جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

'برنامه هسته ای ايران، جستجوی تاريخی برای مقابله با دخالت های خارجی'

عباس امانت، از اساتيد تاريخ دانشگاه ييل در آمريکا ، طی مقاله ای که روز پنجشنبه، 25 مه، در روزنامه نيويورک تايمز چاپ شد، نوشت برنامه های اتمی ايران ، بخشی از جستجوی تاريخی اين کشور برای مقابله با دخالت های خارجی و کسب وجهه و احترام جهانی است. ء
ای امانت دراين مقاله نوشته است: هر ايرانی از اين که کشورش در طول قرون نوزدهم و بيستم بازيچه قدرت های بزرگ بوده است آگاه است و می داند که سازمان سيا طی کودتايی در سال ۱۹۵۳ محمد مصدق، نخست وزير وقت ايران را سرنگون کرد. ء
و در ادامه مقاله خود آورده است که روسيه و انگلستان در دهه ۱۹۲۰ با توسعه هر گونه تکنولوژی ابتدايی در ايران مخالفت کردند و می نويسد: اين دو کشور با حسادت، با احداث راه آهن سراسری در ايران مخالفت کردند و آن را تهديدی عليه خود دانستند اما در جنگ جهانی دوم که قدرت های اشغالگر از اين راه آهن به طور مجانی نهايت استفاده را عليه آلمان نازی کردند به ايران لقب "پل پيروزی" دادند.ء
آقای امانت در مقاله خود می افزايد: آنها اين لقب را پس از آن به ايران دادند که وينستون چرچيل بانی اين راه آهن يعنی رضا شاه پهلوی را از کشور اخراج کرد.ء
وی در ادامه اين مقاله به جريان ملی شدن صنعت نفت ايران اشاره کرده و نوشته است: در برنامه ملی شدن صنعت نفت ايران، کشورهای آمريکا و انگلستان با همان سرسختی که امروز در مقابل برنامه های اتمی ايران ايستاده اند با مصدق مخالفت کردند.ء
استاد تاريخ دانشگاه ييل در ادامه مطلب خود آورده است: اگر آمريکا به اعمال تحريم يا بدتر از آن به اقدام نظامی متوسل شود، نتيجه کار نه تنها فاجعه بار خواهد بود بلکه در دراز مدت تاثيری گذرا خواهد داشت. غرب همانگونه که با برنامه های راه آهن و صنعت نفت ايران برخورد کرد، مدتی می تواند ايران را از فن آوری هسته ای محروم و اين برنامه را رد کند اما نمی تواند خاطرات تلخی را مردم ايران از دخالت های بيگانگان دارند، پاک کند. ء
آقای امانت می افزايد طبيعی است که حکومت ايران نيز از اين خاطرات تلخ تاريخی برای پيشبرد برنامه های اتمی خود حداکثر بهره برداری را بکند و همزمان صدای ناراضيان داخلی را نيز خاموش کند.ء
عباس امانت در خاتمه مقاله خود نوشته است: در صورت ادامه اين مسير، ايران به احتمال قوی، چه خوب چه بد، در پيدا کردن جام مقدس هسته ای خود موفق خواهد شد. در افسانه ها آمده است که هوشنگ، پادشاه افسانه ای ايران، (همتای پرومته يا خدای آتش در اساطير يونان) ايرانيان را با آتش آشنا کرد اما برخلاف پرومته که آتش را از خدايان ربود، هوشنگ آن را به طور اتفاقی و در جريان جنگ با يک اژدها کشف کرد. ء

