جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

خاطرات یک مقام ارشد امنیتی

مقدمه کمیته مجازات: ء

مطلبی که ذیلا ً بخش اول آن منتشر می شود، فرازهایی از خاطرات یک مقام ارشد امنیتی زمان شاه است که ناظر دسیسه ها و توطئه های فراوانی در قبل و بعد از انقلاب بوده است. بسیاری از شخصیت هایی که در این خاطرات بدان اشاره شده از رجال سیاسی انقلاب و حتی بازیگران امروز صحنه سیاست کشور هستند. کمیته مجازات انتشار این خاطرات را اقدامی ملی در جهت تنویر افکار عمومی ارزیابی می کند و بررسی صحت و سقم محتویات آن به عهده خوانندگان آگاه و پژوهشگران تاریخ معاصر می باشد. ء

مقدمه نویسنده: ء

در این ایام پایانی عمر قسمتی از دانسته ها و خاطرات خود را برای آیندگان نقل می کنم. شاید در این شرایط بحرانی ایران و جهان، احیانا ً ریشه گوشه ای از مشکلات کشور شناخته شود. در این وانفسای اطلاعاتی و شایعاتی، البته امیدی ندارم که شرح این خاطرات اثر چندانی داشته باشد، اما خود را موظف به بازگو کردن آنها می دانم. گرچه به مناسبت کهولت اکثر آنها را از یاد برده ام ولی تا جایی که حافظه کمک کند آنها را در نوار ضبط می کنم. بدیهی است که این خاطرات بنا به تاکید خودم در زمان حیات من منتشر نخواهد شد. آنرا به دست امینی سپرده ام و او مختار است که به هر طریقی که صلاح می داند و به نحوی ک برای خودش خطر آفرین نباشد، نسبت به انتشار آن اقدام کند. طبعاً اعلام هویت من نیز به عهده او است تا در هر زمانی که صلاح می داند نسبت به آن اقدام کند. ء

...........


پس از پایان دوران دبیرستان، به دانشگاه افسری پیوستم و هنوز دوران آن را تمام نکرده بودم که کاندید عضویت در رکن 2 ستاد ارتش شدم. از شرح وظایف آن سازمان می گذرم فقط بطور خلاصه اشاره می کنم که وظیفه آن ضد جاسوسی و مبارزه با عوامل دشمن خارجی بود و طبعا ً هنوز نیز به همین منوال است. آنگه که از زمان رضا شاه متداول بود، تقریبا ض هدف منحصر به فرد رکن 2، عوامل همسایه شمالی بودند. انگلیسی ها که خود بنیان گزار سلسله پهلوی بودند، همسایه شرقی ما هندوستان، مستعمره و افغانستان تحت الحمایه آنان و همسایه غربی ما عراق و آن هم تحت قیمومیت انگلستان بود. شیخ نشینان جنوبی نیز همگی دست نشانده آن دولت بودند. آمریکایی ها هم طبق اصل مونرو در آن زمان به اموری خارج از قاره خود نمی پرداختند. پس فعالیت ما متمرکز بر جاسوسان شوروی آن زمان بود. از اول تشکیل رکن 2 بطور کلی هم در ارتش و هم در این سازمان، بر عکس تصور همگان، چندین گرایش وجود داشت. مقدمتا ً باید بگویم افسرانی که برای عضویت در آن سازمان انتخاب می شدند، باید باسوادترین، پر استعداد ترین و قابل اعتماد ترین افراد باشند و از چندین صافی مهم بگذرند. ولی از همان اوایل تشکیل ارتش و بخصوص رکن 2، تمایلات و احساساتی کاملا ً بر خلاف نظر بنیان گزاران آن شکل یافت. علت آن هم معلوم است، آنان از مردم جدا نبودند، فرزندان مردم بودند و با تمایلات و فرهنگ همان مردم به ارتش پیوسته بودند. ء
نام ارتش شاهنشاهی بود و با وجود تمام کوشش های مصادر امور، عده ای از آنان میهن پرستانی واقعی بودند که نوکری هیچ اجنبی را نمی پذیرفتند و چون می دیدند در حقیقت در خدمت یک دولت بیگانه فعالیت می کنند، عکس العمل نشان می دادند. البته با توجه به خطرات عمده ای که این کار داشت، واکنش آنان اغلب در قلب باقی می ماند و فقط در جریاناتی مثل نهضت ملی شدن نفت ناگهان بروز می کرد، همانگونه که بسیاری از افسران ارتش و رکن 2 به حمایت از دولت ملی آن وقت پرداختند و البته پس از کودتای 28 مرداد، غرامت آن را بصورت اخراج، خلع درجه و حتی زندانی شدن، پرداختند. گروهی که کم تعداد هم نبودند، جذب فعالیتهای چپ شدند، یعنی همان سازمانهای که برای مبارزه با آن شکل گرفته بودند، آنان سازمان منسجمی زیر نظر یکی از افسران توده ای به نام خسرو روزبه داشتند که پس از کشف، اکثر افراد آن دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. ء

ساواک تازه تاسیس شده و اوج جنایات آن زیر فرماندی تیمور بختیار بود. قانون این سازمان در دوره صدارت دکتر مصدق تصویب شده بود و هدف آن، خارج ساختن امنیت کشور از انحصار رکن 2 و آگاهی شهربانی بود. منظور این بود که امنیت کشور به دست دولت منتخب مردم باشد. آما سازمان امنیتی که تشکیل شد، درست بر عکس هدف اولیه به کار پرداخت. درزمینه محدودیت آزادی، شکنجه و آزار مردم، حدی نمی شناخت و خود را خارج از قانون و مافوق آن می دانست. ء

سازمان امنیت اولیه بطور کلی از شکنجه گران و ماموران آگاهی و رکن 2 ارتش و گروهی خبرچین و الواط تشکیل شده بود. آمریکایی ها که حالا همه جا حاضر و ناظر فعالیتهای آن بودند، با تجربه ای که داشتند، نسبت به عواقب جنایات ساواک بیمناک شدند و توصیه کردند اصلاحاتی در آن انجام شود و برای اقرار گرفتن از روشهای مدرن تری استفاده گردد. پس یختیار برکنار و پاکروان جانشین او شد. این افسر تحصیل کرده و خردمدار تر از سلف خود بود. ء

ادامه دارد

چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۵

بوش گام به گام ايران را به ميدان جنگ می كشد



بعد از ظهر 23 دسامبر شورای امنيت در يك رای گيری مخفی قطعنامه تحريم ايران را برای متوقف كردن غنی سازی اورانيوم تصويب كرد. اما چرا چين و روسيه با اين قطعنامه همراه شدند؟
براساس اسناد سازمان انرژی اتمی و براساس موافقت عدم گسترش سلاح ها كشتارجمعی ، اسنادی مبنی براينكه ايران از اين قوانين سر زده باشد وجود ندارد و ايران كاملا حق قانونی و بين المللی خود می داند كه به فعاليت هسته اش ادامه بدهد. در اين ميان مرتبا رسانه غربی می گويند كه چين و روسيه روابط گسترده اقتصادی با ايران دارند و برخلاف منافع آنان است كه ايران در محاصره و تحريم اقتصادی قرارگيرد.ء
شورای امنيت رای خود را مخفی داد، زيرا بوش می توانست سخنرانی ماه مارچ 2003 خود را كه درهنگاه حمله به عراق ايراد كرد، برای قطعنامه شورای امنيت كپی برداری كرده و تنها به جای حرف " ق" حرف " ن" را بكار ببرد.ء
ايران از روش سياسی برای بدست آوردن زمان و امتياز بهره می گرفت و درمقابل قطعنامه های شورای امنيت رامقاومت ميكند. ء
ايران تاكنون به گروه های تروريست كه شامل القاعده می شود كمك كرده است. ( مراجعه به گزارش كميسيون 11 سپتامبربكنيد) ء
ما اين تهديد را برای كشورخود تشخيص داده و كنگره ايالت متحده بطورقاطع رژيم ايران را مسئول رفتارهای تهديدآميزش شناسايی كرد.ء
امريكا تلاش كرد كه ازطريق سازمان ملل تهديدات اين كشور را بطور صلح جويانه دفع كند.ء
درظرف 4 ماه گذشته ايالات متحده امريكا ومتحدينش با همكاری با شورای امنيت دراين جهت تلاش كردند ولی بعضی ازاعضای دائم شورای امنيت، اعلام كردند كه هرقطعنامه ای كه در آن ايران را از داشتن تكنولوژی اتمی محروم كند را وتو خواهند كرد. آنها نيز در ارزيابی های خود با نگرانی های ما همراهی می كردند اما راه حل امريكا را مناسب نمی دانستند.ء

ازانجا كه شورای امنيت معمولا و بموقع نمی تواند به وظائف خود عمل كند، ما (امريكا) مجبوريم خود قدم پيش بگذاريم. ء
چنانچه دولت ايران راه مقابله را انتخاب كند، آنگاه مردم امريكا می دانند كه تمامی موانع محدود كننده جنگ می تواند زيرپا گذاشته شود.ء
دراين صورت امريكا برای كاهش خسارت بايد با تمام امكانات ارتش خود وارد عمل شود. شايد رای گيری مخفيانه درباره قطعنامه برای فاش نشدن سيگنالی است كه برای استفاده محدود از سلاح های اتمی عليه ايران مطرح است. يعنی همان چيزی كه تاكنون بوش چندين بار در مصاحبه هايش از تائيد آن خودداری كرده است.ء
ايران با رد اين قطعنامه عملا"جنگ" را انتخاب كرده است، گرچه باور كردنی به نظر نمی رسد. هم امريكا و هم چين و روسيه ميدانند كه ايران تن به قبول پيش شرط متوقف سازی غنی سازی نخواهد داد. بنابراين اگر بوش واقعا قصد رسيدن به توافق با ايران را داشت باندازه كافی وقت داشت. انتظار بوش برای تصويب قطعنامه شورای امنيت- عليرغم همه نرمش مندرج در آن- در واقع رد آن از سوی ايران و باز شدن راه برای حمله به ايران است.ء
برای حمله به ايران بوش نياز به اين قطعنامه داشت و اكنون با رد آن از طرف ايران، بوش انتظار دارد كه جهان خواستار يك راه كار عملی برای متوقف ساختن ايران است. همانگونه كه با استناد بند 1441 شورای امنيت اين كار در ارتباط با عراق انجام شد. عليرغم هر وعده ای كه در پشت صحنه امريكا به چين و روسيه داده باشد، ما نمی توانيم مدعی شويم كه اين دو كشور نيز خواهان متوقف شدن غنی سازی درايران نيستند و به همين دليل نيز با شورای امنيت برای تصويب قطعنامه اخير همگامی كردند.ء
آيا بوش در گفتگوهای خصوصی خود با چين وروسيه مسئله بكار بردن نيروی نظامی عليه ايران را طرح كرده است؟
بوش به روسيه وچين اطمينان داده است كه حمله نظامی به ايران بدون گرفتن موافقت شورای امنيت صورت نمی گيرد اما اين گفتگوهای خصوصی نبايد علنی شود زيرا از ميزان فشار به ايران می كاهد و در صورت فاش شدن آن ديگر پای بند تعهدات و گفتگوهای خود باقی نخواهد ماند.ء
اين گفتگوهای خصوصی را می توان از لابلای گفته های منتشر شده پوتين و بوش بيرون كشيد. آيا اين تعهدات خصوصی بوش قابل باوراست؟
شواهد گذشته نشان ميدهد كه اين اطمينان ها تنها برای جلب همراهی چين و روسيه برای رای به قطعنامه شورای امنيت بوده است. او به وعده هايی كه به اسرائيلی ها داده وفادارتر خواهد بود.ء
مراحل هموارسازی حمله نظامی به ايران را مرور كنيم:ء
ء19 دسامبر ناوگان هواپيمابرامريكا راهی خليج فارس شد .ء
ء20 دسامبر بلر اعلام كرد كه ايران مانع صلح خاورميانه است .ء
ء23 دسامبرقطعنامه شورای امنيت تصويب شد.ء

چطورجنگ شروع ميشود؟
بايك واقعه شبيه " خليج تونگن " و يا حمله اسرائيل و يا يك واقعه مهم درعراق كه ايران به خاطران آن مسئول شناخته خواهد شد. و يا هرعملی كه ايران را تحريك به پاسخگوئی دفاعی كند
آيا ميتوان جلوی اين پيشامد راگرفت؟
حمله به ايران نمی تواند بدون بكارگيری سلاح اتمی صورت گيرد. اين تنها راه حل پيروزی سريع امريكا است. بدون داشتن امكان حمله اتمی به ايران ، احتمال موفق بودن حمله امريكا به ايران منتفی است. اما اين بايد برای تمامی مردم منطقی روشن باشد كه بكارگيری هرگونه سلاح اتمی عليه ايران، برای دنيا و آينده بشريت نتايج وخيمی به همراه خواهد داشت. تنها راه جلوگيری ازاين جنگ ، كمك كردن به پيش برد راه حل های سياسی است.ء
چين و روسيه درگفتگوهای خصوصی خود گفته اند كه بكارگيری سلاح اتمی عليه ايران برای انان قابل قبول نيست و به بوش هشدارداده اند كه امريكا چنين كند پاسخ های اقتصادی و سياسی به بوش خواهند داد. چين و روسيه می توانند از بوش بخواهند كه طرح حمله اتمی به ايران را از روی ميز خود بردارد و اين را علنا اعلام كند. كنگره امريكا نيز براساس اختيارات قانونی خود می تواند همين خواست را مطرح كند.ء
و حتی تهديد كند كه در صورت حمله اتمی به ايران بوش از فرمانده نيروی نظامی بركنار خواهد شد. درحال حاضرسناتور جمهوری خواه دنيس كوچينچ خواستاراين شده است كه امريكا اولين كشورحمله كننده اتمی به كشورها نباشد.ء
اين وظيفه اعضای كنگره است كه ازتمای امكان خود برای جلوگيری اين امكان حمله استفاده كنند. ء
سايت antiwar - نوشته ژورژ هيرش. ترجمه و تلخيص افسانه نگاهی

