت دیگری، چه رسد به اینکه خط مشی یک گروه خاصی مثلاً در دولت آمریکا باشد، آن طور که بعضی تصور می‌کنند]، نقطه اوج تحولاتی است که در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته صورت گرفته و این را برای آن مجموعه اجتناب ناپذیر کرده. امروز در سرمایه‌داری، سرمایه مالی غالب است و من به جرأت می‌توانم بگویم در تمام تاریخ فعالیت‌های اقتصادی بشر، روابطی متقلبانه‌تر و کلاهبردارانه‌تر از این بازارهای نوپدید و این شکل فعالیت‌های سرمایه داری مالی که ظرف بیست و چند سال گذشته، بعد از فرو ریختن دیوار برلین و روی کار آمدن ریگان در آمریکا و تاچر درانگلستان،در جهان گسترش یافته، وجودندارد. در واقع تلاش‌هایی برای عملکرد به اجماع واشنگتن صورت می‌گیرد. ء
هرگز هیچ وقت به این کیفیت نه دامنه غارت این وسعت را داشته و نه شیوه آن تا این اندازه متقلبانه و کلاهبردارانه بود که با اقتصاد حبابی و با بازی با یک مشت کاغذ یک شبه یک کشور را به نابودی بکشد. یک بخش قابل توجهی از ثروت ملی یک کشور را بی‌آنکه مردم بفهمند که به چه کیفیتی اتفاق افتاده، غارت کنند و ببرند. بلایی که بر سر مکزیک، آرژانتین، شرق آسیا، روسیه آمده است که داستان‌هایش را می‌دانیم. حضرات برای این آمده‌اند و تلاش‌هایی هم که می‌شود در مناطق مختلف دنیا چه در زمینه اقتصادی و چه به صورت سیاسی – نظامی برای برداشتن موانعی است برای پیاده کردن تغییرات ضروری و تحمیل تغییرات ضروری به حاکمیت‌ها و دولت‌ها برای آنکه مزاحمت و ممانعتی بر سر راه این طرح وجود نداشته باشد.ء
این استراتژی در خاورمیانه که خوب می‌دانید ، خاورمیانه منطقه‌ای است که یکباره بیش از ۶٨ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا در آن قراردارد. بحث تسلط و کنترل نظامی منابع نفتی، چنانچه اگر این کنترل تحقق پیدا کند نه تنها تأمین سوخت را (که برای اقتصاد سرمایه‌داری امری حیاتی است) برای خود آنان عملی خواهد کرد، بلکه‌ بر روی سرمایه‌گذاری دیگران هم که تا حدود زیادی سرنوشت آنها بستگی به نفت خاورمیانه دارد، اثرگذار خواهد بود. آمریکا خودش حدود ۲۵ درصد فرآوردهای نفتی دنیا را مصرف می‌کند. در حالیکه ذخایر نفتی خودش بیش از ۲ درصد ذخایر شناخته شده دنیا نیست. ء
در شرایطی که مثلاً آمریکای جنوبی ۶ تا ۷ درصد ذخایر شناخته شده نفت را دارد و کل اروپا ۲ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا را دارد. وقتی شما یک مرتبه در یک منطقه کوچک مثل خاورمیانه با ۶٨ درصد ذخایر نفت و گاز روبرو می‌شوید، این چیزی است که ولع و طمع همه را برمی‌انگیزد. علاوه بر این در استراتژی کلی لیبرالیسم نو به دلیل این ویژگی، خوب بحث کنترل این منطقه مطرح است. ء
هم از لحاظ آینده سیستم و هم اثرگذاری بر سرنوشت دیگران علی‌الخصوص چین. بنابراین پشت سر این لفاف و پوشش حقوق بشر و دمکراسی، اهداف واقعی، خود را نشان می‌دهند. عرض کردم سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است. نه یک نظام سیاسی یا حقوقی. و بنابراین باید به پشت سر این لفاف و پوشش (حقوق بشر و دمکراسی) توجه کرد. مطامع نهفته پشت سر این پوشش را مورد توجه قرار داد. ء
گرچه این برنامه درازمدت آنهاست، که البته ایستادگی مردم را می‌طلبد و ایجاب می‌کند. اما مهم‌تر اینکه اگر نظامی بشود. اگر این تنش وارد آن مرحله شود خطر خیلی شدیدتر خواهد بود. جنگ جز کشتار، بیماری، فقر و فاقه، مرگ و میر، قحطی و پریشانی، سرکوب و اختناق چیزی برای جامعه ندارد. ء
طرف مقابل، تو صفوف مردم آمده است. امپریالیسم می‌داند که در جامعه نارضایتی وجود دارد. خود را در میان این صفوف جا می‌زند. می‌داند که اگر غایب باشد نیروهای مردمی و رادیکال‌ رشد می‌کنند. می‌آید که صفوف مردم را به انحراف بکشاند. ضمناً حضور داشته باشد که روزی و روزگاری اتفاقی افتاد و اوضاع حاد و مهار قضایا از دست برود، بهره بگیرد. به انحراف بکشاند. با این مسئله باید مبارزه کنیم. با توجه به همه مشکلاتی که وجود دارد. این سازماندهی می‌خواهد و حسن نیت لازم است. من فکر می‌کنم آن چیزی را که به نظرم رسید و دراین لحظه اولویت دارد و حاد است همه را مطرح کردم و فکر می‌کنم همه باید در خدمت این هدف باشیم. نیروهای‌مان را اگر چندان نیست، و یا اگر چه حوادث در یکی دو دهه اخیر به کیفیتی نبوده است که حالا که به طرف این روزهای سخت و ناخواسته می‌رویم، بتوانیم آنطور که باید مقابله کنیم، معهذا هرچه نیرو داریم باید در همین جهت بگذاریم. من در شرایطی که چند روز دیگر ناچارم به زندان برگردم، در شرایطی که نیاز بیشتر به گفتگو داریم من باید به زندان برگردم.ء