برگرفته از سایت فارسی بی بی سی

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

ناصر زرافشان : خطر امریکا و جنگ را جدی بگیرید

در گفتگو با گقتگوی رادیو پیام آزادی
دوشنبه ۱ خرداد ۱٣٨۵ - ۲۲ می ۲۰۰۶

رادیو "پیام آزادی” که در سوئد مستقر است، گفتگوئی با ناصر زرافشان که به دلیل مرخصی در خارج از زندان به سر می برد، انجام داد. در این گفتگو ناصر زرافشان نسبت به خطر جنگ هشدار داده و تاکید کرده است که حضور آمریکا در خاورمیانه برای دموکراسی و حقوق بشر نیست، بلکه برای نفت است.ء
زرافشان: سوال اصلی و پایه در این شرایط که به قول معروف «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد»، این است که هدف واقعی آمریکا در خاورمیانه و ایران کدام است؟ چون تا زمانی که یک جواب همراه با یقین و قابل اتکاء بر این سوال نداشته باشیم، تا وقتی ندانیم نیت واقعی حریف در این داستان چیست، نمی‌توانیم تصمیم جدی بگیریم که چه باید بکنیم و چه موضعی بگیریم. ادعای سردمداران سیاست خارجی آمریکا این است که ما آماده‌ایم در خاورمیانه برای گسترش حقوق بشر و دمکراسی. از آن گروه روزنامه‌نگاران و روشنفکران آبکی (من معذرت می‌خواهم که این کلمه‌ها را به کار می‌برم) هم که ظرف ده تا پانزده سال گذشته در ایران پرورش یافته‌اند، خوب، یک بخش وسیعی از آنان همین حرف‌ها را تکرار می‌کنند. ء
بدون این که هیچ توضیحی داشته باشند و بگویند امریکایی که می‌شناسیم، دستکم توی این ۵۰ تا ۶۰ سال بعد از جنگ ،حسابدار تل‌های نشر، حسابدار بزرگ‌ترین حمام‌های خون در سرتاسر دنیا بوده است. چه اتفاقی افتاده، چه تغییری صورت گرفته و چه انگیزه‌ای الان دارد و با چه محرکی الان، تبدیل شده به پرچمدار حقوق بشر و دمکراسی. ء
من از این بابت این را می‌گویم که یک بخشی بی‌صبرانه منتظر مداخله بیگانه و حتی مداخله نظامی هستند. بی‌آنکه دقیقاً فکر کنند که معنای جنگ و معنای مداخله نظامی برای مردم چیست. این بدیهی است که مردم به ستوه آمده‌اند، از فشار، سرکوب، گرفتاری، مشکل. اما یک نکته بسیار ریز وجود دارد که کمتر به آن توجه می‌شود، و منشاء سوءتفاهم بزرگی است. آن این است که، هدف مردم ایران که تأمین حقوق و آزادی‌های دمکراتیک آنان، استقرار سیستمی که این حقوق و آزادی‌ها را محترم بشمارد و به آن عمل کند و راه مسدود شده توسعه و پیشرفت این جامعه را باز کند. این هدف سوای اهدافی است که آمریکا در این منطقه دارد. این نکته ساده را کسی متوجه نیست که در واقع آنچه که مردم ایران می‌خواهند، هدفی که مردم ایران دارند، با هدفی که آمریکا و متحدین آن سیستم، با آن به منطقه آمده‌اند یکی نیست.ء
این علامت عدم بلوغ ملتی است که برای مسائلی که حل آنها علی‌القاعده به عهده خودش است منتظر بیگانه باشد، چشمش به دست بیگانه باشد ببیند که او چه جوری عمل می‌کند. اگر بخواهیم خیلی ساده و عوامانه آن را مطرح کنیم، در واقع یک کسانی منتظر هستند که بیگانه‌ای بیاید با سرباز خودش اینجا کشته بدهد، و با پول خودش هزینه‌های سنگین متحمل بشود و شرایطی را تأمین کند که بعد از آن شرایط آن مردم راحت‌تر زندگی بکنند. این را وقتی بازش کنید موضوع مضحک و خنده‌داری است.ء
این کسانی که یک چنین خام‌طمعی عافیت طلبانه‌ای دارند، واقعاً باید منتظر کیفر عظیم تاریخ باشند. این آدم‌ها نه معنای جنگ را می‌فهمند که یعنی چی، و نه عواقبش را برای مردم می‌دانند که کدام است. زیر تأثیر تبلیغات امپریالیستی که به هرحال همیشه در این نوع تجاوزها از آن تبلیغات استفاده می‌کنند، یک جمعی منتظر مداخله بیگانه نشسته‌اند، غافل از اینکه این دعوا فقط دو طرف ندارد که یک طرف جمهوری اسلامی و یک طرف آمریکا. بلکه یک طرف سومی هم که مردم ایران‌اند و قرار نیست که قربانی دست و پا بسته دعوایی باشند که خودشان در این دعوا تصمیم نمی‌گیرند. زیرا هر طرفی که این جنگ را شروع کند و هر طرفی دامن بزند. این مشکل را و این تنش را به جاهای باریک بکشاند. معآلاً مردم باید هزینه‌اش را بپردازند. به نظر من در اظهارنظر کردن راجع به این قضیه، خام‌اندیشی و ساده‌انگاری را باید کنار گذاشت و باید توجه کرد که معنای جنگ و عواقبش برای مردم و جامعه ما چیست؟ نظام سیاسی حاکم بر یک جامعه‌ای یک چیز است و یک موجودیتی برای خود دارد، مردم و خود آن جامعه یک موجودیتی سوای این نظام سیاسی حاکم دارد. ء
نظام‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند. ولی مردم و جامعه در کلیتش تداوم دارد در تاریخ، و کسی حق ندارد، جامعه و مصالح آتی و بلند مدت جامعه را، فدای حسابی بکند که با نظام سیاسی جامعه دارد. الان خطر درِ خانه ما را زده و آنچه که مورد تهدید قرار داده، مردم و جامعه است. ء
من این قسمت را از این بابت گفتم که این تفکر را عده‌ای دامن می‌زنند و جانبداری می‌کنند. از مداخله بیگانه یک معادله نادرست و مجعول هم درست کرده‌اند، که اگر کسی بخواهد با مداخله بیگانه، با راه افتادن جنگ در منطقه مخالفت کند، لابد از موضع جمهوری اسلامی و یا موضع حمایت از جمهوری اسلامی دارد صحبت می‌کند. ء
و به این ترتیب یک جور ترور فکر را دارند صورت می‌دهند. حال آنکه به هیچ وجه این طور نیست که این طرز تفکر القاء می‌کند. این دعوا فقط دو طرف ندارد. دو تا نظام سیاسی و دو تا حاکمیت که تکلیف هر دو آنها روشن است. آن کسی که این وسط لطمه می‌بیند و معآلاً هزینه این بحران را خواهد پرداخت، مردم ایران است و باید این را در نظر داشت و با توجه به این مسئله باید به این بحران نزدیک شد. در درجه بعد، خوب، فکر می‌کنم باید این نکته را تذکر داد که هدف‌های آمریکا در این مرحله و نه فقط آمریکا بلکه هدف‌های آن مجموعه که عجالتاً آمریکا سرکردگی‌اش را به عهده دارد، در خاورمیانه و ایران، با هدف‌های مردم ایران یکی نیست. و باید برای مردم، اینجا توضیح داد که اشتباه نکنند، که فکر کنند اگر بیگانه می‌آید اینجا، می‌آید که برای ما، آزادی و حقوق اساسی ما را تأمین کند و منافعی که بر سر پیشرفت ترقی جامعه است، برطرف کند. خاطرمان باشد که وقتی ارتش آمریکا وارد عراق شد سه سال پیش، در ابتدا شاید برخی مردم عراق شادمانی می‌کردند، جشن گرفته بودند و پایکوبی می‌کردند. اگر کسی نمی‌تواند خودش مسئله را تحلیل کند، لااقل با آن اتفاقاتی که در این سه سال در کنار گوشمان، اینجا در عراق اتفاق افتاده است، به عنوان یک الگو، نگاه کند و ببیند که معنای جنگ و مداخله چیست. من این را به عنوان زمینه اصلی و مقدمه آن چیزی که می‌خواستم خدمتتان عرض کنم، گفتم. ء