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۵

بی بی سی: آيا رفتار آمريکا با چين در مورد ايران قابل تکرار است؟

پرویز کامیاب
بی بی سی: ديويد ايگنيشس سرمقاله نويس با نفوذ روزنامه واشنگتن پست روز پنجشنبه طی مقاله ای از دولت جورج بوش خواست "احتياط بيش از حد" را در مذاکره با ايران کنار گذارد و همانطور که ريچارد نيکسون با چينی های کمونيست به گفتگو نشست او نيز مقدمات رابطه با تهران را برقرار کند. ء
وی افزود هنری کيسينجر مشاور امنيت ملی وقت آمريکا پس از سفر محرمانه خود به چين در سال ۱۹۷۲ به اين نتيجه رسيد که دو کشور منافع مشترک زيادی در مقابله با شوروی سابق دارند و او به اين ترتيب مبنای روابط دو کشور را پی ريزی کرد. ء
او به کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا توصيه می کند که رويکرد مشابهی در مورد ايران اتخاذ کند.
ديويد ايگنيشس معتقد است که ايران و آمريکا منافع مشترک زيادی در عراق دارند بطوریکه بی ثباتی در این کشور به منافع ملی آنها لطمه جدی خواهد زد. ء
سرمقاله نويس واشنگتن پست در مصاحبه با بخش فارسی بی بی سی در پاسخ به اين سوال که چگونه جورج بوش می تواند پس از شش سال حملات و تهديدهای لفظی عليه حکومت ايران سياست خود را ناگهان تغيير دهد می گويد:ء
"پرزيدنت نيکسون برای سالها پرخاشجويانه ترين سياستمدار ضدکمونيست در آمريکا بود به طوريکه او آخرين کسی بود که انتظار می رفت با آنچه در آن زمان چين قرمز خوانده می شد رابطه برقرار کند. بنابر اين روشن است که چنين سناريويی باز هم قابل تکرار است." ء
با توجه به فضای ضد ايرانی شديدی که در آمريکا بخصوص در کنگره اين کشور برقرار است اين سوال بوجود می آيد که کاخ سفيد چگونه می تواند بر اين موانع داخلی برای بهبود روابط با ايران غلبه کند. ء
ديويد ايگنيشس می گويد:ء
"اساس يک رهبری سياسی اين است که بتوان با مردم و کنگره صحبت کرد و حمايت آنها را برای سياست های خود جلب کرد. اگر ايرانيان دست به اقدامی بزنند که برايشان دشوار است نظير تعليق غنی سازی اورانيم اين تاثير بسيار عميقی بر روی مردم آمريکا و کنگره خواهد گذارد. در دهه هفتاد نيز لابی تايوان در واشنگتن به شدت قوی بود اما نيکسون توانست با درايت سياسی و نيز بهره برداری از سوابق ضد کمونيستی خود اين موانع را بر طرف کند. پرزيدنت بوش نيز موضع گيری ضدتروريسم سرسختانه ای داشته و اگر تصميم بگيرد که با ايرانيان صحبت کند هيچکس نمی تواند او را متهم کند که در مبارزه خود با تروريسم جدی نبوده است."ء
اما يکی از مشکلات اصلی، عدم اطمينان حکومت ايران به دولت آمريکا است. ء
دولت ايران در دهه نود به آزادی گروگان های آمريکايی کمک کرد اما ظاهرا جورج بوش پدر رئيس جمهور وقت آمريکا با وجود وعده های خود خدمات ايران را در اين زمينه بی پاسخ گذارد. ء
جورج بوش پسر رئيس جمهور کنونی آمريکا نيز پس از کمک های ايران در جريان حمله آمريکا به افغانستان از اين کشور به عنوان محور شرارت نام برد. ء
ديويد ايگنيشس در پاسخ به اين مسئله می گويد: ء
"از نگاه ايرانيان ممکن است که در کوتاه مدت چنين باشد. اما حقيقت اين است که آمريکا با سرنگونی صدام حسين بزرگترين مشکل استراتژيک ايرانيان را حل کرد. آمريکاييان می گويند ايرانيان نه فقط از ما ممنون نيستند بلکه سعی کرده اند که از وضعيت عراق سوء استفاده و موضع آمريکا را تضعيف کنند. من فکر می کنم که فردی نظير هنری کيسينجر اين سوال را مطرح می کند که آيا ايران می تواند به بلندپروازی های خود نظير تبديل شدن به يک قدرت بزرگ در منطقه، رونق اقتصادی و نيز افزايش احترام به ايران و فرهنگ ايرانی دست يابد، بدون آنکه به نحوی منافع استراتژيک خود را با منافع استراتژيک آمريکا تلفيق کند؟ بعبارت ديگر آيا ايران می تواند آمريکا را به چالش بطلبد و همزمان به اهداف خود برسد؟ جواب اين سوال منفی است."ء
ديويد ايگنیشس معتقد است که ايران بايد با پذيرش تعليق غنی سازی اورانيوم راه را برای مذاکره آمریکا با اين کشور هموار کند. ء
او تصديق می کند که دستيابی به انرژی هسته ای حق ايران است اما معتقد است که از سرگيری غنی سازی اورانيوم به رغم درخواست های جهانی يک نوع اهانت به جامعه جهانی تلقی می شود. ء
او می گويد ايران می تواند در زمان مذاکرات غنی سازی را متوقف کند و چنانچه به نتيجه مطلوب خود نرسيد اين فعاليت را مجددا از سر گيرد.ء

واشنگتن‌پست: وزير امورخارجه امريكا خود را براي مذاكره با ايران آماده كند

ایرنا: روزنامه آمريكايي واشنگتن پست روز جمعه در مقاله‌اي با عنوان "رايس خود را براي مذاكره با ايران آماده كند"، نوشت: احتمال دارد طي چند ماه آينده "كاندوليزا رايس" وزير امور خارجه آمريكا يا يكي از همكاران ارشد او وارد مذاكره با نمايندگان جمهوري اسلامي ايران شوند. ء
ديويد ايگناتيوس در اين مقاله نوشته است: گمان مي‌كنم رايس در حال بررسي مشهورترين مورد مذاكره آمريكا با يكي از دشمنانش است، مذاكره محرمانه‌اي همانند آنچه كه "هنري كيسينجر" وزير امور خارجه سابق آمريكا با چين در اوایل دههءهفتاد انجام داد.ء
واشنگتن پست افزوده است: اخيرا ابعاد جديدي از ديپلماسي محرمانه كيسينجر در قبال چين از سوي آرشيو محرمانه ملي آمريكا منتشر شده است كه در آن بطور خلاصه برخي از مذاكرات بسيار حساس وي ذكر شده است. ء
اين اسناد نشان مي‌دهد كه ديپلماسي كيسينجر بر اساس استفاده از "الفاظ مدرن بصورت بي‌پرده" استوار بوده است. ء
واشنگتن پست مي‌نويسد: كيسينجر به عنوان يك ديپلمات ارشد بسيار صريح و بي‌پرده سخن مي‌گفت و در مذاكرات خود با مقاماتی نظیر حولای نخست وزیر چین در سال 1972 حتی به شایعه پراکنی، ریشخند کردن و چاپلوسی می پرداخت.ء

اين‌امر حتي "جو" را نسبت به‌تمايل كيسينجر به پرداختن به هرگونه موضوعي خوشبين و خرسند مي‌كرد و در آغاز روابط آمريكا و چين چنين القا مي‌نمود كه هيچ محدوديتي در مذاكرات وجود ندارد. ء
به نوشته واشنگتن پست، "در تمامي مذاكرات كيسينجر اين اصل اساسي سياست خارجي وجود داشت كه ملت‌هاي منطقي در راستاي منافع خود عمل مي‌كنند. ء
نويسنده واشنگتن پست افزوده است به عنوان مثال كيسينجر در مذاكرات خود با نخست وزير چين براي به حاشيه راندن موضوع جنگ ويتنام مي‌گويد ما معتقديم كه آينده روابط آمريكا و پكن براي آينده آسيا بسيار مهم تر از آن چيزي است كه در كامبوج و ويتنام اتفاق افتاده است. ء
واشنگتن پست نوشت: كيسينجر همچنين درباره درس‌هايي كه مي‌توان از تجارب ديپلماتيك وي در خصوص راهكار جديد آمريكا در قبال ايران اتخاذ كرد اظهار داشته كه "من نمي‌خواهم به رايس مشورت عمومي ارائه كنم، ولي آمريكا بايد بدنبال يافتن منافع امنيتي مشترك با ايران باشد، زيرا تا زماني كه ايراني ها از اقدامات بي‌پروا و بي‌ثبات‌كننده اجتناب كنند، يك ايران مرفه و قدرتمند آمريكا را تهديد نخواهد كرد. ء
كيسينجر به واشنگتن پست گفته است: ايران بايد بين يك ملت واحد بودن و يا مشكل زا بودن يكي را انتخاب كند، اگر اولي را برگزيند منافع ملي آن با منافع ما (آمريكا) تداخلي ندارد.
به گفته وي، "اگر نگراني ايراني‌ها امنيت و پيشرفت كشورشان است اين امر با منافع آمريكا مطابق است. اگر ايران به اقتصاد جهاني بپيوندد مي تواند به زودي به قدرت اقتصادي منطقه تبديل شود". ء
كيسينجر به واشنگتن پست گفته است: هيچ دليل منطقي براي تهديد امنيتي ايران از سوي آمريكا وجود ندارد و وجود ايراني باثبات و مرفه در راستاي منافع ماست. ء
واشنگتن پست در پايان مي‌نويسد: به نظر مي‌رسد يك درس آشكار كه دولت "جرج بوش"، رييس جمهوري آمريكا مي‌تواند از "نحوه برقراري ارتباط با چين" از كيسينجر بگيرد اين است كه در ارتباط با ايران نبايد خيلي محتاطانه عمل كند. زمان براي مذاكره با ايران فرارسيده است. ما نمي‌توانيم آغازي فشرده را با ايران داشته باشيم بلكه بايد با مذاكراتي جامع آغاز كرد كه منافع امنيتي ايران، آمريكا و متحدانش در آن لحاظ شده باشد. ء

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

پایین ترین بودجه نظامی خلیج فارس برای ایران

سه شنبه 30 خرداد 1385 - ساعت 13:00

آفتاب: موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک لندن در جدیدترین تراز سالانه نظامی خود نشان داد که بودجه سرانه نظامی ایران در مقایسه با سایر همسایگان عرب خود در حاشیه خلیج فارس از همه کمتر است و تنها امارات متحده عربی درصد کمتری از تولید ناخالص داخلی خود را نسبت به ایران صرف بودجه دفاعی خود می کند. به گزارش میدل ایست، نیوز لاین این تراز حاکی از آن است که بودجه نظامی ایران به طرز قابل توجهی کمتر از شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس به استثنای امارات متحده عربی است.ء
بنابراین تراز بودجه دفاعی ایران در سال 2005 معادل 2/6 میلیارد دلار بوده که برابر با سرانه 91 دلار است. ایران همچنین برخلاف کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بیشتر تجهیزات نظامی مورد نیاز خود را در داخل کشور تولید می کند. ء
بر اساس تراز موسسه بین المللی مطالعات استراتژیک، عربستان سعودی برخلاف ایران مبلغ کلانی معادل 4/25 میلیارد دلار را به بودجه دفاعی خود در سال 2005 اختصاص داده بود. این میزان برای کشورهای عمان و امارات هم در سال گذشته به ترتیب 02/3 و 65/2 میلیارد دلار بوده است.ء
ایران در سال 2003 به گزارش نشریه اقتصادی میس در میان 18 کشور خاورمیانه و شمال افریقا از نظر هزینه های نظامی در جایگاه پانزدهم قرار داشت که در این بررسی عمان در صدر قرار گرفته بود. در این گزارش سرانه هزینه نظامی ایران 46 دلار تخمین زده شده بود که ایران را در میان کشورهای خاورمیانه در رده چهارم قرار می داد. ء

افشای فکس محرمانه در باره مذاکره ایران وآمریکا

ء۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۱۰ , ۰۳
خبرگزاري انتخاب : روزنامه واشنگتن پست در شماره روز یکشنبه خود (28 خرداد) مدعی شد که سه سال پیش پس از اشغال بغداد توسط نیروهای آمریکایی، دولت آمریکا دو صفحه فاکس از سوی دولت ایران دریافت کرده بود به این مضمون که ایران حاضر به گفتگو با آمریکا است و تمایل دارد در زمینه هسته ای و دیگر مسائل مورد مناقشه دو طرف با این کشور همکاری کند. ء
به گزارش خبرگزاری «انتخاب» به نقل از آفتاب، این روزنامه به نقل از مقامات دولت پیشین آمریکا می نویسد که در آن زمان دولت بوش فکر می کرد که دولت ایران در ‌آستانه مشکلات قرار دارد و این فرصت را کوچک شمرد.آنها حتی رسما به سفیر سوئیس که این فاکس را فرستاده بود اعتراض کردند ،هر چند ظاهر نامه حکایت از اصل بودن این پیشنهاد و حمایت از سوی ایران داشت. ء
واشنگتن پست پس از بیان این موضوع به ماه گذشته بر می گردد که دولت بوش ناگهان تغییر سیاست داده و اعلام کرد که حاضر است به گفتگوهای اتحادیه اروپا با ایران بر سر برنامه مناقشه برانگیز هسته ای این کشور بپیوندد. اکنون بسیاری از مقامات دولت قبلی می گویند که آمریکا در سال 2003 فرصتی مناسب را از دست داد زیرا در آن زمان قدرت آمریکا در اوج بود و این هم هنوز به این سطح از دانش هسته ای نرسیده و به چنین درآمد بالای نفتی دست نیافته بود.یکی از مقامات ارشد سابق شورای ا منیت ملی آمریکا که پیشنهاد ایران را دیده بود می گوید که در آن زمان ایران در حال غنی سازی نبود و اقدام این کشور تلاشی جدی برای دستور کاری جامع در مصالحه ایران – آمریکا محسوب می شد. واشنگتن پست سپس مدعی می شود با اینکه گزارش این اقدام ایران مربوط به گذشته است، اصل این سند از هفته های اخیر به دست یکی از کارشناسان خاورمیانه در بنیاد کارنگی رسیده است.ء
این کارشناس می گوید که آنرا از طریق منابع ایرانی به دست آورده است و این روزنامه آمریکایی هم صحت آنرا با مقامات سابق ایران و آمریکا تایید کرده است. به گفته این کارشناس خاورمیانه در آن زمان ایران از پیروزی سه هفته ای آمریکا در عراقی که هشت سال نتوانسته بود آنرا شکست دهد، هراسان بوده و در این پیشنهاد مجموعه اهداف ایران برای مذاکره با آمریکا آورده است که شامل دستیابی کامل به فناوری هسته ای صلح ‌آمیز، پایان دادن به تحریم ها و رسمیت شناختن «منافع قانونی امنیتی» ایران شده و ایران در مقابل حاضر به همکاری کامل به قوانین هسته ای، اقدام جدی در مقابل تروریسم و همکاری در عراق و از این دست مسائل شده است. ء
در حال حاضر کارشناسان آمریکایی اذعان دارند که موضع آمریکا اکنون کاملا ضعیف تر از گذشته است و فرصت های بسیاری از دست رفته است. ریچارد هاس که در آ‌ن زمان رئیس سیاستگذاری وزارت خارجه بود و اکنون رئیس شورای روابط خارجی آمریکاست، در این خصوص می گوید که رویکرد آن زمان ایران به سرعت رد شد. وی معتقد است با اینکه تشخیص حمایت همه جانبه از این پیشنهاد در ایران دشوار بوده ولی ارزش بررسی داشته است. ء