متأسفانه هر دو طرف ظاهراً گوشه چشمی به جنگ دارند. از طرف امپریالیسم و اهدافش و استراتژی کلی‌اش مطلب قابل درک‌تر است. ولی آنچه برای من قابل درک نیست، چرا سردمداران جمهوری اسلامی متوجه نیستند دارند چه می‌کنند.ء
دستیابی به تکنولوژی هسته‌ای و انرژی هسته‌ای همانند نهضت ملی شدن نفت است و این دو را با هم مقایسه‌اند؟
زرافشان : نه، نه، ببینید، اساساً اینها از اساس با هم قابل مقایسه نیستند. الان تقریباً روشن شده است که انرژی هسته‌ای انرژی قابل اتکایی برای بشریت نیست. آنها که بی‌هیچ مانع و مشکلی به انرژی هسته‌ای دسترسی دارند، واقعاً به این نتیجه رسیده‌اند که این انرژی در واقع آینده‌ای ندارد و باید از آن چشم پوشید. این یک بخش قضیه، اما بخش دوم این است که اگر این اشکالات را نداشت هم، چون نظارت دمکراتیک در ایران وجود ندارد، حتی سلاح‌های متعارف و معمولی هم معلوم نیست چگونه و در راه چه هدف‌هایی به کار گرفته می‌شود. بنابراین مردم و منافع مردم ارتباطی با این داستان ندارد. منتها من فکر می‌کنم هر دو طرف قضیه، برای ایجاد یک نوع انسجام کاذب در جوامع خودشان به این مسئله دامن می زنند. در واقع بردن این مسئله در قالب یک پروژه ملی، به هیچ وجه، به هیچ وجه ربطی به مردم ندارد، اینجا نه منافع ملی ما در این سمت است و نه چنین فضایی وجود دارد. آن طرف قضیه هم که ماجرا را بزرگ می‌کند و سعی می‌کند که دشمن خارجی بتراشد. استحضار دارید بعد از داستان فروپاشی، دوره علم شدن بن‌لادن‌ها و امثالهم و قضیه افغانستان و چنین مسائلی بود. برای آن که آمریکایی‌ها هم الان احتیاج دارند که دشمن خارجی درست کنند، بزرگش کنند. برای آنکه یک مقداری از لحاظ داخلی سیاست‌های خودشان را توجیه کنند، و انسجام کاذبی در جامعه خودشان به وجود بیاورند.ء
این وضعیت درهر دو طرف قضیه مشاهده می‌شود. ولی عرض کردم تا آنجا که به خود ما مربوط می‌شود. عقیده من این است که اولاً انرژی هسته‌ای آینده بشریت نیست. ثانیاً اگر این مشکل و ایراد و آن عواقب و گرفتاری‌ها را هم نداشت، در شرایطی که نظارت دمکراتیک بر روی این مسئله وجود ندارد و در شرایطی که معلوم نیست در راه اهداف چه کسی، کجا و چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به هیچ شکلی این یک طرح ملی نیست. منتها در هر دو طرف فعالیت تبلیغاتی وجود دارد و روز به روز هم متأسفانه کسانی که ظاهراً متوجه نیستند که در چه مسیری دارند، پیش می‌روند، از هر دو سوی قضیه به این تنش دامن می‌زنند.ء
مردم چگونه می‌توانند از این جنگ اهتراز کنند و برای جلوگیری از آن ،چه ابزاری در اختیار دارند و یا به چه ابزاری باید دست یابند.ء
زرافشان: بحث من همین است. ببینید، متأسفانه ما از لحاظ تشکل‌ها و نیروهایی که بتوانند به جامعه آگاهی بدهند و بتوانند مردم را بسیج کنند و سمت بدهند بسیار ضعیف و الان دچار مشکل هستیم. این مشکل بزرگ این مرحله جامعه است. متأسفانه ظرف ده پانزده سال گذشته در آن فضای نئولیبرالی که در طی این مدت، در جامعه حاکم بوده است، در این زمینه که اهداف آن مجموعه که به خاورمیانه آمده است، چه بوده و نتایج یک چنین تنش‌ها، بحران‌ها و چنین جنگی چه خواهد بود؛ آگاهی به جامعه داده نشده است. ء
متأسفانه باید گفت که هنر روشنفکران به اصطلاح دینی که در ظرف ده، پانزده سال گذشته با استفاده از امکانات همین حاکمیت که در اختیار آنان بوده است، و بر افکار عمومی، بر جنبش دانشجویی و جنبش‌های اجتماعی سوار بوده‌اند، بیش از این نبوده که آن روحیه مبارزه اجتماعی علیه دوران رژیم گذشته را به خاموشی، فراموشی و نسیان بسپارند. و نسلی را بی‌آرمان، بی‌اطلاع بپرورانند، که در مداخله امپریالیسم در این منطقه چیزی بیش از حقوق بشر و دمکراسی نمی‌بیند.ء
این نسل به تدریج و آهسته، آهسته از اردوی آمریکا سردرآورده است. ما دچار چنین مشکلاتی در جامعه هستیم. به نظر من در هر صورت این به عهده نیروهای آگاه و دلسوز است که آنچه را در توان دارند برای متشکل کردن خودشان و متشکل کردن مردم و دادن این آگاهی به جامعه که این جنگ به نفع هیچ کس نیست و از ناحیه هرکس شروع شود، هریک از این دو طرف، مسئولیت سنگین تاریخی به عهده آنان است. باید این آگاهی را به مردم داد که اگر چنین اتفاقی بیفتند اوضاع ما به مراتب از وضع عراق خراب‌تر خواهد شد.ء
این آگاهی را باید به جامعه داد که هزینه نهایی را فقط مردم پرداخت خواهند کرد. جلوی این جنگ و جریاناتی که به این قضایا دامن می‌زنند، باید ایستاد. تعجب من اولاً در این است که بعضی از روزنامه نگاران آبکی و بعضی از این روشنفکران پرورده‍ی این ده پانزده سال اخیر ، چگونه متوجه نیستند که نیروی قهاری که به این منطقه آمده است از لحاظ اقتصادی علی‌الخصوص چه اهدافی دارد. ء
سرمایه داری پیش از هر چیز، یک نظام اجتماعی است. نظام تولید و تجارت و سرمایه گذاری و این نوع فعالیت‌ها. لیبرالیسم نو یک استراتژی را برای باز کردن عرصه‌هایی که هنوز مانع و محضوری برای سرمایه‌داری است، به روی سرمایه‌داری، برای لیبرالیزه کردن دنیا دنبال می کند. از یک طرف در زمینه‌های اقتصادی فشارهایی در قالب طرح‌هایی مثل، طرح تعدیل ساختاری و برنامه‌های تعدیل ساختاری مطرح می‌شود. از طرف دیگر فشارهای سیاسی و نظامی برای تحمیل تغییراتی به کشورها و به مناطقی که چندان هماهنگ نیستند، وبا استراتژی آنهاانطباق ندارند، وارد می‌کند. ء
در این زمینه اطلاع رسانی کم شده و به نظر من باید این را باز کرد که هدف آنها در خاورمیانه و ایران چه است. نباید بیم این را داشت که وقتی شما در این مسیر حرکت می‌کنید، متهم بشوید که دارید از موضع جمهوری اسلامی صحبت می‌کنید و یا حمایت می‌کنید. ما یک هدف داریم و آن مردمند. ما سرسپرده مردم و منافع مردم هستیم. و مبنا و ضابطه تشخیص درستی یا نادرستی مواضع ما منافع مردم است. و هیچ چیز و هیچ خطری برای مردم الان بیش از دامن زدن به این تنش و احتمال نظامی شدن این بحران نیست. بنابراین من باز هم تأکید می‌کنم نیروهای دلسوز و آگاه و مردم دوست باید هرچه در توان دارند در درجه اول در متشکل کردن خودشان و بعد بردن این آگاهی به جامعه که عواقب این داستان، عواقب سر و ساده‌ای نیست. تا جامعه با واکنش خود در مقابل این موج مسموم بایستد.ء
ابزارهای اجتماعی ابراز اراده و اعمال اراده مردم روشن است که چه چیزهایی است و چیزهایی نیستند که بتوانند یک روزه وخلق‌الساعه آن را ایجاد کرد. مشکل عمده جامعه در همین جاست. و اگر آن ابزارهای اجتماعی برای اعلام اراده عمومی و اراده جمعی وجود داشت اصولا کار به این جاها نمی‌کشید. ء
تمام گرفتاری قضیه در این جاست. اما با تمام این حرف‌ها آنچه که مانده است، من فکر می‌کنم باید صورت مسئله‌های کاذب و غیر واقعی و دست و پا گیر و بی‌مورد را کنار گذاشت و الان که این خطر فوری‌ترین خطر و شدیدترین خطری است که جامعه را تهدید می‌کند. باید نیروها را در این سمت گذاشت. ء
سازماندهی کرد برای اینکه جامعه در مقابل این خطر بایستد. لیبرالیسم نو برای بقاء خود بر طبل جنگ می‌کوبد. بقیه مسائل بهانه است. ء
همچنان که در مورد عراق دیدیم، سال‌ها بعد از اشتغال عراق هم نتوانستند به هیچ ترتیبی یک توجیه قابل قبولی برای آن مداخله نظامی در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی که ادعا می‌کردند، بیاورند. لیبرالیسم نو برای بقاء خودش یک برنامه جنگ مستمر را آماده کرده و به هرطریق می‌کوشد این برنامه را اجرا کند.ء
این طرف قضیه را آدم متوجه نیست که چرا اینقدر، برخوردها مبتنی بر بی خردی، ناپختگی و عدم توجه به منافع است. اما هرچه که هست وظیفه همین مقدار نیرویی که هست این است که مسائل کاذب، مسائلی که واقعاً عینیت و فعلیت دراین لحظه حاضر ندارد را کنار بگذارد. جامعه و مردم را متوجه کنند که اولاً خطر جدی است. و ثانیاً نتایج چنین جنگی اگر در منطقه دربگیرد و یا حتی اقدامات دیگر و وارد فاز نظامی هم نشویم و یک تحریم اقتصادی را و یا آن گونه که بعضی فکر می‌کنند مجموعه‌ای از اقدامات مختلف، چه لطمه سنگینی به جامعه وارد می‌کنند.ء
استراتژی تازه‌ای به وسیله آمریکا برای تسلط بر جهان تعقیب می‌شود.خط مشی آمریکا [نه فقط دولت آمریکا و یا یک دولت، حالا دولت آمریکا و یا هر دولت دیگری، چه رسد به اینکه خط مشی یک گروه خاصی مثلاً در دولت آمریکا باشد، آن طور که بعضی تصور می‌کنند]، نقطه اوج تحولاتی است که در طی ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته صورت گرفته و این را برای آن مجموعه اجتناب ناپذیر کرده. امروز در سرمایه‌داری، سرمایه مالی غالب است و من به جرأت می‌توانم بگویم در تمام تاریخ فعالیت‌های اقتصادی بشر، روابطی متقلبانه‌تر و کلاهبردارانه‌تر از این بازارهای نوپدید و این شکل فعالیت‌های سرمایه داری مالی که ظرف بیست و چند سال گذشته، بعد از فرو ریختن دیوار برلین و روی کار آمدن ریگان در آمریکا و تاچر درانگلستان،در جهان گسترش یافته، وجودندارد. در واقع تلاش‌هایی برای عملکرد به اجماع واشنگتن صورت می‌گیرد. ء
هرگز هیچ وقت به این کیفیت نه دامنه غارت این وسعت را داشته و نه شیوه آن تا این اندازه متقلبانه و کلاهبردارانه بود که با اقتصاد حبابی و با بازی با یک مشت کاغذ یک شبه یک کشور را به نابودی بکشد. یک بخش قابل توجهی از ثروت ملی یک کشور را بی‌آنکه مردم بفهمند که به چه کیفیتی اتفاق افتاده، غارت کنند و ببرند. بلایی که بر سر مکزیک، آرژانتین، شرق آسیا، روسیه آمده است که داستان‌هایش را می‌دانیم. حضرات برای این آمده‌اند و تلاش‌هایی هم که می‌شود در مناطق مختلف دنیا چه در زمینه اقتصادی و چه به صورت سیاسی – نظامی برای برداشتن موانعی است برای پیاده کردن تغییرات ضروری و تحمیل تغییرات ضروری به حاکمیت‌ها و دولت‌ها برای آنکه مزاحمت و ممانعتی بر سر راه این طرح وجود نداشته باشد.ء
این استراتژی در خاورمیانه که خوب می‌دانید ، خاورمیانه منطقه‌ای است که یکباره بیش از ۶٨ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا در آن قراردارد. بحث تسلط و کنترل نظامی منابع نفتی، چنانچه اگر این کنترل تحقق پیدا کند نه تنها تأمین سوخت را (که برای اقتصاد سرمایه‌داری امری حیاتی است) برای خود آنان عملی خواهد کرد، بلکه‌ بر روی سرمایه‌گذاری دیگران هم که تا حدود زیادی سرنوشت آنها بستگی به نفت خاورمیانه دارد، اثرگذار خواهد بود. آمریکا خودش حدود ۲۵ درصد فرآوردهای نفتی دنیا را مصرف می‌کند. در حالیکه ذخایر نفتی خودش بیش از ۲ درصد ذخایر شناخته شده دنیا نیست. ء
در شرایطی که مثلاً آمریکای جنوبی ۶ تا ۷ درصد ذخایر شناخته شده نفت را دارد و کل اروپا ۲ درصد ذخایر شناخته شده نفت دنیا را دارد. وقتی شما یک مرتبه در یک منطقه کوچک مثل خاورمیانه با ۶٨ درصد ذخایر نفت و گاز روبرو می‌شوید، این چیزی است که ولع و طمع همه را برمی‌انگیزد. علاوه بر این در استراتژی کلی لیبرالیسم نو به دلیل این ویژگی، خوب بحث کنترل این منطقه مطرح است. ء
هم از لحاظ آینده سیستم و هم اثرگذاری بر سرنوشت دیگران علی‌الخصوص چین. بنابراین پشت سر این لفاف و پوشش حقوق بشر و دمکراسی، اهداف واقعی، خود را نشان می‌دهند. عرض کردم سرمایه‌داری یک نظام اقتصادی است. نه یک نظام سیاسی یا حقوقی. و بنابراین باید به پشت سر این لفاف و پوشش (حقوق بشر و دمکراسی) توجه کرد. مطامع نهفته پشت سر این پوشش را مورد توجه قرار داد. ء
گرچه این برنامه درازمدت آنهاست، که البته ایستادگی مردم را می‌طلبد و ایجاب می‌کند. اما مهم‌تر اینکه اگر نظامی بشود. اگر این تنش وارد آن مرحله شود خطر خیلی شدیدتر خواهد بود. جنگ جز کشتار، بیماری، فقر و فاقه، مرگ و میر، قحطی و پریشانی، سرکوب و اختناق چیزی برای جامعه ندارد. ء
طرف مقابل، تو صفوف مردم آمده است. امپریالیسم می‌داند که در جامعه نارضایتی وجود دارد. خود را در میان این صفوف جا می‌زند. می‌داند که اگر غایب باشد نیروهای مردمی و رادیکال‌ رشد می‌کنند. می‌آید که صفوف مردم را به انحراف بکشاند. ضمناً حضور داشته باشد که روزی و روزگاری اتفاقی افتاد و اوضاع حاد و مهار قضایا از دست برود، بهره بگیرد. به انحراف بکشاند. با این مسئله باید مبارزه کنیم. با توجه به همه مشکلاتی که وجود دارد. این سازماندهی می‌خواهد و حسن نیت لازم است. من فکر می‌کنم آن چیزی را که به نظرم رسید و دراین لحظه اولویت دارد و حاد است همه را مطرح کردم و فکر می‌کنم همه باید در خدمت این هدف باشیم. نیروهای‌مان را اگر چندان نیست، و یا اگر چه حوادث در یکی دو دهه اخیر به کیفیتی نبوده است که حالا که به طرف این روزهای سخت و ناخواسته می‌رویم، بتوانیم آنطور که باید مقابله کنیم، معهذا هرچه نیرو داریم باید در همین جهت بگذاریم. من در شرایطی که چند روز دیگر ناچارم به زندان برگردم، در شرایطی که نیاز بیشتر به گفتگو داریم من باید به زندان برگردم.ء

جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

بیانیه جبهه ملی ایران (اروپا) در خصوص اقدامات تروریستی اخیر در سیستان و کرمان


هموطنان آزاده،ء

بار دیگر دست استعمار از آستین دیگری بیرون آمده و زمین تف دیده سیستان و کرمان را به خون هم میهنان بی گناه آغشته کرده است. برای رد یابی آمران این جنایات تروریستی کافی است که روزنامه های معتبر جهان را ورق بزنیم:ء

آمریکن انترپرایز انستیتو، 26 اکتبر 2005
این مرکز نظریه پردازی طیف نومحافظه کاران آمریکا میز گردی را با عنوان "افقهای فدرالیسم در ایران" برگذار می کند. از جمله سخنرانان این جلسه امان الله خان ریگی ، رئیس ایل ریگی در آمریکا و رحیم شهبازی، معاون جمعیت تجزیه طلب آذربایجانی های مقیم آمریکا هستند و ریاست جلسه را مایکل لدین، از مدافعان سرسخت مداخله نظامی در ایران به عهده دارد.ء
(http://www.aei.org/events/eventID.1166/event_detail.asp)
فایننشیال تایمز، 23 فوریه 2006
"واحد اطلاعات تفنگداران دریایی آمریکا یک تحقیق میدانی را برای شناسایی بستر اختافات قومی در ایران آغاز کرده است. به گفته کارشناسان امنیتی ایالات متحده آمریکا، این اقدام تفنگداران دریایی می تواند نشانه های مقدماتی تدارک حمله زمینی آمریکا به ایران باشد."ء
روزنامه گاردین، 10 آوریل 2006
"وینسنت کانیسترارو، رئیس سابق عملیات ضد تروریستی !! CIA: عملیات مخفی در ایران در اشکال شناسایی اهداف و تقویت مخالفان آغاز شده است. مجوز این عملیات صادر شده و تا سطح عملیات مهلک پیش رفته است. تعدادی کشته شده اند. به گفته این منبع مطلع، بلوچهای سنی مورد حمایت آمریکا ماه گذشته در عملیاتی در سیستان و بلوچستان، بیش از بیست کارمند دولت ایران را به قتل رسانده اند."ء
(
http://www.guardian.co.uk/iran/story/0,,1750678,00.html)

آقای مایکل لدین در آخرین مصاحبه خود با یک خبرنگار ایرانی ضمن دفاع از راهبرد حمایت از حرکتهای قومی، احزاب ملی از جمله جبهه ملی ایران را مرده توصیف کرده است. به اطلاع ایشان و مریدانشان (که بعضا ً ادعای ایرانی بودن دارند!) می رساند که ایران جاودانی است تا وقتی ملت ایران زنده است، جبهه ملی ایران چون دژي محکم در برابر استعمار و توطئه های آن ایستاده است.ء

جبهه ملی ایران (اروپا) ضمن محکوم کردن صریح اقدامات تروریستی، سکتاریستی و مرتجعانه عاملان این جنایات، به حکومت مطلقه ولایت فقیه هشدار می دهد، اینگونه توطئه های استعماری فقط در بستر و شرایط نامساعد داخلی، امکان تجلی و ظهور می یابند. عدم وجود دموکراسی بخصوص عدم تفویض مدیریتها در سطح محلی، تمرکز قدرت در یک مجموعه بسته، فساد گسنرده دولتی، ناامنی اقتصادی و دهها معضل ساختاری دیگر، ایران را در مقابل توطئه های خارجی آسیب پذیر کرده است. توطئه هایی که حاکمان خودکامه در پناه خودروهای ضد گلوله و کاروانهای اسکورت، از تبعات مرگبار آن مصون هستند و زیانهای جبران ناپذیر آن گریبانگیر کارمندان جزء و یا مسافران بیگناه می شود.ء

جبهه ملی ایران (اروپا)ء
اردیبهست ماه 1385
برگرفته از سایت عصر نو

دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۵

برژينسكي: آمريكا بايد مذاكرات مستقيم با ايران را آغاز كند

مشاور امنيت ملي آمريكا در دوران جيمي كارتر، رئيس جمهوري اسبق اين كشور با بيان اينكه واشنگتن بايد مذاكرات مستقيم با ايران را درباره برنامه هسته‌ايش آغاز كند، گفت مذاكرات كنوني «مضحك» است.ء
زبيگنيو برژينسكي شب گذشته در مصاحبه با شبكه خبري سي‌ان‌ان تصريح كرد: «اين واقعا طنزآميز است.» وي گفت: «ما در حال مذاكره با ايران نيستيم اما در حال مذاكره هستيم. ما با چه كسي مذاكره مي‌كنيم؟ ما با مذاكره‌كنندگان با ايران مذاكره مي‌كنيم و اين يك وضعيت مضحك است.»ء
مشاور اسبق امنيت ملي آمريكا درباره مسئله كره شمالي گفت آمريكا يكي از شش كشوري است كه در حال مذاكره مستقيم با پيونگ‌يانگ است. وي افزود: «مسئله اين است كه دولت آنطور جلوه مي‌دهد كه ما نمي‌توانيم با ايران مذاكره كنيم زيرا اين مسئله به آنها مشروعيت مي‌بخشد. خوب، ما به كره شمالي نيز مشروعيت مي‌بخشيم، بنابراين چه تفاوتي دارد؟»ء
برژينسكي گفت: «حقيقت اين است كه تفاوت‌هاي جدي ميان آمريكا و ايران وجود دارد، درگيريهاي درباره مسائل امنيتي، مشكلات اقتصادي، ‌ادعاها و مقابله با ادعاها وجود دارد. ما بايد به منظور ايجاد تدابير امنيتي و تعامل با يكديگر مذاكره كنيم.»ء
وي تاكيد كرد، مقامات آمريكايي با «ايجاد جو اضطرار» اين مسئله را در نظر نمي‌گيرند كه ايران احتمالا سالها با ساخت سلاح هسته‌اي فاصله دارد. ء
مشاور سابق امنيت ملي آمريكا افزود: «حقيقت اين است كه سريعترين زماني كه ايرانيها به تسليحات هسته‌اي دست مي‌يابند، تقريبا پنج سال و به احتمال بيشتر 10 سال است. برخي حتي مي‌گويند 15 سال.»ء
وي اظهار داشت: «بنابراين زمان براي روند مذاكراتي چندجانبه يا دوجانبه وجود دارد. ما در آن شركت مي‌كنيم و آنگاه مسائلي را مطرح مي‌كنيم كه موجب نگراني ما است.»ء
برژينسكي تاكيد كرد اگر آمريكا بتواند نگراني‌هاي ايران را درباره برخي مسائل برطرف كند،‌ «آنگاه ما ممكن است بتوانيم ترتيباتي به وجود بياوريم كه در آن آنها به ادامه اين روند بپردازند اما به صورتي كه به ما امنيت دهد و اينكه تسليحات نسازند.» ء
برگرفته از سایت خبرگزاری فارس