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵

‪ چامسكي: آمريكا و انگليس بيش از۵۰‬سال، به شکنجه مردم ايران پرداخته است

ء۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۱۵ , ۱۶
خبرگزاري انتخاب : استاد زبان شناس و سياستمدار سرشناس آمريكايي كاهش محبوبيت جرج بوش رييس جمهوري آمريكا و برنامه باقي‌ماندن نيروهاي نظامي در عراق را مهمترين عامل تبليغات آمريكا و انگليس برضد ايران دانست. ء
به گزارش خبرگزاری «انتخاب»، پروفسور نوآم چامسكي استاد موسسه تكنولوژي ماساچوست (ام.آي.تي) در آمريكا با برشمردن فهرست اتهامات دولت‌هاي آمريكا و انگليس عليه ايران اظهار داشت: در ذهن دولتمردان آمريكايي، ايران دو جرم بزرگ نيم قرن گذشته يعني ساقط كردن حكومت دست نشانده واشنگتن در اين كشور و به گروگان گرفتن ديپلماتهاي سفارت آمريكا در تهران را مرتكب شده و به همين علت بايد تنبيه شود.ء
چامسكي در مصاحبه با شماره جديد هفته‌نامه نيواستيتزمن افزود: آمريكا و انگليس در يك قرن گذشته دولت دمكراتيك و ملي ايران را با كودتا سرنگون كرده و با روي كارآوردن يك ديكتاتور دست‌نشانده در اين كشور سالها از سياست‌هاي خشونت‌بار و ديكتاتوري وي حمايت كردند. ء
رييس مركز زبان شناسي دانشگاه ام.آي.تي افزود: آمريكا وانگليس بلافاصله پس از سقوط حكومت شاه به حمايت از رژيم صدام حسين براي اشغال ايران پرداخته و با فروش بمب‌هاي شيميايي به وي موجب مرگ صدها هزار ايراني شدند. ء
وي گفت: اين دو كشور همچنين با برقراري تحريم‌ها برضد ايران ، مردم اين كشور را به شدت تحت فشار قرار دادند. ء
چامسكي اضافه كرد: تمام اين حقايق اثبات مي‌كند كه آمريكا و انگليس بيش از ‪ ۵۰سال به شكنجه مردم ايران پرداخته و همچنان جسورانه به تهديد اين كشور مشغولند. ء
وي گفت: "درهمين حال از تابستان سال ‪ ۲۰۰۳ميلادي با دو روند عمده مواجه شديم: از يك سو به دليل اشغال عراق موضوع از مبارزه با گسترش تسليحات كشتارجمعي به گسترش دمكراسي در اين كشور و در سطح خاورميانه تغيير كرد، و از سوي ديگر افزايش فشار تبليغاتي برضد ايران به نحو نامحسوسي افزايش يافت." ء
چامسكي در ادامه افزود: هرچه محبوبيت بوش در آمريكا كاهش پيدا مي‌كند فشار تبليغاتي بر ايران بيشتر مي‌شود و بزرگ نمايي تهديد اين كشوردر منطقه اكنون به بهانه‌اي براي افزايش حضور واشنگتن در عراق تبديل شده است. ء
استاد زبان شناس برجسته آمريكايي افزود: آمريكا درحال ساخت بزرگترين سفارت خاورميانه‌اي خود در بغداد است و نيروهاي اين كشور درحال احداث پايگاه‌هاي نظامي در عراق هستند كه اين نشان‌دهنده عزم آنها براي باقي ماندن در اين كشور است. ء
چامسكي تاكيد كرد: آمريكا براي باقي‌ماندن در بغداد به بهانه احتياج دارد و دفاع از عراق و ديگر كشورهاي منطقه در برابر تهديد ايران بزرگترين دستاويز اين كشور براي حضور در منطقه خواهد بود. ء
وي همچنين بوش را يك جنايتكار جنگي خطرناكتر از "ميلوسويچ" توصيف كرد و خواستار محاكمه وي و "توني بلر" نخست وزير انگليس در دادگاه جنايات جنگي شد. ء
استاد ام.آي.تي گفت: اتهام اصلي ميلوسويچ بمباران كوزوو بود و وي متهم بود با اطلاع از اينكه اين بمباران‌ها موجب مرگ هزاران تن از غيرنظاميان مي‌شد، دستور اجراي آنها را صادر كرده است. ء
وي افزود: "بلر و بوش نيز با وجود اطلاع از قتل غيرنظاميان در جنگ‌هاي عراق و افغانستان دستور اين حمله‌ها را صادر كردند و به همين دليل حداقل به اندازه ميلوسويچ گناهكار بوده و لايق محاكمه هستند." چامسكي ادامه داد: صدام نيز با استفاده از تسليحات شيميايي كه آمريكا و ديگر كشورهاي غربي در اختيار وي قرار داده بودند اقدام به قتل‌عام كردها و ايرانيان كرد، به همين دليل رهبران كشورهاي غربي هم بايد در دادگاه جنايات جنگي صدام مورد محاكمه قرار بگيرند. ء
وي در پايان كشته شدن "ابومصعب الزرقاوي" سركرده تشكيلات القاعده در عراق را در مبارزه با شورشهاي اين كشور بي‌تاثير توصيف و تاكيد كرد: گروه القاعده از شاخه‌هاي بسيار و زيرمجموعه‌هاي مستقل تشكيل شده كه ارتباط نزديكي با يكديگر ندارند و كشته‌شدن الزرقاوي تاثير چندان در متوقف كردن شورش‌هاي عراق نخواهد داشت.ء

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

'برنامه هسته ای ايران، جستجوی تاريخی برای مقابله با دخالت های خارجی'

عباس امانت، از اساتيد تاريخ دانشگاه ييل در آمريکا ، طی مقاله ای که روز پنجشنبه، 25 مه، در روزنامه نيويورک تايمز چاپ شد، نوشت برنامه های اتمی ايران ، بخشی از جستجوی تاريخی اين کشور برای مقابله با دخالت های خارجی و کسب وجهه و احترام جهانی است. ء
ای امانت دراين مقاله نوشته است: هر ايرانی از اين که کشورش در طول قرون نوزدهم و بيستم بازيچه قدرت های بزرگ بوده است آگاه است و می داند که سازمان سيا طی کودتايی در سال ۱۹۵۳ محمد مصدق، نخست وزير وقت ايران را سرنگون کرد. ء
و در ادامه مقاله خود آورده است که روسيه و انگلستان در دهه ۱۹۲۰ با توسعه هر گونه تکنولوژی ابتدايی در ايران مخالفت کردند و می نويسد: اين دو کشور با حسادت، با احداث راه آهن سراسری در ايران مخالفت کردند و آن را تهديدی عليه خود دانستند اما در جنگ جهانی دوم که قدرت های اشغالگر از اين راه آهن به طور مجانی نهايت استفاده را عليه آلمان نازی کردند به ايران لقب "پل پيروزی" دادند.ء
آقای امانت در مقاله خود می افزايد: آنها اين لقب را پس از آن به ايران دادند که وينستون چرچيل بانی اين راه آهن يعنی رضا شاه پهلوی را از کشور اخراج کرد.ء
وی در ادامه اين مقاله به جريان ملی شدن صنعت نفت ايران اشاره کرده و نوشته است: در برنامه ملی شدن صنعت نفت ايران، کشورهای آمريکا و انگلستان با همان سرسختی که امروز در مقابل برنامه های اتمی ايران ايستاده اند با مصدق مخالفت کردند.ء
استاد تاريخ دانشگاه ييل در ادامه مطلب خود آورده است: اگر آمريکا به اعمال تحريم يا بدتر از آن به اقدام نظامی متوسل شود، نتيجه کار نه تنها فاجعه بار خواهد بود بلکه در دراز مدت تاثيری گذرا خواهد داشت. غرب همانگونه که با برنامه های راه آهن و صنعت نفت ايران برخورد کرد، مدتی می تواند ايران را از فن آوری هسته ای محروم و اين برنامه را رد کند اما نمی تواند خاطرات تلخی را مردم ايران از دخالت های بيگانگان دارند، پاک کند. ء
آقای امانت می افزايد طبيعی است که حکومت ايران نيز از اين خاطرات تلخ تاريخی برای پيشبرد برنامه های اتمی خود حداکثر بهره برداری را بکند و همزمان صدای ناراضيان داخلی را نيز خاموش کند.ء
عباس امانت در خاتمه مقاله خود نوشته است: در صورت ادامه اين مسير، ايران به احتمال قوی، چه خوب چه بد، در پيدا کردن جام مقدس هسته ای خود موفق خواهد شد. در افسانه ها آمده است که هوشنگ، پادشاه افسانه ای ايران، (همتای پرومته يا خدای آتش در اساطير يونان) ايرانيان را با آتش آشنا کرد اما برخلاف پرومته که آتش را از خدايان ربود، هوشنگ آن را به طور اتفاقی و در جريان جنگ با يک اژدها کشف کرد. ء

برگرفته از سایت فارسی بی بی سی

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

ناصر زرافشان : خطر امریکا و جنگ را جدی بگیرید

در گفتگو با گقتگوی رادیو پیام آزادی
دوشنبه ۱ خرداد ۱٣٨۵ - ۲۲ می ۲۰۰۶

رادیو "پیام آزادی” که در سوئد مستقر است، گفتگوئی با ناصر زرافشان که به دلیل مرخصی در خارج از زندان به سر می برد، انجام داد. در این گفتگو ناصر زرافشان نسبت به خطر جنگ هشدار داده و تاکید کرده است که حضور آمریکا در خاورمیانه برای دموکراسی و حقوق بشر نیست، بلکه برای نفت است.ء
زرافشان: سوال اصلی و پایه در این شرایط که به قول معروف «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد»، این است که هدف واقعی آمریکا در خاورمیانه و ایران کدام است؟ چون تا زمانی که یک جواب همراه با یقین و قابل اتکاء بر این سوال نداشته باشیم، تا وقتی ندانیم نیت واقعی حریف در این داستان چیست، نمی‌توانیم تصمیم جدی بگیریم که چه باید بکنیم و چه موضعی بگیریم. ادعای سردمداران سیاست خارجی آمریکا این است که ما آماده‌ایم در خاورمیانه برای گسترش حقوق بشر و دمکراسی. از آن گروه روزنامه‌نگاران و روشنفکران آبکی (من معذرت می‌خواهم که این کلمه‌ها را به کار می‌برم) هم که ظرف ده تا پانزده سال گذشته در ایران پرورش یافته‌اند، خوب، یک بخش وسیعی از آنان همین حرف‌ها را تکرار می‌کنند. ء
بدون این که هیچ توضیحی داشته باشند و بگویند امریکایی که می‌شناسیم، دستکم توی این ۵۰ تا ۶۰ سال بعد از جنگ ،حسابدار تل‌های نشر، حسابدار بزرگ‌ترین حمام‌های خون در سرتاسر دنیا بوده است. چه اتفاقی افتاده، چه تغییری صورت گرفته و چه انگیزه‌ای الان دارد و با چه محرکی الان، تبدیل شده به پرچمدار حقوق بشر و دمکراسی. ء
من از این بابت این را می‌گویم که یک بخشی بی‌صبرانه منتظر مداخله بیگانه و حتی مداخله نظامی هستند. بی‌آنکه دقیقاً فکر کنند که معنای جنگ و معنای مداخله نظامی برای مردم چیست. این بدیهی است که مردم به ستوه آمده‌اند، از فشار، سرکوب، گرفتاری، مشکل. اما یک نکته بسیار ریز وجود دارد که کمتر به آن توجه می‌شود، و منشاء سوءتفاهم بزرگی است. آن این است که، هدف مردم ایران که تأمین حقوق و آزادی‌های دمکراتیک آنان، استقرار سیستمی که این حقوق و آزادی‌ها را محترم بشمارد و به آن عمل کند و راه مسدود شده توسعه و پیشرفت این جامعه را باز کند. این هدف سوای اهدافی است که آمریکا در این منطقه دارد. این نکته ساده را کسی متوجه نیست که در واقع آنچه که مردم ایران می‌خواهند، هدفی که مردم ایران دارند، با هدفی که آمریکا و متحدین آن سیستم، با آن به منطقه آمده‌اند یکی نیست.ء
این علامت عدم بلوغ ملتی است که برای مسائلی که حل آنها علی‌القاعده به عهده خودش است منتظر بیگانه باشد، چشمش به دست بیگانه باشد ببیند که او چه جوری عمل می‌کند. اگر بخواهیم خیلی ساده و عوامانه آن را مطرح کنیم، در واقع یک کسانی منتظر هستند که بیگانه‌ای بیاید با سرباز خودش اینجا کشته بدهد، و با پول خودش هزینه‌های سنگین متحمل بشود و شرایطی را تأمین کند که بعد از آن شرایط آن مردم راحت‌تر زندگی بکنند. این را وقتی بازش کنید موضوع مضحک و خنده‌داری است.ء
این کسانی که یک چنین خام‌طمعی عافیت طلبانه‌ای دارند، واقعاً باید منتظر کیفر عظیم تاریخ باشند. این آدم‌ها نه معنای جنگ را می‌فهمند که یعنی چی، و نه عواقبش را برای مردم می‌دانند که کدام است. زیر تأثیر تبلیغات امپریالیستی که به هرحال همیشه در این نوع تجاوزها از آن تبلیغات استفاده می‌کنند، یک جمعی منتظر مداخله بیگانه نشسته‌اند، غافل از اینکه این دعوا فقط دو طرف ندارد که یک طرف جمهوری اسلامی و یک طرف آمریکا. بلکه یک طرف سومی هم که مردم ایران‌اند و قرار نیست که قربانی دست و پا بسته دعوایی باشند که خودشان در این دعوا تصمیم نمی‌گیرند. زیرا هر طرفی که این جنگ را شروع کند و هر طرفی دامن بزند. این مشکل را و این تنش را به جاهای باریک بکشاند. معآلاً مردم باید هزینه‌اش را بپردازند. به نظر من در اظهارنظر کردن راجع به این قضیه، خام‌اندیشی و ساده‌انگاری را باید کنار گذاشت و باید توجه کرد که معنای جنگ و عواقبش برای مردم و جامعه ما چیست؟ نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه‌ای یک چیز است و یک موجودیتی برای خود دارد، مردم و خود آن جامعه یک موجودیتی سوای این نظام سیاسی حاکم دارد. ء
نظام‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند. ولی مردم و جامعه در کلیتش تداوم دارد در تاریخ، و کسی حق ندارد، جامعه و مصالح آتی و بلند مدت جامعه را، فدای حسابی بکند که با نظام سیاسی جامعه دارد. الان خطر درِ خانه ما را زده و آنچه که مورد تهدید قرار داده، مردم و جامعه است. ء
من این قسمت را از این بابت گفتم که این تفکر را عده‌ای دامن می‌زنند و جانبداری می‌کنند. از مداخله بیگانه یک معادله نادرست و مجعول هم درست کرده‌اند، که اگر کسی بخواهد با مداخله بیگانه، با راه افتادن جنگ در منطقه مخالفت کند، لابد از موضع جمهوری اسلامی و یا موضع حمایت از جمهوری اسلامی دارد صحبت می‌کند. ء
و به این ترتیب یک جور ترور فکر را دارند صورت می‌دهند. حال آنکه به هیچ وجه این طور نیست که این طرز تفکر القاء می‌کند. این دعوا فقط دو طرف ندارد. دو تا نظام سیاسی و دو تا حاکمیت که تکلیف هر دو آنها روشن است. آن کسی که این وسط لطمه می‌بیند و معآلاً هزینه این بحران را خواهد پرداخت، مردم ایران است و باید این را در نظر داشت و با توجه به این مسئله باید به این بحران نزدیک شد. در درجه بعد، خوب، فکر می‌کنم باید این نکته را تذکر داد که هدف‌های آمریکا در این مرحله و نه فقط آمریکا بلکه هدف‌های آن مجموعه که عجالتاً آمریکا سرکردگی‌اش را به عهده دارد، در خاورمیانه و ایران، با هدف‌های مردم ایران یکی نیست. و باید برای مردم، اینجا توضیح داد که اشتباه نکنند، که فکر کنند اگر بیگانه می‌آید اینجا، می‌آید که برای ما، آزادی و حقوق اساسی ما را تأمین کند و منافعی که بر سر پیشرفت ترقی جامعه است، برطرف کند. خاطرمان باشد که وقتی ارتش آمریکا وارد عراق شد سه سال پیش، در ابتدا شاید برخی مردم عراق شادمانی می‌کردند، جشن گرفته بودند و پایکوبی می‌کردند. اگر کسی نمی‌تواند خودش مسئله را تحلیل کند، لااقل با آن اتفاقاتی که در این سه سال در کنار گوشمان، اینجا در عراق اتفاق افتاده است، به عنوان یک الگو، نگاه کند و ببیند که معنای جنگ و مداخله چیست. من این را به عنوان زمینه اصلی و مقدمه آن چیزی که می‌خواستم خدمتتان عرض کنم، گفتم. ء
متأسفانه هر دو طرف ظاهراً گوشه چشمی به جنگ دارند. از طرف امپریالیسم و اهدافش و استراتژی کلی‌اش مطلب قابل درک‌تر است. ولی آنچه برای من قابل درک نیست، چرا سردمداران جمهوری اسلامی متوجه نیستند دارند چه می‌کنند.ء
دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای و انرژی هسته‌ای همانند نهضت ملی شدن نفت است و این دو را با هم مقایسه‌اند؟
زرافشان : نه، نه، ببینید، اساساً اینها از اساس با هم قابل مقایسه نیستند. الان تقریباً روشن شده است که انرژی هسته‌ای انرژی قابل اتکایی برای بشریت نیست. آنها که بی‌هیچ مانع و مشکلی به انرژی هسته‌ای دسترسی دارند، واقعاً به این نتیجه رسیده‌اند که این انرژی در واقع آینده‌ای ندارد و باید از آن چشم پوشید. این یک بخش قضیه، اما بخش دوم این است که اگر این اشکالات را نداشت هم، چون نظارت دمکراتیک در ایران وجود ندارد، حتی سلاح‌های متعارف و معمولی هم معلوم نیست چگونه و در راه چه هدف‌هایی به کار گرفته می‌شود. بنابراین مردم و منافع مردم ارتباطی با این داستان ندارد. منتها من فکر می‌کنم هر دو طرف قضیه، برای ایجاد یک نوع انسجام کاذب در جوامع خودشان به این مسئله دامن می زنند. در واقع بردن این مسئله در قالب یک پروژه ملی، به هیچ وجه، به هیچ وجه ربطی به مردم ندارد، اینجا نه منافع ملی ما در این سمت است و نه چنین فضایی وجود دارد. آن طرف قضیه هم که ماجرا را بزرگ می‌کند و سعی می‌کند که دشمن خارجی بتراشد. استحضار دارید بعد از داستان فروپاشی، دوره علم شدن بن‌لادن‌ها و امثالهم و قضیه افغانستان و چنین مسائلی بود. برای آن که آمریکایی‌ها هم الان احتیاج دارند که دشمن خارجی درست کنند، بزرگش کنند. برای آنکه یک مقداری از لحاظ داخلی سیاست‌های خودشان را توجیه کنند، و انسجام کاذبی در جامعه خودشان به وجود بیاورند.ء
این وضعیت درهر دو طرف قضیه مشاهده می‌شود. ولی عرض کردم تا آنجا که به خود ما مربوط می‌شود. عقیده من این است که اولاً انرژی هسته‌ای آینده بشریت نیست. ثانیاً اگر این مشکل و ایراد و آن عواقب و گرفتاری‌ها را هم نداشت، در شرایطی که نظارت دمکراتیک بر روی این مسئله وجود ندارد و در شرایطی که معلوم نیست در راه اهداف چه کسی، کجا و چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به هیچ شکلی این یک طرح ملی نیست. منتها در هر دو طرف فعالیت تبلیغاتی وجود دارد و روز به روز هم متأسفانه کسانی که ظاهراً متوجه نیستند که در چه مسیری دارند، پیش می‌روند، از هر دو سوی قضیه به این تنش دامن می‌زنند.ء
مردم چگونه می‌توانند از این جنگ اهتراز کنند و برای جلوگیری از آن ،چه ابزاری در اختیار دارند و یا به چه ابزاری باید دست یابند.ء
زرافشان: بحث من همین است. ببینید، متأسفانه ما از لحاظ تشکل‌ها و نیروهایی که بتوانند به جامعه آگاهی بدهند و بتوانند مردم را بسیج کنند و سمت بدهند بسیار ضعیف و الان دچار مشکل هستیم. این مشکل بزرگ این مرحله جامعه است. متأسفانه ظرف ده پانزده سال گذشته در آن فضای نئولیبرالی که در طی این مدت، در جامعه حاکم بوده است، در این زمینه که اهداف آن مجموعه که به خاورمیانه آمده است، چه بوده و نتایج یک چنین تنش‌ها، بحران‌ها و چنین جنگی چه خواهد بود؛ آگاهی به جامعه داده نشده است. ء
متأسفانه باید گفت که هنر روشنفکران به اصطلاح دینی که در ظرف ده، پانزده سال گذشته با استفاده از امکانات همین حاکمیت که در اختیار آنان بوده است، و بر افکار عمومی، بر جنبش دانشجویی و جنبش‌های اجتماعی سوار بوده‌اند، بیش از این نبوده که آن روحیه مبارزه اجتماعی علیه دوران رژیم گذشته را به خاموشی، فراموشی و نسیان بسپارند. و نسلی را بی‌آرمان، بی‌اطلاع بپرورانند، که در مداخله امپریالیسم در این منطقه چیزی بیش از حقوق بشر و دمکراسی نمی‌بیند.ء
این نسل به تدریج و آهسته، آهسته از اردوی آمریکا سردرآورده است. ما دچار چنین مشکلاتی در جامعه هستیم. به نظر من در هر صورت این به عهده نیروهای آگاه و دلسوز است که آنچه را در توان دارند برای متشکل کردن خودشان و متشکل کردن مردم و دادن این آگاهی به جامعه که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و از ناحیه هرکس شروع شود، هریک از این دو طرف، مسئولیت سنگین تاریخی به عهده آنان است. باید این آگاهی را به مردم داد که اگر چنین اتفاقی بیفتند اوضاع ما به مراتب از وضع عراق خراب‌تر خواهد شد.ء
این آگاهی را باید به جامعه داد که هزینه نهایی را فقط مردم پرداخت خواهند کرد. جلوی این جنگ و جریاناتی که به این قضایا دامن می‌زنند، باید ایستاد. تعجب من اولاً در این است که بعضی از روزنامه نگاران آبکی و بعضی از این روشنفکران پرورده‍ی این ده پانزده سال اخیر ، چگونه متوجه نیستند که نیروی قهاری که به این منطقه آمده است از لحاظ اقتصادی علی‌الخصوص چه اهدافی دارد. ء
سرمایه داری پیش از هر چیز، یک نظام اجتماعی است. نظام تولید و تجارت و سرمایه گذاری و این نوع فعالیت‌ها. لیبرالیسم نو یک استراتژی را برای باز کردن عرصه‌هایی که هنوز مانع و محضوری برای سرمایه‌داری است، به روی سرمایه‌داری، برای لیبرالیزه کردن دنیا دنبال می کند. از یک طرف در زمینه‌های اقتصادی فشارهایی در قالب طرح‌هایی مثل، طرح تعدیل ساختاری و برنامه‌های تعدیل ساختاری مطرح می‌شود. از طرف دیگر فشارهای سیاسی و نظامی برای تحمیل تغییراتی به کشورها و به مناطقی که چندان هماهنگ نیستند، وبا استراتژی آنهاانطباق ندارند، وارد می‌کند. ء
در این زمینه اطلاع رسانی کم شده و به نظر من باید این را باز کرد که هدف آنها در خاورمیانه و ایران چه است. نباید بیم این را داشت که وقتی شما در این مسیر حرکت می‌کنید، متهم بشوید که دارید از موضع جمهوری اسلامی صحبت می‌کنید و یا حمایت می‌کنید. ما یک هدف داریم و آن مردمند. ما سرسپرده مردم و منافع مردم هستیم. و مبنا و ضابطه تشخیص درستی یا نادرستی مواضع ما منافع مردم است. و هیچ چیز و هیچ خطری برای مردم الان بیش از دامن زدن به این تنش و احتمال نظامی شدن این بحران نیست. بنابراین من باز هم تأکید می‌کنم نیروهای دلسوز و آگاه و مردم دوست باید هرچه در توان دارند در درجه اول در متشکل کردن خودشان و بعد بردن این آگاهی به جامعه که عواقب این داستان، عواقب سر و ساده‌ای نیست. تا جامعه با واکنش خود در مقابل این موج مسموم بایستد.ء
ابزارهای اجتماعی ابراز اراده و اعمال اراده مردم روشن است که چه چیزهایی است و چیزهایی نیستند که بتوانند یک روزه وخلق‌الساعه آن را ایجاد کرد. مشکل عمده جامعه در همین جاست. و اگر آن ابزارهای اجتماعی برای اعلام اراده عمومی و اراده جمعی وجود داشت اصولا کار به این جاها نمی‌کشید. ء
تمام گرفتاری قضیه در این جاست. اما با تمام این حرف‌ها آنچه که مانده است، من فکر می‌کنم باید صورت مسئله‌های کاذب و غیر واقعی و دست و پا گیر و بی‌مورد را کنار گذاشت و الان که این خطر فوری‌ترین خطر و شدیدترین خطری است که جامعه را تهدید می‌کند. باید نیروها را در این سمت گذاشت. ء
سازماندهی کرد برای اینکه جامعه در مقابل این خطر بایستد. لیبرالیسم نو برای بقاء خود بر طبل جنگ می‌کوبد. بقیه مسائل بهانه است. ء
همچنان که در مورد عراق دیدیم، سال‌ها بعد از اشتغال عراق هم نتوانستند به هیچ ترتیبی یک توجیه قابل قبولی برای آن مداخله نظامی در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی که ادعا می‌کردند، بیاورند. لیبرالیسم نو برای بقاء خودش یک برنامه جنگ مستمر را آماده کرده و به هرطریق می‌کوشد این برنامه را اجرا کند.ء
این طرف قضیه را آدم متوجه نیست که چرا اینقدر، برخوردها مبتنی بر بی خردی، ناپختگی و عدم توجه به منافع است. اما هرچه که هست وظیفه همین مقدار نیرویی که هست این است که مسائل کاذب، مسائلی که واقعاً عینیت و فعلیت دراین لحظه حاضر ندارد را کنار بگذارد. جامعه و مردم را متوجه کنند که اولاً خطر جدی است. و ثانیاً نتایج چنین جنگی اگر در منطقه دربگیرد و یا حتی اقدامات دیگر و وارد فاز نظامی هم نشویم و یک تحریم اقتصادی را و یا آن گونه که بعضی فکر می‌کنند مجموعه‌ای از اقدامات مختلف، چه لطمه سنگینی به جامعه وارد می‌کنند.ء
استراتژی تازه‌ای به وسیله آمریکا برای تسلط بر جهان تعقیب می‌شود.خط مشی آمریکا [نه فقط دولت آمریکا و یا یک دولت، حالا دولت آمریکا و یا هر دولت دیگری، چه رسد به اینکه خط مشی یک گروه خاصی مثلاً در دولت آمریکا باشد، آن طور که بعضی تصور می‌کنند]، نقطه اوج تحولاتی است که در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته صورت گرفته و این را برای آن مجموعه اجتناب ناپذیر کرده. امروز در سرمایه‌داری، سرمایه مالی غالب است و من به جرأت می‌توانم بگویم در تمام تاریخ فعالیت‌های اقتصادی بشر، روابطی متقلبانه‌تر و کلاهبردارانه‌تر از این بازارهای نوپدید و این شکل فعالیت‌های سرمایه داری مالی که ظرف بیست و چند سال گذشته، بعد از فرو ریختن دیوار برلین و روی کار آمدن ریگان در آمریکا و تاچر درانگلستان،در جهان گسترش یافته، وجودندارد. در واقع تلاش‌هایی برای عملکرد به اجماع واشنگتن صورت می‌گیرد. ء
هرگز هیچ وقت به این کیفیت نه دامنه غارت این وسعت را داشته و نه شیوه آن تا این اندازه متقلبانه و کلاهبردارانه بود که با اقتصاد حبابی و با بازی با یک مشت کاغذ یک شبه یک کشور را به نابودی بکشد. یک بخش قابل توجهی از ثروت ملی یک کشور را بی‌آنکه مردم بفهمند که به چه کیفیتی اتفاق افتاده، غارت کنند و ببرند. بلایی که بر سر مکزیک، آرژانتین، شرق آسیا، روسیه آمده است که داستان‌هایش را می‌دانیم. حضرات برای این آمده‌اند و تلاش‌هایی هم که می‌شود در مناطق مختلف دنیا چه در زمینه اقتصادی و چه به صورت سیاسی – نظامی برای برداشتن موانعی است برای پیاده کردن تغییرات ضروری و تحمیل تغییرات ضروری به حاکمیت‌ها و دولت‌ها برای آنکه مزاحمت و ممانعتی بر سر راه این طرح وجود نداشته باشد.ء
این استراتژی در خاورمیانه که خوب می‌دانید ، خاورمیانه منطقه‌ای است که یکباره بیش از ۶٨ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا در آن قراردارد. بحث تسلط و کنترل نظامی منابع نفتی، چنانچه اگر این کنترل تحقق پیدا کند نه تنها تأمین سوخت را (که برای اقتصاد سرمایه‌داری امری حیاتی است) برای خود آنان عملی خواهد کرد، بلکه‌ بر روی سرمایه‌گذاری دیگران هم که تا حدود زیادی سرنوشت آنها بستگی به نفت خاورمیانه دارد، اثرگذار خواهد بود. آمریکا خودش حدود ۲۵ درصد فرآوردهای نفتی دنیا را مصرف می‌کند. در حالیکه ذخایر نفتی خودش بیش از ۲ درصد ذخایر شناخته شده دنیا نیست. ء
در شرایطی که مثلاً آمریکای جنوبی ۶ تا ۷ درصد ذخایر شناخته شده نفت را دارد و کل اروپا ۲ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا را دارد. وقتی شما یک مرتبه در یک منطقه کوچک مثل خاورمیانه با ۶٨ درصد ذخایر نفت و گاز روبرو می‌شوید، این چیزی است که ولع و طمع همه را برمی‌انگیزد. علاوه بر این در استراتژی کلی لیبرالیسم نو به دلیل این ویژگی، خوب بحث کنترل این منطقه مطرح است. ء
هم از لحاظ آینده سیستم و هم اثرگذاری بر سرنوشت دیگران علی‌الخصوص چین. بنابراین پشت سر این لفاف و پوشش حقوق بشر و دمکراسی، اهداف واقعی، خود را نشان می‌دهند. عرض کردم سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است. نه یک نظام سیاسی یا حقوقی. و بنابراین باید به پشت سر این لفاف و پوشش (حقوق بشر و دمکراسی) توجه کرد. مطامع نهفته پشت سر این پوشش را مورد توجه قرار داد. ء
گرچه این برنامه درازمدت آنهاست، که البته ایستادگی مردم را می‌طلبد و ایجاب می‌کند. اما مهم‌تر اینکه اگر نظامی بشود. اگر این تنش وارد آن مرحله شود خطر خیلی شدیدتر خواهد بود. جنگ جز کشتار، بیماری، فقر و فاقه، مرگ و میر، قحطی و پریشانی، سرکوب و اختناق چیزی برای جامعه ندارد. ء
طرف مقابل، تو صفوف مردم آمده است. امپریالیسم می‌داند که در جامعه نارضایتی وجود دارد. خود را در میان این صفوف جا می‌زند. می‌داند که اگر غایب باشد نیروهای مردمی و رادیکال‌ رشد می‌کنند. می‌آید که صفوف مردم را به انحراف بکشاند. ضمناً حضور داشته باشد که روزی و روزگاری اتفاقی افتاد و اوضاع حاد و مهار قضایا از دست برود، بهره بگیرد. به انحراف بکشاند. با این مسئله باید مبارزه کنیم. با توجه به همه مشکلاتی که وجود دارد. این سازماندهی می‌خواهد و حسن نیت لازم است. من فکر می‌کنم آن چیزی را که به نظرم رسید و دراین لحظه اولویت دارد و حاد است همه را مطرح کردم و فکر می‌کنم همه باید در خدمت این هدف باشیم. نیروهای‌مان را اگر چندان نیست، و یا اگر چه حوادث در یکی دو دهه اخیر به کیفیتی نبوده است که حالا که به طرف این روزهای سخت و ناخواسته می‌رویم، بتوانیم آنطور که باید مقابله کنیم، معهذا هرچه نیرو داریم باید در همین جهت بگذاریم. من در شرایطی که چند روز دیگر ناچارم به زندان برگردم، در شرایطی که نیاز بیشتر به گفتگو داریم من باید به زندان برگردم.ء

جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

بیانیه جبهه ملی ایران (اروپا) در خصوص اقدامات تروریستی اخیر در سیستان و کرمان


هموطنان آزاده،ء

بار دیگر دست استعمار از آستین دیگری بیرون آمده و زمین تف دیده سیستان و کرمان را به خون هم میهنان بی گناه آغشته کرده است. برای رد یابی آمران این جنایات تروریستی کافی است که روزنامه های معتبر جهان را ورق بزنیم:ء

آمریکن انترپرایز انستیتو، 26 اکتبر 2005
این مرکز نظریه پردازی طیف نومحافظه کاران آمریکا میز گردی را با عنوان "افقهای فدرالیسم در ایران" برگذار می کند. از جمله سخنرانان این جلسه امان الله خان ریگی ، رئیس ایل ریگی در آمریکا و رحیم شهبازی، معاون جمعیت تجزیه طلب آذربایجانی های مقیم آمریکا هستند و ریاست جلسه را مایکل لدین، از مدافعان سرسخت مداخله نظامی در ایران به عهده دارد.ء
(http://www.aei.org/events/eventID.1166/event_detail.asp)
فایننشیال تایمز، 23 فوریه 2006
"واحد اطلاعات تفنگداران دریایی آمریکا یک تحقیق میدانی را برای شناسایی بستر اختافات قومی در ایران آغاز کرده است. به گفته کارشناسان امنیتی ایالات متحده آمریکا، این اقدام تفنگداران دریایی می تواند نشانه های مقدماتی تدارک حمله زمینی آمریکا به ایران باشد."ء
روزنامه گاردین، 10 آوریل 2006
"وینسنت کانیسترارو، رئیس سابق عملیات ضد تروریستی !! CIA: عملیات مخفی در ایران در اشکال شناسایی اهداف و تقویت مخالفان آغاز شده است. مجوز این عملیات صادر شده و تا سطح عملیات مهلک پیش رفته است. تعدادی کشته شده اند. به گفته این منبع مطلع، بلوچهای سنی مورد حمایت آمریکا ماه گذشته در عملیاتی در سیستان و بلوچستان، بیش از بیست کارمند دولت ایران را به قتل رسانده اند."ء
(
http://www.guardian.co.uk/iran/story/0,,1750678,00.html)

آقای مایکل لدین در آخرین مصاحبه خود با یک خبرنگار ایرانی ضمن دفاع از راهبرد حمایت از حرکتهای قومی، احزاب ملی از جمله جبهه ملی ایران را مرده توصیف کرده است. به اطلاع ایشان و مریدانشان (که بعضا ً ادعای ایرانی بودن دارند!) می رساند که ایران جاودانی است تا وقتی ملت ایران زنده است، جبهه ملی ایران چون دژي محکم در برابر استعمار و توطئه های آن ایستاده است.ء

جبهه ملی ایران (اروپا) ضمن محکوم کردن صریح اقدامات تروریستی، سکتاریستی و مرتجعانه عاملان این جنایات، به حکومت مطلقه ولایت فقیه هشدار می دهد، اینگونه توطئه های استعماری فقط در بستر و شرایط نامساعد داخلی، امکان تجلی و ظهور می یابند. عدم وجود دموکراسی بخصوص عدم تفویض مدیریتها در سطح محلی، تمرکز قدرت در یک مجموعه بسته، فساد گسنرده دولتی، ناامنی اقتصادی و دهها معضل ساختاری دیگر، ایران را در مقابل توطئه های خارجی آسیب پذیر کرده است. توطئه هایی که حاکمان خودکامه در پناه خودروهای ضد گلوله و کاروانهای اسکورت، از تبعات مرگبار آن مصون هستند و زیانهای جبران ناپذیر آن گریبانگیر کارمندان جزء و یا مسافران بیگناه می شود.ء

جبهه ملی ایران (اروپا)ء
اردیبهست ماه 1385
برگرفته از سایت عصر نو

دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۵

برژينسكي: آمريكا بايد مذاكرات مستقيم با ايران را آغاز كند

مشاور امنيت ملي آمريكا در دوران جيمي كارتر، رئيس جمهوري اسبق اين كشور با بيان اينكه واشنگتن بايد مذاكرات مستقيم با ايران را درباره برنامه هسته‌ايش آغاز كند، گفت مذاكرات كنوني «مضحك» است.ء
زبيگنيو برژينسكي شب گذشته در مصاحبه با شبكه خبري سي‌ان‌ان تصريح كرد: «اين واقعا طنزآميز است.» وي گفت: «ما در حال مذاكره با ايران نيستيم اما در حال مذاكره هستيم. ما با چه كسي مذاكره مي‌كنيم؟ ما با مذاكره‌كنندگان با ايران مذاكره مي‌كنيم و اين يك وضعيت مضحك است.»ء
مشاور اسبق امنيت ملي آمريكا درباره مسئله كره شمالي گفت آمريكا يكي از شش كشوري است كه در حال مذاكره مستقيم با پيونگ‌يانگ است. وي افزود: «مسئله اين است كه دولت آنطور جلوه مي‌دهد كه ما نمي‌توانيم با ايران مذاكره كنيم زيرا اين مسئله به آنها مشروعيت مي‌بخشد. خوب، ما به كره شمالي نيز مشروعيت مي‌بخشيم، بنابراين چه تفاوتي دارد؟»ء
برژينسكي گفت: «حقيقت اين است كه تفاوت‌هاي جدي ميان آمريكا و ايران وجود دارد، درگيريهاي درباره مسائل امنيتي، مشكلات اقتصادي، ‌ادعاها و مقابله با ادعاها وجود دارد. ما بايد به منظور ايجاد تدابير امنيتي و تعامل با يكديگر مذاكره كنيم.»ء
وي تاكيد كرد، مقامات آمريكايي با «ايجاد جو اضطرار» اين مسئله را در نظر نمي‌گيرند كه ايران احتمالا سالها با ساخت سلاح هسته‌اي فاصله دارد. ء
مشاور سابق امنيت ملي آمريكا افزود: «حقيقت اين است كه سريعترين زماني كه ايرانيها به تسليحات هسته‌اي دست مي‌يابند، تقريبا پنج سال و به احتمال بيشتر 10 سال است. برخي حتي مي‌گويند 15 سال.»ء
وي اظهار داشت: «بنابراين زمان براي روند مذاكراتي چندجانبه يا دوجانبه وجود دارد. ما در آن شركت مي‌كنيم و آنگاه مسائلي را مطرح مي‌كنيم كه موجب نگراني ما است.»ء
برژينسكي تاكيد كرد اگر آمريكا بتواند نگراني‌هاي ايران را درباره برخي مسائل برطرف كند،‌ «آنگاه ما ممكن است بتوانيم ترتيباتي به وجود بياوريم كه در آن آنها به ادامه اين روند بپردازند اما به صورتي كه به ما امنيت دهد و اينكه تسليحات نسازند.» ء
برگرفته از سایت خبرگزاری فارس

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

در دفاع از ارزش های راه مصدق


هموطنی بنام آقای ناصرمستشاردرنوشتاری تحت عنوان "دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد" (1) به يک سری ازعملکردهای نيروهای ملی ـ مصدقی معروف به ملیون دررد پيشنهاد رفراندم (امروز) ومخالفت با حمله احتمالی آمريکا به ايران در رابطه بر مسئله اتمی رژيم جمهوری اسلامی (در آينده) و نقش جبهه ملی درانقلاب 57 (درگذشته) را اشاره نموده اند، که جا دارد به عنوان يک فرد سوسياليست وملی ـ مصدقی پاسخی به اتهامات ايشان داده باشم .ء
يکی ازفوائد انقلاب شکوهمند 57 بیشک همانا شرکت جستن وعلاقمند ساختن بسياری از ايرانيان به مباحث سياسی و اجتماعی است. ولی جا دارد که ما فعالين سياسی نيز بعد ازگذشت سالها، کمی هم به اصول روزنامه نگاری و چگونگی تحرير مقالات سياسی پايبند باشيم. البته منظورمن تنها آقای مستشار نيست و اين کمبود را خود نيز بعضاً احساس ميکنم، که چاره آن نيز تنها يادگيری اين فن است که اميدوارم روزی تمام فعالين سياسی ايران به حداقل اين فن آشنا گردند تا مباحث مطرح به شکل بهتروکاملتری مورد نقد وگفتگو قرارگيرند. متاسفانه اين نوشتار آقای ناصر مستشارازجمله آن نوشتاری است که نويسنده آن خواسته است تا با ارائه 4 برگ نوشتار، علل سقوط سلسله پهلوی، اشتباهات جبهه ملی درمقطع 57، بررسی آلترناتيوهای رژيم موجود، ازطرح رفراندم تا مقبول دانستن استفاده ازطرح 75 ميليون دلاری جورج بوش جهت سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی، علل يهودستيزی اروپائيان (علل که چه عرض شود که ايشان تنها يک علت را عنوان نموده اند وآن نيزآنکه، فردیکه عيسی مسيح رالوداده بود، یهودی بوده است و بنابراين همه اروپاييان يهودستيز هستند!!)، تضاد منافع بين اروپائيان وآمريکا و....را برای خوانندگان تشريح نما يد وآنجا که استدلالش قد نداده است، متوسل به شيوه تحريف نوشتارو« سازمان سازی» خيالی بر روی کاغذ شده است .ء
چه خوب بود اگرآقای ناصرمستشاردرنوشتارشان تنها به يک و يا دوجنبه يا مسئله مشخص اکتفا میکردنند تا موضوع بحث تا اين حد مغشوش نمیشد. به همين دليل نيز پاسخهای من به ايشان بشکل مختصر خواهد بود و ناچاراً ايشان ودگرخوانندکان گرامی را به نوشتارهای مختلفی درسايت سازمان سوسياليستهای ايران و دگر سايتها حواله خواهم داد.ء
آقای مستشاردرآغازبا اشاره به اعلاميه اخير سه نفر از فعالين جبهه ملی « سال ۱۳۸۵ سال سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" (شعار از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز)» از جناح جبهه ملی آقايان داور پناه، قاسمی می پرسند که "با کدام نیرو می خواهید ج.ا. را سرنگون کنید؟" . سئوالی بجا و منطقی که آدمی انتظار دارد تا خود ايشان پاسخ و یا لااقل پيشنهادی مشخص در اين رابطه نيز ارائه دهند. ولی دريغا که آقای مستشار، خود نه تنها پاسخ ويا پيشنهادی شايسته درچنته ندارند، بلکه اول به سرزنش جبهه ملی میپردازد که چرا با ایده "رفراندم" مخالفت دارند و بعد هم عملکردهای جبهه ملی در برهه انقلاب را طوری بازگو میکنند که انگار تنها دليل انقلاب وبرآمدن رژيم استبدادی ج.ا. درايران بخاطر پشت کردن جبهه ملی به شاه بوده است، بدون اينکه در نظرگيرند که شادروانان دکترغلامحسين صديقی و دکترکريم سنجابی، هردودرمذاکرات خود با شاه نهایت سعی خود را کردند تا بتوانند با ماندن شاه درايران به تحقق حاکميت قانون درايران دست يابند، ولی با شاه سرآن موضوع به توافق نرسيدند چرا که شاه نمیتوانست شرط اصلی آنان را که همانا عدم ترک کشورواقامت شاه درايران، ودخالت نکردن در امورحکومتی بود، را برآورده سازد. چرا که اين دو به نيکی میدانسنتد که خروج شاه از ايران در آن مقطع تاريخی به معنای سقوط رژيم بود. آنهم شاهی که خود صدای انقلاب را سه ماه قبل از سقوط ش شنيده و بدان اذعان داشت.ء

آقای مستشار، شما چه انتطاری ازجبهه ملی در آن برهه تاريخی داشتید؟ جبهه ملی با درايتی درست بر این امر واقف بود که ظلم و جور37 سال استبداد محمد رضا شاه را نمیتوان درعرض 37 روز(عمردولت شاهپور بختيار) جبران نمود. درسی که شادروان دکتر شاپوربختيار آن را نمی دانست و يا فکرمیکرد که ميتواند از پس آن برآيد. بايد صادقانه اقرارکرد که برای جبهه ملی رهيافت وتاکتيک ديگری جزائتلاف با آيت الله خمينی که از سوی مردم و تقريبأ تمام نيروهای چپ و راست مخالف رژيم شاه بعنوان رهبرسياسی انقلاب پذيرفه شده بود باقی نمانده بود. آيا شما فکر میکنيد اگر جبهه ملی به جبهه متحد آنروزکه طيف چپ و راست را شامل بود (ازمارکسيست ـ لنينيستهای افراطی گروه پيکار تا مذهبيون افراطی چون گروه فرقان و همچنين حزب توده ، سازمان چريکهای فدائی خلق ، سازمان مجاهدين خلق ، سازمانها و گروههای مختلف مائوئيست ...) نمی پيوست انقلابی در ايران رخ نمیداد؟!! شاد روانان دکترغلامحسين صديقی و دکتر کريم سنجابی، اين دوکهنه کارواز ياران مصدق، به خوبی میدانستند که با خروج شاه از ايران شيرازه مملکت از هم خواهد پاشيد وازطرف ديگر شاه شاهان از طريق يک سرهنگ آمريکايی (رابرت هويزر) دستور خروج را دريافت کرده بود، چون آمريکا به لطف نابغه ای سياسی ( برژينسکِی، مشاورامنيتی جيمی کارتر) به درستی میدانستند که کار شاه تمام شده است. حال اگر طالبان سلطنت ( پهلویست ها) درايران به تئوری توطئه متوسل میشوند، دليل ناآگاهی ايشان ازسياست پيچيده دنيا است که با خوی ساده بينی ايشان جوردرنمی آيد و بناچارهمچو آقای ناصر مستشار رهی به افسانه ميزنند.ء