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

در دفاع از ارزش های راه مصدق


هموطنی بنام آقای ناصرمستشاردرنوشتاری تحت عنوان "دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد" (1) به يک سری ازعملکردهای نيروهای ملی ـ مصدقی معروف به ملیون دررد پيشنهاد رفراندم (امروز) ومخالفت با حمله احتمالی آمريکا به ايران در رابطه بر مسئله اتمی رژيم جمهوری اسلامی (در آينده) و نقش جبهه ملی درانقلاب 57 (درگذشته) را اشاره نموده اند، که جا دارد به عنوان يک فرد سوسياليست وملی ـ مصدقی پاسخی به اتهامات ايشان داده باشم .ء
يکی ازفوائد انقلاب شکوهمند 57 بیشک همانا شرکت جستن وعلاقمند ساختن بسياری از ايرانيان به مباحث سياسی و اجتماعی است. ولی جا دارد که ما فعالين سياسی نيز بعد ازگذشت سالها، کمی هم به اصول روزنامه نگاری و چگونگی تحرير مقالات سياسی پايبند باشيم. البته منظورمن تنها آقای مستشار نيست و اين کمبود را خود نيز بعضاً احساس ميکنم، که چاره آن نيز تنها يادگيری اين فن است که اميدوارم روزی تمام فعالين سياسی ايران به حداقل اين فن آشنا گردند تا مباحث مطرح به شکل بهتروکاملتری مورد نقد وگفتگو قرارگيرند. متاسفانه اين نوشتار آقای ناصر مستشارازجمله آن نوشتاری است که نويسنده آن خواسته است تا با ارائه 4 برگ نوشتار، علل سقوط سلسله پهلوی، اشتباهات جبهه ملی درمقطع 57، بررسی آلترناتيوهای رژيم موجود، ازطرح رفراندم تا مقبول دانستن استفاده ازطرح 75 ميليون دلاری جورج بوش جهت سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی، علل يهودستيزی اروپائيان (علل که چه عرض شود که ايشان تنها يک علت را عنوان نموده اند وآن نيزآنکه، فردیکه عيسی مسيح رالوداده بود، یهودی بوده است و بنابراين همه اروپاييان يهودستيز هستند!!)، تضاد منافع بين اروپائيان وآمريکا و....را برای خوانندگان تشريح نما يد وآنجا که استدلالش قد نداده است، متوسل به شيوه تحريف نوشتارو« سازمان سازی» خيالی بر روی کاغذ شده است .ء
چه خوب بود اگرآقای ناصرمستشاردرنوشتارشان تنها به يک و يا دوجنبه يا مسئله مشخص اکتفا میکردنند تا موضوع بحث تا اين حد مغشوش نمیشد. به همين دليل نيز پاسخهای من به ايشان بشکل مختصر خواهد بود و ناچاراً ايشان ودگرخوانندکان گرامی را به نوشتارهای مختلفی درسايت سازمان سوسياليستهای ايران و دگر سايتها حواله خواهم داد.ء
آقای مستشاردرآغازبا اشاره به اعلاميه اخير سه نفر از فعالين جبهه ملی « سال ۱۳۸۵ سال سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" (شعار از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز)» از جناح جبهه ملی آقايان داور پناه، قاسمی می پرسند که "با کدام نیرو می خواهید ج.ا. را سرنگون کنید؟" . سئوالی بجا و منطقی که آدمی انتظار دارد تا خود ايشان پاسخ و یا لااقل پيشنهادی مشخص در اين رابطه نيز ارائه دهند. ولی دريغا که آقای مستشار، خود نه تنها پاسخ ويا پيشنهادی شايسته درچنته ندارند، بلکه اول به سرزنش جبهه ملی میپردازد که چرا با ایده "رفراندم" مخالفت دارند و بعد هم عملکردهای جبهه ملی در برهه انقلاب را طوری بازگو میکنند که انگار تنها دليل انقلاب وبرآمدن رژيم استبدادی ج.ا. درايران بخاطر پشت کردن جبهه ملی به شاه بوده است، بدون اينکه در نظرگيرند که شادروانان دکترغلامحسين صديقی و دکترکريم سنجابی، هردودرمذاکرات خود با شاه نهایت سعی خود را کردند تا بتوانند با ماندن شاه درايران به تحقق حاکميت قانون درايران دست يابند، ولی با شاه سرآن موضوع به توافق نرسيدند چرا که شاه نمیتوانست شرط اصلی آنان را که همانا عدم ترک کشورواقامت شاه درايران، ودخالت نکردن در امورحکومتی بود، را برآورده سازد. چرا که اين دو به نيکی میدانسنتد که خروج شاه از ايران در آن مقطع تاريخی به معنای سقوط رژيم بود. آنهم شاهی که خود صدای انقلاب را سه ماه قبل از سقوط ش شنيده و بدان اذعان داشت.ء