اجلاس گوآدولپ، جلسه اعمال اراده و برآورد آرزوی کشورهای غرب نبود، که بالعکس قبول اجباری آنان ازاين اراده بزرگ ملت ايران بود که ديگر واقعاً از دست شاه خسته شده بودند، والا ، غرب تا مدتهای مديدی در ياری برای حفظ سلطنت در ايران کوشيد، ازجمله: ارائه دادن پيشنهاد اداره کشورازطريق شورای سلطنت تا 18 سالگی وليعهد سابق (که عملی نشد) تا اعلام حکومت نظامی و نخست وزيری يک نظامی (ازهاری) وشليک گلوله بسوی تظاهرکنندگان، که عملی شد.ء
بعدها طالبان سلطنت ( پهلويست) وخود شاه خواستند دستورخروج اجباری شاه ازايران راعملی جهت جلوگيری از خونريزی جلوه دهند، انگاردرچشم آن حضرات، کشتارچندين هزارانسان تنها در بین سالهای 56-57 ( که 17 شهريور 1357 ـ روز جمعه سياه در ميدان ژاله در تهران ـ تنها يکی ازروزهای شوم آن بود) کشتاری آنچنان "شاهانه" نبود
آقای ناصرمستشارکمی هم عادل باشيد! شما ازسياسيونی که تازه اززندانهای شاه بيرون آماده بودندو در تمامی دوران بعد از کودتای 28 مرداد که بحث و مطالعه کتب سياسی ممنوع بود، چطورانتظارداريد که يک شبه تمامی مسائل سياسی (آنهم انبارشده درطول 25 سال) رابرای مردم تجزيه ـ تحليل نمايند (از کدام کانال و طريق ؟) وازآن مهمتر راه انتقا ل ازيک جامعه استبدادی به دموکراسی را به مردم بياموزند. آنهم در دورانی آنچنان بی ثبات که مردمانش چهره اما مشان را درماه میديدند و دشنامی بدتراز "ليبرال" درآن يافت نمیشد.ء
آن توهمی که ايرانيان درباره ملايان درآن مقطع ابرازمیداشتند ودرآخرسربه دخالت تام دين درحکومت منتهی گرديد، تنها مختص به «جبهه ملی ايران » وطرفداران آن نبود. اکثر مردم ايران تصورمثبتی نسبت به روحانيون داشتند وهنوزهم اين احترام به آن دسته از روحانيونی که درسياست دخالت نمیکنند وجود دارد.ء
نگاهی بيفکنيد به نقش شيخ ميرزا شيرازی درلغوامتياز تنباکو. بياد آوريم که انقلاب مشروطيت بدون کمک دوآيت الله بزرگ منشی چون آيت الله محمد طبا طبا ئی وآيت الله عبدالله بهبهانی شايد هرگزپيروزنمی شد. حمايت وپشتيبانی آيت الله کاشانی ازستاره سياست ايران نوين، محمد مصدق، دراوایل جنبش ملی شدن نفت بسيارموثربود. سياستمداری نيزحرفه ای است مانند سايرحرفه ها. اگردوستان جبهه ملی صادقانه امروز اذعان دارند که درآنزمان "علم غيب" نداشتند بايد به صداقتشان آفرين گفت. درحاليکه شما ايشان را مسخره ميکنيد. شما این صداقت جبهه ملی را با طالبان سلطنت ( پهلويست ها) مقایسه کرده اید که هنوزکودتای 28 مرداد که اسناد آن را نیویورک تایمزدرسال 2000 منتشرکرده است را"قیام ملی" میخوانند (البته عده ای ازآنها زحمت کشیده وپس ازسالها فکرو مطالعه تازه همچومیرزا بنویسی بنام خانم الاهه بقراط درکیهان لندن به این سئوال رسیده اند که چرا دکترمصدق علیه خود کودتا کرده است!!) (2)
آدم عادل بايد انتظارات مورد نظرازهرفردی را با امکانات موجود برای همان فرد جهت بعمل آورد ن آن انتظارات مقايسه نمايد. شما جوسياسی دوران سلطنت محمد رضا شاه را در نظر بگيريد : دورانی که حق فعاليت سياسی و اظهار نظر برای هيچ فرد مخالفی و حتی منتقدی در کشور ميسر نبود و جو سياسی بقدری رقيق بود که حتی توصيه خيرخواهانه دوستان خود شاه جرم محسوب ميشد ( اعلامِيه احمد قوام در رابطه با تغيير قانون اساسی از طرف شاه در 1328 که به تبعيد وی در خارج و لاهيجان انجاميد ) و يا انتشار مقاله ای با کمی شم و بوی سياست، سالها زندان با شکنجه را همراه داشت. درست مثل اين میماند که شما انتظار داشته باشيد تا يک پزشک که 25 سال تمام حتی يک بيماررامعالجه نکرده با شد و درتمام اين مدت حتی يک برگ از مجله ای علمی ـ طبی را ورق نزده باشد، يک عمل جراحی پيچيده قلب را با موفقيت بپايان ببرد. آقای ناصر مستشار فراموش کرده اند که طرفداران جبهه ملی ، حتی زمانيکه به يک تجمع سياسی در بيابانهای بين تهران و قزوين در محلی بنام « کاروانسرا سنگی » دست زدند ، از گزند و ضرب و شتم مأمورين ساواک و چماقدران رژيم شاه نیز درامان نماندند.ء
علت اصلی وقوع انقلاب 57 همان استبداد محمد رضا شاه بود ورژيم کنونی حاکم بر ایران، وجودش را به هيچ کس بيشتراز خود شاه مديون نيست. تمام نيروهای اپوزيسيون اعم از دمکرات و غيردمکرات ، ملی و غير ملی ، کمونيست و ضد کمونيست ، مذهبی و غير مذهبی، همه و همه يا در سياهچالهای شاه بسر میبردند و يا در تبعيد. در اين ميان بخت با ملايان بود که رژيم شاه کمتر، کنترلی درموعظه آنان درمساجد میکرد و حتی در « دربار» نيز جلسات روضه خوانی بپا می شد. خود آيت الله خمينی نيز تنها به لطف قانون نامرئی "عدم اعدام آيت الله" و شفاعت و پادرمیانی برخی از آيت الله ها و مراجع تقليد آنزمان از جمله آيت الله شريعتمداری جان سالم بدر برد و ناگريز به تبعيد فرستاده شد. خود شاه مکراً درمصاحبات خود رک و بيشرمانه میگفت که هر کس با سياست او مخالف است بيايد گذرنامه بگيرد و کشور را ترک کند. سياستی که پاداش آن را درانقلاب 57 دريافت کرد.ء
آقای ناصر مستشار، شما ائتلاف جبهه ملی با آيت الله خمينی را ضربه خوردن به وجهه جبهه ملی میدانید در حاليکه اين زنده ياد دکتر شاهپوربختياربود که خود با پذيرش پست نخست وزيری در آن جوّ سياسی راديکال که سنگ روی سنگ قرار نمی گرفت، ازصف جبهه ملی و مخالفين رژيم شاه جدا شد و شکافی در طرفداران آن «جبهه» انداخت و ناخواسته ، به محبوبيت آيت الله خمينی در آن مقطع تاريخی ، که قاطعانه بر موضع مخالفت با رژيم شاه تاکيد داشت ، کمک کرد. آقای مستشار، پذيرش پست نخست وزيری شاه یک اشتباه و سرپیچی از سوی دکتر بختيار نسبت به ارزيابی درست جبهه ملی از اوضاع سياسی آن روز بود وچه دليلی بهترازسقوط دولت دکتر بختيار برای ثابت کردن این ارزیابی درست جبهه ملی . آقای مستشار، ايران قبل از سال 1357 و پيروزی انقلاب بهمن ، ايرانی مستقل نبود. جناب سرهنگ هويزر آمريکانی فرستاده ويژه الکساندرهيگ، با ورود خود به تهران درسوم ژانويه 1979 ، دستورامريکا مبنی بر بيطرفی ارتش را به امرای ارتش ( از جمله ارتشبد قره باغی) ابلاغ نموده وخروج شاه از ايران را با لحنی تند به خود شاه شاهان تکليف نمود. اينکه افرادی بعد از انقلاب آروزی موفقيت دکتر بختياررا داشته و دارند، امرديگری است و اگر کسی هم در اين ميان بايستی سرزنش گردد باز همانا خود شاه است و نه جبهه ملی. آقای مستشارشما حتما بايد نامه سه نفر از فعالين و رهبران جبهه ملی به شاه در 22 خرداد 1356 را خوانده باشيد . نامه ای که اتفاقاً از سوی خود دکتر شاپور بختيا ر به همراه زنده يادان دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر به شاه نوشته شده بود. در آن نامه هرسه باز با درايتی قابل به شاه هشدار داد ه بودند که در صورت ادامه ديکتاتوری شاه کار بجای باريک و بسيارراديکالی کشيده خواهد شد، بطوريکه هيچ کس نخواهد توانست ايران را از سراشيبی باز دارد . برای روشدن وضع سياسی ـ اجتماعی حاکم بر جامعه در آنزمان، من به لينک نامه سرگشاده رهبران جبهه ملی به شاه اشاره می کنم.(3) که باز شاه شاهان اين اعلام خطر رهبران جبهه ملی را ـ مانند ناخدای کشتی تايتانيک ـ با گستاخی تام ناديده گرفت. آری اگر شاه در آن مقطع تاريخی بجای جمشيد آموزگار از جبهه ملی دعوت به تشکيل دولت ميکرد شايد راه نجاتی برای خود پيدا میکرد ولی دی ماه 57 کار شاه تمام شده بود و بقول آقای منصور بيات زاده (مصدقی و مصدق شناسی بس آگاه که بتازگی اثرگرانمايه ای در باره « دکتر محمدمصدق و راه مصدق » انتشار داده است) (4) سيل خروشان انقلاب درآن مقطع تاريخی دی ماه 57 بقدری تند بود که حتی اگر فرضاً دکتر مصدق هم درپست نخست وزيری قرار میگرفت، باز به سرنگونی شاه خاتمه پيدامیکرد.ء
آقای ناصرمستشارنمی دانم شما چه نوع پدرکشتگی با آقای دکتر کريم سنجابی دارید ؟ شما ایشان را متهم به «جاه طلبی» میکنید، بدون اينکه کوچکترين مدرکی در اين مورد ارائه دهيد ، در حاليکه قبول سمت نخست وزيری شاه از سوی دکتر بختيار که با مخالفت حزب ايران و جبهه ملی و تقريبأ تمام فعالين سياسی و بخش بسيار بزرگی از مردم در آنروزگار روبرو شد ـ چون افکار عمومی بر اين نظر بود که هدف از نخست وزيری دکتر بختيار، نجات رژيم شاه است ـ ، را مورد تائيد قرار می دهيد، اما در رابطه با همين « دکتر سنجابی جاه طلب » مینویسید : « آقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست نخست وزیری را از خمینی به چنگ آورد. امافقط 27 روز مقام وزارت امور خارجه نصیبش شد، که بعدهابه علت اعتراض به قانون قصاص مرتد شناخته شد وبطو ر مخفیانه سرزمین پدری خود را ترک کرد ومتاسفانه در غربت جان سپرد.» ولی کوچکترين توضيحی نمی دهيد که اين دکتر سنجابی « جاه طلب» چرا وبچه دليل فقط 27 روز در مقام وزير امور خارجه دولت موقت درمسند کار بود و چرا اصولا اگر« جاه طلب بود» از مقامش استعفا داد؟ شما اگر توجه به گفتارونظرات آيت الله خمينی قبل از سرنگونی رژيم شاه و پيروز شدن انقلاب توجه کرده باشيد ـ من دراينجا به لينک متن سخنرانی آقای خمينی که درآرشيو سايت سازمان سوسياليست های ايران موجود است اشاره می کنم تا اندازه ای به مسايل سياسی مطرح شده درآن زمان حاضربه ذهن شويد که درآنزمان آيت الله خمينی رهبرانقلاب دارای چه مواضع سياسی بود و آن مواضع را به چه صورتی برای مردم توضيح می داد و تبليغ می کرد!! از موضع ملی و دمکراتيک و يا بزبان ديگر از موضع « ملی ـ مصدقی » به کدام بخش از گفتار آيت الله خمينی دربهشت زهرا، میتوانست ايراد وارد باشد ، که آنرا بحساب دکتر کريم سنجابی گذاشت؟ 5
آقای ناصر مستشارشما فکر نمیکنید اگردکتر سنجابی تنها دنبال پست نخست وزیری بودند با آن هوش ودرايت مختص به خودشان، نقد را برنسیه ترجیح داده و بجای امید به یک پست نخست وزیری بس نامطمئن برای رژیم ملایان ، نخست وزیرشاه میشدند که بنظرجنابعالی ، بس با شکوهتربود و پرروغن. مگر نه اینکه شاه قبل ازدکتر شاپور بختیارازدکتر کريم سنجابی تقاضای پذیرش نخست وزیری کرده بود. دررژیم شاه با آن قحط رجال مختص خودش که حتی افراد توابی چون پرویز نیکخواه را به خدمت میگرفت ، کافی بود تا آقای دکتر کريم سنجابی رهبر وقت جبهه ملی ايران دهن باز کند تا پست نخست وزیری را از شاه دریافت کند، البته نه نخست وزیری واقعی بلکه همچوهویدا نخست وزیری « بی اختیار». مردم ايران وتمام گروههای سياسی در آن مقطع تاريخی نسبت به پست نخست وزيری شاه، نظر خوبی نداشتند. جالبی سخن شما اینکه بلافاصله اقرارمیکنید که دکتر سنجابی بعد از27 روز از مقامشان استعفا میدهند چون خیلی زود به اهداف شوم آیت الله خمینی پی برد و از آن فاصله گرفت. که اگر بهمين بخش از گفتار خود صداقت داشته باشيد ، پس بايد قبول کنيد که چون آيت الله خمينی حاضر نشد به گفتار و تعهدهای قبل از انقلاب خود پايبند باشد ، در چنان حالتی دکتر کريم سنجابی چون حاضر نشد به آرمان ها و اعتقادات خود و راه مصدق پشت کند ، روی آن اصل به ادامه همکاری با ايشان پايان داد. حال چه ايرادی به چنين موضع شفاف و روشنی می تواند وارد باشد!! خیرآقا، این وکیل دلیرایران در دادگاه لاهه را با افراد بی پرنسیب و پول پرستی همچو سفیراسبق ایران در آمریکا، اردشیر زاهدی (که حتی پس از انقلاب هم حاضر به ترک ساختمان سفارت ایران در واشنگتن نبود) مقایسه نفرمائيد. آقای ناصرمستشار، حافظه تاريخی را نمی توان با جعل کردن اسناد و وارونه جلوه دادن حقايق و تفسير های غلط و بی پايه تغيير داد!! قضاوت تاريخ در رابطه با عملکرد دکتر کريم سنجابی در مقطع تاريخی سرنگونی رژيم شاه و پيروزی انقلاب بهمن 1357 بطور حتم مثبت خواهد بود
آقای ناصر مستشار در نوشته خود به درستی عدم پايبندی ما ايرانيان به سکولاريسم را علت اصلی اختناق درايران امروز میداند که کاملا با ايشان موافقم. وی به درستی و با اشاره به سکولاریست بودن دکتر مصدق تاکيد می کند، اما جبهه ملی را به نقض سکولاريسم متهم مینماید، تنها به صرف اینکه جبهه ملی وارد ائتلاف با آیت الله خمینی گشته بود.ء
جهت اطلاع آقای ناصر مستشار عرض کنم که سکولاريسم، به معنای جدائی نهاد دین از نهاد دولت است، اما اين جدائی به معنای محرومیت « روحانیون» ازسیاست نیست چه برسد به ائتلاف سیاسی با روحانیون. روشن است که چنين حالتی را نبايد با « دولت مذهبی » يکسان و برابر دانست. روحانيون در مقابل قانون همچون ديگر شهروندان جامعه دارای حقوق مساوی و برابرهستند و در جامعه سکولار ازحقوق ويژه برای روحانيون و اداره کشور از طريق قوانين آسمانی ، خبری در ميان نيست ! « کشیش با نداویک » تا همین سال گذشته به مدت چند سال نخست وزیرکشورنروژ سکولار بود و مقام صدراعظمی آلمان سالها ی سال دردست حزب دمکرات ـ مسیحی آن کشور بوده ودر مقطع کنونی هم هست (خانم دکتر آنجلا مرکل). در ثانی همان قانون اساسی مشروطیت که جبهه ملی بدان پایبند و مبلغ آن بود، برای 5 تن از علمای طراز اول کشور حقی مانند « حق وتو» قائل بود. شما که درسکولاریست بودن دکتر مصدق ایمان دارید ، لطف کرده و بنگرید که در همان دوره دمکراتیک و سکولارحکومت مصدق، رئیس مجلس شورای ملی ايران در يک دوره را یک روحانی (آیت الله کاشانی) عهده دار بود. رابعاً به گفته خود آیت الله منتظری ـ رئيس اولين مجلس خبرگان ـ ، فکردخالت دادن ایده ضد دمکراتیک و ضد سکولار « ولایت فقیه » و حکومت مذهبی به اصرارخود آیت الله منتظری و حسن آیت ـ پس از پيروزی انقلاب و رفراندوم 12 فروردين 1358 ، در مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی افزوده شد و خود آیت الله خمینی این چنین اهدافی را به هر دلیلی ـ در مقطع تاريخی انقلاب ـ ، دنبال نمیکرد. عملی که آیت الله منتظری و بسیاری دیگر ازآیات عظام با وجدان از آن کارشان که بر خلاف وعده هائی که قبل از انقلاب بمردم ايران و گروه های سياسی ايرانی داده بودند ـ سخت پشیمانند