آقای مستشار، شما چه انتطاری ازجبهه ملی در آن برهه تاريخی داشتید؟ جبهه ملی با درايتی درست بر این امر واقف بود که ظلم و جور37 سال استبداد محمد رضا شاه را نمیتوان درعرض 37 روز(عمردولت شاهپور بختيار) جبران نمود. درسی که شادروان دکتر شاپوربختيار آن را نمی دانست و يا فکرمیکرد که ميتواند از پس آن برآيد. بايد صادقانه اقرارکرد که برای جبهه ملی رهيافت وتاکتيک ديگری جزائتلاف با آيت الله خمينی که از سوی مردم و تقريبأ تمام نيروهای چپ و راست مخالف رژيم شاه بعنوان رهبرسياسی انقلاب پذيرفه شده بود باقی نمانده بود. آيا شما فکر میکنيد اگر جبهه ملی به جبهه متحد آنروزکه طيف چپ و راست را شامل بود (ازمارکسيست ـ لنينيستهای افراطی گروه پيکار تا مذهبيون افراطی چون گروه فرقان و همچنين حزب توده ، سازمان چريکهای فدائی خلق ، سازمان مجاهدين خلق ، سازمانها و گروههای مختلف مائوئيست ...) نمی پيوست انقلابی در ايران رخ نمیداد؟!! شاد روانان دکترغلامحسين صديقی و دکتر کريم سنجابی، اين دوکهنه کارواز ياران مصدق، به خوبی میدانستند که با خروج شاه از ايران شيرازه مملکت از هم خواهد پاشيد وازطرف ديگر شاه شاهان از طريق يک سرهنگ آمريکايی (رابرت هويزر) دستور خروج را دريافت کرده بود، چون آمريکا به لطف نابغه ای سياسی ( برژينسکِی، مشاورامنيتی جيمی کارتر) به درستی میدانستند که کار شاه تمام شده است. حال اگر طالبان سلطنت ( پهلویست ها) درايران به تئوری توطئه متوسل میشوند، دليل ناآگاهی ايشان ازسياست پيچيده دنيا است که با خوی ساده بينی ايشان جوردرنمی آيد و بناچارهمچو آقای ناصر مستشار رهی به افسانه ميزنند.ء