از دگر نقاط ضعف برهان آقای مستشاردرآن نوشتار، همانا آسمانی والهی خواندن نقل قول سايرين است. ايشان درنوشتار خود بعد ازهراتهامی، با ذکرجمله قصار ازيک شخصيتی سياسی (مثلاً هلموت اشميت و يا ابولحسن بنی صدر) استدلال و به خيال خود قضيه را ثابت نموده اند. درست مثل اينکه سخنان اين آقايان وحی الهی بوده و حقيقت محض می باشد ـ البته در زمانی که وی خيال کند که با توسل به نقل قول چنان اشخاصی ، می تواند خواست خود را بخوانندگان نوشته خود حقنه کند! بدون اينکه به اين مسئله توجه داشته باشد که سخن هرکس در يک زمان مشخص تنها نظروعقيده همان شخص را درهمان زمان مشخص بازگو ميکند و بس. علاوه برآن توصيه من به آقای ناصر مستشاراست که هيچگاه حس « نقادانه » را درخود نکشند بخصوص اگر اين کلمات قصار از دهان يک سياستمدار بيرون پريده باشد. در زبان محاوره ای دانمارک اغلب مردم بجای صفت "دروغگو" کلمه "سياستمدار" را بکار ميبرند
مثلاً آقای مستشاردرجائی 5 نقل قول ازهلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان می آورند

"هيچ چاره‌اي نداريم، بايد ايران جديد را بپذيريم" گفت‌و‌گوي هلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان درخصوص ايران با آبندبلات، ايرانيوز" برگرفته از گویا نیوز"ء
*برنامه‌هاي اتمي ايران، تهديدي فراگير براي صلح محسوب نمي‌شود* صحبت‌هاي آقاي احمدي‌نژاد تهديدآميز است، اما اين مساله ارتباط خاصي با مسائل اتمي اين كشور ندارد
* ما بايد با ديده اغماض به ايران نگاه كنيم
* نمي دانم چطور مي‌توان از برنامه‌هاي ايران جلوگيري كرد
و بلافاصله به يک نتيجه گيری مهم ميرسند و آن اينکه " اروپائيان هميشه عقب ماندگی ايران را خواسته اند" (لابد ساير کشورهائی مانند آمريکا،ژاپن، کانادا، استراليا و يا کشورهای مسلمان همچون کشورهای عربی، ترکيه و پاکستان ...هميشه پيشرفت ايران را خواسته اند!!) وبنظرايشان « تنها اروپائیها بهره بسیاری از انقلاب ارتجاعی ایران برده اند.( آه بیچاره این ژاپنیها !!) چرا که در دوره (زمامداری) هلموت اشمیت تصمیم سرنگونی شاه در کنفراس گودالپ گرفته شد واظهار نظر کنونی ایشان در راه اتمی شدن ملایان بسیار تکان دهنده است!!»ء
اگرآقای مستشار وقت میکردند و به ارقام تجارت ايران با کشورهای خارجی نگاهی میافکندند ،میديدند که سهم تجارت ايران با اروپايئان پيش و پس از انقلاب 57 تقريبأ ثابت مانده است و کشوربازنده دراين ميان ايالات متحده آمريکا می باشد. که شايد خود توضيحی جهت پافشاری وعلاقه پرزيدنت بوش و کارتلهای نفتی آن کشور درسرنگون سازی رژيم جمهوری اسلامی باشد. آقای مستشاراگرکمی تأمل و کاوش ميکردند، شاید به این موضوع جالب توجه میکردند که رژيم شاه اولين نيروگاه اتمی خود را دردوران صدراعظمی همين آقای هلموت اشميت از آلمان غربی خريداری نمود. با درنظرداشتن این امر، سخنان هلموت اشمیت زیاد هم جنجال انگیزنیست. اگرایشان اینچنین درباره مسئله اتمی ایران اظهار نظر نمیکردند، آیا فکرنمیکنید که ایشان راه فراربرروی عملکردهای پیشین خود را برخود می بست ؟ آیا خنده دارنبود اگرآقای اشمیت بجای توصیه قبول کردن یک ایران اتمی ، شخص و یا دولتی را دراین خصوص مورد مواخذه قرارمیداد؟ چرا که دراین صورت تمام کاسه و کوزه ها برسرخود اوخراب میشد، چراکه خود آقای اشمیت اولين فردی بوده است که ایران را دراین راه کمک نموده است. یا افکارعمومی آلمان او را به دوروئی متهم نمیکرد که : مردک درزمان صدراعظمی خود سعی دراتمی کردن ایران داشت ولی حالا یکشبه غصه اتمی شدن ایران را میخورد و یا چرا دیگرعلل را جستجو نکنيم. اصولا درغرب چنین است که سياستمداران بازنشسته به مدیر عاملی و یا عضویت درکمیته های اجرائی شرکتها و کمپانیهای بزرگ تجارتی وصنعتی منصوب میشوند. آیا نمیشود تصور کرد که آقای اشمیت با این خود شیرینی نزد سران جمهوری اسلامی و گسترش فکراینکه دیگرکار از کار گذشته و ایران اتمی شده است، راه را برای برای صنایع اتمی آلمان جهت کسب قراردادی با ایران، نقش واسطه (لابی ایسم) را بازی میکند. من در باره فعالیتهای اقتصادی آقای اشمیت در آلمان اطلاع چندانی ندارم (در ضمن این چنین مشاغلی نیز غالباً تا حد امکان و زیادی مخفی نگه داشته میشود) و این حدس من به احتمال قوی در باره آقای هلموت اشميت اشتباه است ولی منظورمن ازذکرآن تلاشی است تا شاید درآینده آقای ناصر مستشاروامثال و همنظران ایشان ازاین تئوریهای توطئه دست برداشته و یک موضوع سیاسی را نه ازجنبه های مرموزانه و جیمزباندی، که ازجنبه های محتمل وعقلانی مورد برسی قرار دهند.ء
ازاشتباههای ديگرآقای ناصر مستشاردراين مبحث کوچک اينکه ايشان بيکباره سخنان يک سياستمدار بازنشسته همچو هلموت اشميت را برابر با نظر تمام سران 50 کشور اروپايی قلمداد ميکند. انگار نه انگار که يکی ازمعروفترين ضعفهای اروپا همان چند دستگی و پراکندگی نظرات دراين قاره میباشد، که زبانزد همگان است. کافی است به موضع اروپا درجنگ امريکا درعراق نام برد. شايد هم حزبی آقای هلموت اشميت، صدراعظم پيشين آلمان آقای گرهارد شرودر، چند تره ای برای سياستمداربازنشسته ای همچو او خورد میکرد، ولی خانم آنجلامرکل چه، که صدراعظمی بس محافظه کارمیباشند. خلاصه اينکه اين چنين تفکری ـ يعنی قبول يک ايران اتمی از طرف يک سياستمدار بازنشسته وربط آن به سرنگونی شاه بدست همين شخص ـ آنقدرمضحک است که تنها به درد روزنامه کيهان (هم در تهران و هم آن ديگری در لندن) ميخورد.ء
آقای مستشاردرآخر مقاله شان باز گریزی به کربلا زده و بناگاه سخن از مقبول جلوه دادن کمک مالی اجنبی بخصوص بودجه اخیر 75 میلیون دلاری آمریکا مینمایید. واز همان آغاز مضحکانه سئوال میکنند: « آیا در برهه دیگری خود آقای‌ دكتر مصدق از حمایت آمریكا در مبارزه برای ملی كردن صنعت نفت بهره نگرفت؟»
حال کسی در این میان نیست تا به ایشان حالی کند که آقای محترم لطفا هنرسیاست دکترمصدق راکه همانا استفاده از تضا د بین دو دولت استعماری آمریکا و انگلیس بود را به حساب دولت آمریکا ننویسید و در ضمن منظورتان رااز " حمایت آمریكا" صریح و روشن بفرمایید. بیشک تنها فردی نخواهم بود که مشتاقانه منتظر رو کردن این سند تاریخی شما خواهم بود. ویا شاید هم منظورتان از" حمایت آمریكا " شرکت آمریکا در تحریم خرید نفت ایران برای فلج کردن اقتصاد دولت مصدق و یا اجرای کودتا 28 مرداد است که در این صورت و به شهادت تاریخ، درآنجا نه صحبت از "حمایت " که "حماقت " آمریکا خواهد بود. چرا که امروزه به چشم می بينیم که آمریکا، قدرتمندترین کشوردنیا، پس از 53سال خواب زمستانی تازه، دوزاریش افتاده و بهترین نسخه برای خاورمیانه را همان دمکراسی میداند . کاری که آن بزرگمرد تاریخ ایران در تمام دوره 28 ماهه حکومت خویش بدان عمل کرد. طولانیترین و ناب ترین دوره دمکراتیکی که ایران در کل تاریخ 2500 ساله اش آن راتجربه نمود که متاسفانه با آن کودتای شوم 28 مرداد بپایان رسید.ء
آقای ناصر مستشار پس ذکراین "حمایت آمریكا" که امیدوارم خدا نصیب هیچ گرگ بیابانی هم نسازد ، میافزایند : « پیشنهاد جدید امریکا بسیار حائز اهمیت است .امریکا از سپرده های مسدود شده ایران می خواهد به ایرانیان کمک مالی برساند که در تقبل آن نمی توان درنگ ورزید!! » اول از هر چیز کافی است که به این هموطن گرامی یادآور شویم که دولت آمریکا تقریبا از اوایل سالهای 80 میلادی از اینگونه کمکهای مالی نموده اند. کافی است تا شما سراغ اینگونه کمکها رااز شاهزاده رضا پهلوی، منوچهر گنجی و بسیاری دیگر ازسازمانهای تکنفری طالبان سلطنت و برخی فرستده های راديو، تلويزيون وسايت های اينترنتی بگیرید. دوم اینکه با اشاره به ضرب المثل آمریکاییها که میگوییند "هیچکس به کسی بی دلیل وغرض نهارمجانی نمیدهد " ازآقای ناصر مستشار سئوال میکنم که این آمریکاییان چرا این چنین مبالغی را (بالغ بر بیش از 2 میلیارد دلار در عرض این25 سال ) صرف اینگونه کارها میکنند؟ همان آمریکای بدحساب و خسیسی که بعضاً سالهای سال حق عضویت خود در سازمان ملل متحد و یا سایرکمکهای مالی که متعهد به پرداخت آنها شده را نمیپردازد. بطور حتم از روی عشق و محبت به ما ایرانیان نیست (کافی است به برخورد آنان با ایرانیان بخصوص در بدو ورود بدان کشور اشاره شود). پس حتماً هدفشان کسب و یا تقویت منافعشان در ایران و منطقه خاورميانه است که این چنین دست و دلبازی میکنند. توصیه من به آقای ناصر مستشار و امثال ایشان این است که لطفاً تا مشخص نشدن ونسنجیدن این اهداف به هیچ ایرانی اندرز مزدوری نفرمایند. درست بهمان علت که یک آدم عاقل بدون تأمل هیچ وجه نقدی و کلانی را از هیچ کس تا دانستن علت و هدف غایی آن قبول نمیکند. مگر کمک شاه به کردهای بارازانی ساکن درعراق در دهه 70 میلادی، هدفی جز قبولاندن عراق برای به رسمیت شناساندن حقوق قانونی و به حق ایران دراروند رود نبود؟ همان شیوه ای که صدام با ناکامی درمورد سازمان مجاهدین خلق آقای رجوی و بانو بکارگرفت.ء
بله همانطور که خود آقای مستشار اشاره کردند « لنین با کمک مالی دولت پروس آلمان به پیروزی رسید» چون لنین ودولت پروس آلمان سخت بهم احتیاج داشتند و بقول معروف به هم نان قرض دادند. دولت پروس توان ادامه جنگ در دو جبهه را نداشت و خواستار آتش بس با تزار روسیه بود و لذا به لنین اجازه عبوراز خاک خود را داد تا از طریق آلمان به فنلاند و به سن پطرزبورگ رفته و با انقلابی بلافاصله به جنگ با پروس خاتمه دهد. البته درقرارداد صلح هم، تروتسکی نماینده دولت نوین شوروی، به گفته خود درکتاب خاطراتش، اجباراً سرزمینهای بس بسیاری را به دولت پروس واگذار کرد. سئوال دوباره من از آقای مستشار این است که در مقابل قرض کردن این نان "75 میلیون دلاری از آمریکا" ، ما ایرانیان باصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی چه نا نی را درمقابل باید به آمریکاییها پس بدهیم؟ و یا آمریکا بعدها چه انتظاری از ایران آینده خواهد داشت ؟ آیا باز رژیم ویا دولت آینده ایران باید درمقابل این کمک، مانند رژیم شاه نوکر وژاندارم آمریکا درمنطقه شویم؟ تازه چه کسی میگوید که دریافت کمک از اجنبی در چشم مردمان ایران مقبولیت دارد؟ نظرمردم ایران را در باره آقای مسعود رجوی و بانو رجوی را که حتماً میدانید. و این تنها مختص ایرانیان نیست. مردم عراق چگونه احمد چلبی ـ کسی که سالها مرتب از آمریکا پول میگرفت تا « کنگره ملی » عراق را تاسیس نما ید را تحویل گرفتند؟ مگر نه اینکه مردم عراق ازاو بعنوان نوکر آمریکا نام میبرند ؟
گذشته ازاینها آقای ناصرمستشاربرای "حلال" جلوه دادن اینگونه کمکها، بدروغ اعلام میدارند که آمریکا این 75 میلیون دلاررا " ازسپرده های مسدود شده ایران" برداشت کرده است تا این پولها ی آمریکایی را پول وطنی جلوه دهد ، در حالیکه نه درلایحه مصوبه و نه درسخنان خانم رایس، وزیرخارجه آمریکا، سخنی از " سپرده های مسدود شده ایران" درمیان نیست. فرضاً هم که این ادعای اقای ناصر مستشار صحت داشته باشد، آیا آقای ناصر مستشارمیتوانند توضیح دهند که دولت آمریکا برطبق کدام قانون موجود درایران و يا جهان این اجازه را به خود میدهد تا به دلخواه 75میلیون دلار از دارایی و سرمایه ملت ایران راجهت رسیدن به اهداف شوم خود مصرف کند. آیا این کاردولت آمریکا علاوه برخیانت درامانت و دزدی، خدشه ای براستقلال ایران محسوب نمیشود که بدون اجازه ازمردم ایران خودسرانه ثروت ملت ایران را بین طرفداران ايرانی خود تقسیم مینماید ؟
حال که سخن از امانت آمد، بد نيست تا اشاره کوتاهی هم به شيوه ومتد کارآقای ناصرمستشارو امانت داری وی در نقل قول نظرات مخالفين بنمايم. ایشان درمقاله مورد بحث مندرج در سايت « عصرنو» مینویسند
« جناح راسخ وبیات زاده از جبهه ملی میگویند
"اگر خبر مندرج در « سايت بازتاب»، در باره « ريش سفيد رفراندوم»، « دروغ پراکنی» است، ولی شرکت آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ « جوانان رفراندوم» ـ ، در جلسه سخنرانی درساختمان « کنگره آمريکا» بدعوت بنياد اف دی دی ، يک واقعيت انکار ناپذير است.ء
آيا لازم نبود تا در کنار تکذيب آن خبر و افشای کارگزاران «سايت بازتاب» ، همچنين چند جمله نيز در رابطه با کردار « جوانان رفراندوم» ـ آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ نوشته می شد و از عملکرد آن جنابان فاصله گرفته می شد؟
آقای ناصرمستشار هیچ توضيحی برای خواننده نوشتارشان نداده اند که اصلاً هدف ایشان از ذکراین نقل قول چه بوده و یا اینکه ایشان درصدد ثابت کردن و يا غلط شمردن کدام نظريه و یا سندی بوده اند. فوقش می توان چنين نتيجه گرفت که ايشان با توسل به چنين شيوه کاری همچون تاريخنويسان طالبان سلطنت (پهلويست ها) در مغشوش جلوه دادن نظرات مخالفين عمل کرده است . ولی برای يک خواننده کنجکاو اين سئوال می تواند مطرح شود که آن جملات از کدام « مأخذ» نقل قول شده است، چون آقای ناصر مستشاردرمقاله خود بدون ذکر تيتر نوشته مورد استفاده، آن نوشتار را به « جناح راسخ و بيات زاده از جبهه ملی » ربط داده است ؟ در حاليکه:ء

1 ـ نقل قول بالا بخشی از بيانيه سازمان سوسياليست های ايران ( سوسياليست های مصدقی) می باشد ، که تحت عنوان « در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی در باره خبر " سايت بازتاب" مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان » انتشار پيدا کرده است . در آن بيانيه سعی شده است تا سياست دوپهلوی آقای دکتر محمد ملکی ، فردی که يکی از 8 نفر امضاء کنندگان بيانيه « فراخوان رفراندوم » هست، را افشاء کند ، چون جناب دکتر ملکی در نوشته ای که درتکذيب خبرمندرج درسايت « بازتاب » در باره دعوت سنای آمريکا از ايشان ، انتشار داده بود ، سعی کرده بود با پرخاش به نويسندگان سايت بازتاب، به رابطه دوستان جوان خود ( آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ دونفر ديگر از امضاء کنندگان فراخوان رفراندوم) با تشکيلات اف ـ دی ـ دی ، سازمانيکه رهبران سابق سازمانهای جاسوسی سيا و اف بی آی آن تشکيلات را تشکيل داده و رهبری و هدايت می کنند، پرده استتاری بکشد. من در اينجا به لينک بيانيه سازمان سوسياليست های ايران اشاره می کنم. 6

2 ـ بيانيه سازمان سوسياليست های ايران کوچکترين ربطی به تشکلات سياسی مرتبط به تشکيلات « جبهه ملی » و « جناحهای» مربوط و وابسته به آن تشکيلات « ملی ـ مصدقی » ندارد. شخص دکتر منصور بيات زاده بعنوان يکی از اعضای رهبری سازمان سوسياليست های ايران، آن « بيانيه » راامضاء کرده است و در آن بيانيه کوچکترين صحبتی از « جناح راسخ بيات زاده از جبهه ملی» وجود ندارد. ا
3 ـ آقای دکتر علی راسخ افشار ، يکی از آن سه نفر فعالين جبهه ملی ايران است که نوشته ی" سال ۱۳۸۵ سال سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" را مشترکأ منتشر کرده اند، همان نوشته ای که آقای ناصرمستشار آن را بنام « از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز» در مقاله خود نام گذاری کرده است! در واقع جناب ناصر مستشار، با يک چرخش قلم، نام آقای دکتر علی راسخ افشار که در کنار اسامی آقايان دکتر پرويز داورپناه ودکترفرهنگ قاسمی قراردارد را از زيرنوشته مزبور حذف کرده است!! وبعد سعی نموده است در بخش پايانی مقاله خود، با کمک اسامی آقايان راسخ و بيات زاده ، يک « تشکيلات خيالی » ، بنام « جبهه ملی جناح راسخ بيات زاده » درروی کاغد ترسيم کند و بطور مزورانه در جهت تحميق خوانندگان مقاله خود بکوشد ! شيوه کاری همچون شيوه عمل تاريخنويسان طالبان سلطنت ( پهلويست ها)!! من در اينجا به لينک نوشته ی « سال 1385 سال سرنگونی حاکميت جمهوری اسلامی » اشاره می کنم تا خوانندگان محترم به جعل اسناد از سوی آقای ناصر مستشار آشنا شوند. (7)ء
4 ـ درحاليکه همين آقای ناصرمستشاردرفروردين ماه 1384 بدفاع از محتوی « بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن 1357 » به امضاء آقای حميد صدر رئيس هيئت اجرائيه آن سازمان، (8) در پاسخ به نقد دکتر منصور بيات زاده تحت عنوان « در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 » (9)، مطلبی تحت عنوان « راه و روش سياسی دکتر مصدق را کداميک از ملی گرايان پيمودند ، پاسخی به دکتر منصور بيات زاده » به نگارش در آورده که آن نوشته نيزازطريق بعضی ازسايت های اينترنتی از جمله « سايت مليون » و « سايت سازمان سوسياليست های ايران» انتشار پيدا کرده است .(10) در واقع دقيقأ به اين امر واقف بوده است که دکتر بيات زاده عضو سازمان سوسياليست های ايران است ودرخارج از کشوربا هيچیک از تشکلات ملی ـ مصدقی که بنام « جبهه ملی ايران » فعاليت می کنند وابستگی تشکيلاتی ندارد!!ا
حال چرا وبچه دليل آقای ناصرمستشاراين چنين آشکارا به تقلب و مغشوش جلوه دادن نظرات ومسائل سياسی نيروهای مخالف سياستهای استعمارگرانه دولت آمريکا به رهبری پرزيدنت بوش دست زده است واين چنين ناشيانه عليه نيروهای ملی ـ مصدقی عمل کرده است و بطور وقيحانه اين نيروها را متهم به رفتار « ضدملی » نموده است، برای ما روشن نيست؟ ولی اگرايشان و سایرهمفکران سياسی شان هرعمل مخالف با اميال پرزيدنت بوش وسازمان سيا، را رفتاری « ضدملی » نام می نهند، جا دارد تا ازاین آقایان پرسید که منظور ایشان ازآن، رفتار« ضدملی» نسبت به منافع «ملت ايران» میباشد و يا منافع « ملتی ديگر» ؟ !!ء
نظر به اینکه آقای حسين منتظرحقيقی از سازمان فراکسيون متحد (پيروان راه مصدق) ، نيز در چند روز قبل در رابطه با مقاله آقای ناصر مستشار، نوشتاری تحت عنوان « حمله به مؤلفه های هويت " ملی ـ مصدقی " بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش » ، انتشار داده اند و در آن مقاله سعی کرده اند تا جوانب سياست « ضد ملی » طرفداران سياست پرزيدنت بوش را برای خوانندگان نوشته خود روشن کند (11)، لذا من از برخورد به ديگر نظرات مغشوش مقاله آقای ناصر مستشار خود داری می کنم و خواندن مقاله آقای منتظر حقيقی را به خوانندگان علاقمند توصيه می کنم. ء
در آخرسرلازم بتذکر است تا یادآور شوم که ما سوسیالیستها ی مصدقی ایرانی هیچگاه برای کسی و یا گروهی تکلیف تعیین نمیکنیم و تنها دیدگاههای خود را بیان میداریم وآن اینکه ما هرگونه کمکی که سر سوزنی رو دررو با آرمانهای ملی از جمله استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی قرارگیرد را مردود میشمارییم.
بله آقای مستشار همانطور که میفرمایید : بقول عطار نیشابوری "هنوز اندر خم یک کوچه ایم!! ولی رهنمودها و اندرزهای شما هم نه تنها کمکی جهت برون رفت از این برزخ تاریخی به ما ایرانیان نمیکند، که کارمان را صدها بار خرابترمیکند. ء
رضا رحیم پور
مسئول سازمان سوسياليست های ايران ـ شاخه دانمارک
17 ارديبهشت 1385 برابر با 7 ماه مه 2006

زير نويس:


1 – دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد؛
ناصر مستشار،
سايت عصرنو
http://www.asre-nou.net/1385/ordibehesht/6/m-mostashar.html

2- در رد ادعای نويسنده کيهان لندن در باره عامل کودتای 28 مرداد،
خانم بقراط بسی خفته نمانيد! نه شاه کودتا کرد، نه مصدق !!
سازمان های جاسوسی سيا و انتليجنت سرويس کودتا کردند.
مهندس رضا رحيم پور،
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/pdf189.pdf

3- نامه سرگشاده دکتر کريم سنجابی ، دکتر شاپور بختيار، داريوش فروهر به
پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهی،
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-namahe-sanjabie-bakhtiyar-frohar-be-shah-22khordad-1356.htm

4- کتاب « دکتر محمد مصدق و راه مصدق » ،
بقلم دکتر منصور بيات زاده،
سايت راه مصدق
http://www.rahe-mossadegh.ois-iran.com/

5- متن سخنرانی آيت الله خمينی در بهشت زهرا ـ بهمن 1357 ،
آن ها چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت معين کنند،
هرکس اختيار سرنوشتش با خودش است،
حق قانونی و حق شرعی و حق بشری ماست که سرنوشتمان دست خودمان باشد
www.tvpn.de/sa/sa-337.pdf

6- بيانيه سازمان سوسياليست های ايران
در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی در باره خبر " سايت بازتاب" مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1017.htm

7 ـ سال 1358 سال سرنگونی حاکميت حمهوری اسلامی،
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرويز داورپناه ، دکتر فرهنگ قاسمی
http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/22/m-sale-1385.html

8 - بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن سال 1357
به نقل از سايت مليون؛
http://www.melliun.org/nehzat/n05/22bahm83.htm

9 ـ در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 ،
دکتر منصور بيات زاده ،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران؛
www.ois-iran.com/208.pdf


10 – راه و روش سياسی دکتر محمد مصدق را کدام يک از ملی گرايان پيمودند ،
پاسخی به دکتر منصور بيات زاده ،
ناصر مستشار ،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/ois/js-ordibehescht1384/ois-iran-409.htm

11 ـ حمله به مؤلفه های هويت « ملی ـ مصدقی »
بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش
حسين منتظر حقيقی
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2365-a-montazarehaghighie.htm

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵

چند عکس از بهار زیبای ایران






جسی جکسون : بوش را قبل از حمله به ایران متوقف کنیم

دوباره بدین سمت می رویم . دولت « تغییر رژیم » را ضروری اعلام می کند .هشدارهایی در مورد تهدیدهای « مرد دیوانه » ای که کشوری سرشار از نفت را رهبری می کند صادر می شود .زنگ خطر ارزیابی های امنیتی حاکی از افشا برنامه های ساخت سلاح های هسته ای است . معاون رئیس جمهور از« پیامد تاریخی» در صورت ادامه تلاش های منتسب به توسعه سلاح های هسته ای ، سخن می گوید.نئو کنسرواتیوها به عملیات نظامی فرا می خوانند . اظهارات کارگزاران دولتی نظارت بین المللی رایه سخره می گیرد.پنتاگون گزارش می کند که نه تنها باید نقشه های احتمالی برای حمله را توسعه داد بلکه همچنین باید مانورهای بمباران برای سنجش قابلیت دفاع هوایی رآغازکرد . گفته می شودهجوم نظامی سری زمینی، باید فعال شود .
ایران تنها بعد ازذخایرعربستان، دومین منبع عظیم نفت وگاز، را دارد. کنترل تنگه خلیج فارس ، جایی که 40درصد نفت جهان هرروزه از آن جا جریان می یابد در اختیار ایران است .ایران به وسیله رهبربنیادگرای اسلامی ای اداره می شود که خواهان محو اسرائیل از روی نقشه است . مطمئنا ایرا ن برنامه ای در حال اجرا برای انرژی هسته ای دارد، وخیلی ها گمان می کنند که ایران در پی ساختن سلاح های هسته ای است .
اما این امر ممکن است بیشتر از ایران برای امریکا خوب باشد. محبوبیت پرزیدنت بوش در سطح پایینی قرار دارد.جمهوری خواهان با سال کم بار سخت انتخاباتی مواجه اند.کارل رو قول داده است جنگ علیه ترور راتا پاییز به موضوعی ملی تبدیل نماید .مطمئنا تصادفی نیست که کاخ سفید ،هم اکنون شعله هارا علیه ایران بالا می کشد ، کاری که دقیقا در آستانه انتخابات 2002در حمله علیه عراق انجام داد .
آمایش کاخ سفید نامیمون است .بوش گفته است که بمب (اتمی) ایرانی قابل پذیرش نیست . در اعزام نیرو برای شناسایی ایران واعزام هواپیما ها برای مانور بمباران ،کاخ سفید توجه ایران وجهان را ( به این نکته) جلب می کند که : اگر ایران به برنامه ( هسته ای ) خود ادامه دهد ما اماده حمله ایم . علیرغم کتمان از پرسنل ستاد مشترک ، سیمور هرش از نیویورکر،گزارش می کند که کاخ سفید ( قصد) اولین استفاده از سلاح هسته ای برای از بین یردن تاسیات زیر زمینی ایران را که ممکن است بخشی از برنامه تولید سلاح های هسته ای باشد، مد نظر دارد.
آیا باورکردنی است رییس جمهوری که ادعای ماموریت الهی برای خود دارد چیزی از افتضاح عراق نیاموخته باشد .؟ آیا چیزی درباره موارد خوش آمد گویی به عنوان « رهاننده » درعراق را به یاد می آورد؟ با این حال ،بنا به اظهارات منبع ناشناس در گزارش هرش ، کاخ سفید معتقد است که بمباران ایران ، مردم را علیه ملاهایی که حکومت را در دست دارند بر خواهد انگیخت . این ادعا خلاف تمام تجربه تلاش ها برای بمباران از زمان اختراع هواپیما خواهد بود .
سوال اینست که آیا کنگره ومردم امریکا چگونه چرخشی یا مقاومتی خواهند کردودولت را برای اجرای (آن) فرا خواهند خواند؟ مطمئنا ، الان زمان (مناسبی ) است که جمهوری خواهان تعصب میهن پرستانه خودرا کناری بگذارند وبه صورت شفاف و(در ملا)عام به کشف طبیعت تهدیدی که از سوی ایران اعمال می شود،برنامه ای که قبلا توسط دولت دردست اقدام بوده وارزیابی های امنیتی( در) اینجا و(یا)هر جای دیگر وآن چه (که ) آن ها واقعا بیان می کنند گوش بسپارند.
گفته می شود که کاخ سفید درحال توجیه قانون گذاران منتخب است – آن هایی که رهبر جنگ در عراق یودند- . کاخ سفید خواهان شنیدن نیست ، چون نمی خواهد اقلیت دموکرات ها،همچون مردم بسیار اندک امریکارامطلع نماید.رییس جمهور اعتقاد دارد که او قدرت مطلق برای راه انداختن جنگی بر اساس گزینش خود بدون موافقت کنگره ، تایید سازمان ملل یاتهدید قریب الوقوع را دارد .
جنگ خلیج فارس را بی ثبات خواهدکرد .تروریسم گسترده خواهد شد . بن لادن ودیگران خواهندتوانست 1تا 2 میلیون مسلمان را با فریاد این که امریکا در تلاش نابودی اسلام است به شورانند . امریکا در صورتی که هریک از متحدین ما- اگر نه مستقیمااما فعالانه با مخالفت روسیه وچین مواجه شوند- از حمایت اندکی بر خوردار خواهد بود . ما به سیاست ورزی بین المللی نیازمندیم ، نه به بمباران یک جانبه ایران. ما نیازمندنقشه های موزونی درراستای استقلال انرژی وبرای کاهش اتکا به نفت خارجی هستیم. ما نیازمند متعهدکردن ملل جهان در زمینه اتحاد علیه تروریسم – نه منزوی کردن امریکا به عنوان ملتی سرکش - هستیم . امروزوقت عمل جسورانه وسریع کنگره است ، قبل از آنی که گردانندگان دولت، جنگ فرضا موثر دیگری را درزمان قبل از انتخابات پاییز به چرخش در آورند.
شیکاگو سان تایمز 11آوریل 2006
بر گرداننده : هاتف رحمانی
برگرفته از سایت نوید نو