اجلاس گوآدولپ، جلسه اعمال اراده و برآورد آرزوی کشورهای غرب نبود، که بالعکس قبول اجباری آنان ازاين اراده بزرگ ملت ايران بود که ديگر واقعاً از دست شاه خسته شده بودند، والا ، غرب تا مدتهای مديدی در ياری برای حفظ سلطنت در ايران کوشيد، ازجمله: ارائه دادن پيشنهاد اداره کشورازطريق شورای سلطنت تا 18 سالگی وليعهد سابق (که عملی نشد) تا اعلام حکومت نظامی و نخست وزيری يک نظامی (ازهاری) وشليک گلوله بسوی تظاهرکنندگان، که عملی شد.ء
بعدها طالبان سلطنت ( پهلويست) وخود شاه خواستند دستورخروج اجباری شاه ازايران راعملی جهت جلوگيری از خونريزی جلوه دهند، انگاردرچشم آن حضرات، کشتارچندين هزارانسان تنها در بین سالهای 56-57 ( که 17 شهريور 1357 ـ روز جمعه سياه در ميدان ژاله در تهران ـ تنها يکی ازروزهای شوم آن بود) کشتاری آنچنان "شاهانه" نبود
آقای ناصرمستشارکمی هم عادل باشيد! شما ازسياسيونی که تازه اززندانهای شاه بيرون آماده بودندو در تمامی دوران بعد از کودتای 28 مرداد که بحث و مطالعه کتب سياسی ممنوع بود، چطورانتظارداريد که يک شبه تمامی مسائل سياسی (آنهم انبارشده درطول 25 سال) رابرای مردم تجزيه ـ تحليل نمايند (از کدام کانال و طريق ؟) وازآن مهمتر راه انتقا ل ازيک جامعه استبدادی به دموکراسی را به مردم بياموزند. آنهم در دورانی آنچنان بی ثبات که مردمانش چهره اما مشان را درماه میديدند و دشنامی بدتراز "ليبرال" درآن يافت نمیشد.ء
آن توهمی که ايرانيان درباره ملايان درآن مقطع ابرازمیداشتند ودرآخرسربه دخالت تام دين درحکومت منتهی گرديد، تنها مختص به «جبهه ملی ايران » وطرفداران آن نبود. اکثر مردم ايران تصورمثبتی نسبت به روحانيون داشتند وهنوزهم اين احترام به آن دسته از روحانيونی که درسياست دخالت نمیکنند وجود دارد.ء
نگاهی بيفکنيد به نقش شيخ ميرزا شيرازی درلغوامتياز تنباکو. بياد آوريم که انقلاب مشروطيت بدون کمک دوآيت الله بزرگ منشی چون آيت الله محمد طبا طبا ئی وآيت الله عبدالله بهبهانی شايد هرگزپيروزنمی شد. حمايت وپشتيبانی آيت الله کاشانی ازستاره سياست ايران نوين، محمد مصدق، دراوایل جنبش ملی شدن نفت بسيارموثربود. سياستمداری نيزحرفه ای است مانند سايرحرفه ها. اگردوستان جبهه ملی صادقانه امروز اذعان دارند که درآنزمان "علم غيب" نداشتند بايد به صداقتشان آفرين گفت. درحاليکه شما ايشان را مسخره ميکنيد. شما این صداقت جبهه ملی را با طالبان سلطنت ( پهلويست ها) مقایسه کرده اید که هنوزکودتای 28 مرداد که اسناد آن را نیویورک تایمزدرسال 2000 منتشرکرده است را"قیام ملی" میخوانند (البته عده ای ازآنها زحمت کشیده وپس ازسالها فکرو مطالعه تازه همچومیرزا بنویسی بنام خانم الاهه بقراط درکیهان لندن به این سئوال رسیده اند که چرا دکترمصدق علیه خود کودتا کرده است!!) (2)
آدم عادل بايد انتظارات مورد نظرازهرفردی را با امکانات موجود برای همان فرد جهت بعمل آورد ن آن انتظارات مقايسه نمايد. شما جوسياسی دوران سلطنت محمد رضا شاه را در نظر بگيريد : دورانی که حق فعاليت سياسی و اظهار نظر برای هيچ فرد مخالفی و حتی منتقدی در کشور ميسر نبود و جو سياسی بقدری رقيق بود که حتی توصيه خيرخواهانه دوستان خود شاه جرم محسوب ميشد ( اعلامِيه احمد قوام در رابطه با تغيير قانون اساسی از طرف شاه در 1328 که به تبعيد وی در خارج و لاهيجان انجاميد ) و يا انتشار مقاله ای با کمی شم و بوی سياست، سالها زندان با شکنجه را همراه داشت. درست مثل اين میماند که شما انتظار داشته باشيد تا يک پزشک که 25 سال تمام حتی يک بيماررامعالجه نکرده با شد و درتمام اين مدت حتی يک برگ از مجله ای علمی ـ طبی را ورق نزده باشد، يک عمل جراحی پيچيده قلب را با موفقيت بپايان ببرد. آقای ناصر مستشار فراموش کرده اند که طرفداران جبهه ملی ، حتی زمانيکه به يک تجمع سياسی در بيابانهای بين تهران و قزوين در محلی بنام « کاروانسرا سنگی » دست زدند ، از گزند و ضرب و شتم مأمورين ساواک و چماقدران رژيم شاه نیز درامان نماندند.ء
علت اصلی وقوع انقلاب 57 همان استبداد محمد رضا شاه بود ورژيم کنونی حاکم بر ایران، وجودش را به هيچ کس بيشتراز خود شاه مديون نيست. تمام نيروهای اپوزيسيون اعم از دمکرات و غيردمکرات ، ملی و غير ملی ، کمونيست و ضد کمونيست ، مذهبی و غير مذهبی، همه و همه يا در سياهچالهای شاه بسر میبردند و يا در تبعيد. در اين ميان بخت با ملايان بود که رژيم شاه کمتر، کنترلی درموعظه آنان درمساجد میکرد و حتی در « دربار» نيز جلسات روضه خوانی بپا می شد. خود آيت الله خمينی نيز تنها به لطف قانون نامرئی "عدم اعدام آيت الله" و شفاعت و پادرمیانی برخی از آيت الله ها و مراجع تقليد آنزمان از جمله آيت الله شريعتمداری جان سالم بدر برد و ناگريز به تبعيد فرستاده شد. خود شاه مکراً درمصاحبات خود رک و بيشرمانه میگفت که هر کس با سياست او مخالف است بيايد گذرنامه بگيرد و کشور را ترک کند. سياستی که پاداش آن را درانقلاب 57 دريافت کرد.ء
آقای ناصر مستشار، شما ائتلاف جبهه ملی با آيت الله خمينی را ضربه خوردن به وجهه جبهه ملی میدانید در حاليکه اين زنده ياد دکتر شاهپوربختياربود که خود با پذيرش پست نخست وزيری در آن جوّ سياسی راديکال که سنگ روی سنگ قرار نمی گرفت، ازصف جبهه ملی و مخالفين رژيم شاه جدا شد و شکافی در طرفداران آن «جبهه» انداخت و ناخواسته ، به محبوبيت آيت الله خمينی در آن مقطع تاريخی ، که قاطعانه بر موضع مخالفت با رژيم شاه تاکيد داشت ، کمک کرد. آقای مستشار، پذيرش پست نخست وزيری شاه یک اشتباه و سرپیچی از سوی دکتر بختيار نسبت به ارزيابی درست جبهه ملی از اوضاع سياسی آن روز بود وچه دليلی بهترازسقوط دولت دکتر بختيار برای ثابت کردن این ارزیابی درست جبهه ملی . آقای مستشار، ايران قبل از سال 1357 و پيروزی انقلاب بهمن ، ايرانی مستقل نبود. جناب سرهنگ هويزر آمريکانی فرستاده ويژه الکساندرهيگ، با ورود خود به تهران درسوم ژانويه 1979 ، دستورامريکا مبنی بر بيطرفی ارتش را به امرای ارتش ( از جمله ارتشبد قره باغی) ابلاغ نموده وخروج شاه از ايران را با لحنی تند به خود شاه شاهان تکليف نمود. اينکه افرادی بعد از انقلاب آروزی موفقيت دکتر بختياررا داشته و دارند، امرديگری است و اگر کسی هم در اين ميان بايستی سرزنش گردد باز همانا خود شاه است و نه جبهه ملی. آقای مستشارشما حتما بايد نامه سه نفر از فعالين و رهبران جبهه ملی به شاه در 22 خرداد 1356 را خوانده باشيد . نامه ای که اتفاقاً از سوی خود دکتر شاپور بختيا ر به همراه زنده يادان دکتر کريم سنجابی و داريوش فروهر به شاه نوشته شده بود. در آن نامه هرسه باز با درايتی قابل به شاه هشدار داد ه بودند که در صورت ادامه ديکتاتوری شاه کار بجای باريک و بسيارراديکالی کشيده خواهد شد، بطوريکه هيچ کس نخواهد توانست ايران را از سراشيبی باز دارد . برای روشدن وضع سياسی ـ اجتماعی حاکم بر جامعه در آنزمان، من به لينک نامه سرگشاده رهبران جبهه ملی به شاه اشاره می کنم.(3) که باز شاه شاهان اين اعلام خطر رهبران جبهه ملی را ـ مانند ناخدای کشتی تايتانيک ـ با گستاخی تام ناديده گرفت. آری اگر شاه در آن مقطع تاريخی بجای جمشيد آموزگار از جبهه ملی دعوت به تشکيل دولت ميکرد شايد راه نجاتی برای خود پيدا میکرد ولی دی ماه 57 کار شاه تمام شده بود و بقول آقای منصور بيات زاده (مصدقی و مصدق شناسی بس آگاه که بتازگی اثرگرانمايه ای در باره « دکتر محمدمصدق و راه مصدق » انتشار داده است) (4) سيل خروشان انقلاب درآن مقطع تاريخی دی ماه 57 بقدری تند بود که حتی اگر فرضاً دکتر مصدق هم درپست نخست وزيری قرار میگرفت، باز به سرنگونی شاه خاتمه پيدامیکرد.ء
آقای ناصرمستشارنمی دانم شما چه نوع پدرکشتگی با آقای دکتر کريم سنجابی دارید ؟ شما ایشان را متهم به «جاه طلبی» میکنید، بدون اينکه کوچکترين مدرکی در اين مورد ارائه دهيد ، در حاليکه قبول سمت نخست وزيری شاه از سوی دکتر بختيار که با مخالفت حزب ايران و جبهه ملی و تقريبأ تمام فعالين سياسی و بخش بسيار بزرگی از مردم در آنروزگار روبرو شد ـ چون افکار عمومی بر اين نظر بود که هدف از نخست وزيری دکتر بختيار، نجات رژيم شاه است ـ ، را مورد تائيد قرار می دهيد، اما در رابطه با همين « دکتر سنجابی جاه طلب » مینویسید : « آقای سنجابی جهت جلب رضایت خمینی صرف میشد تاپست نخست وزیری را از خمینی به چنگ آورد. امافقط 27 روز مقام وزارت امور خارجه نصیبش شد، که بعدهابه علت اعتراض به قانون قصاص مرتد شناخته شد وبطو ر مخفیانه سرزمین پدری خود را ترک کرد ومتاسفانه در غربت جان سپرد.» ولی کوچکترين توضيحی نمی دهيد که اين دکتر سنجابی « جاه طلب» چرا وبچه دليل فقط 27 روز در مقام وزير امور خارجه دولت موقت درمسند کار بود و چرا اصولا اگر« جاه طلب بود» از مقامش استعفا داد؟ شما اگر توجه به گفتارونظرات آيت الله خمينی قبل از سرنگونی رژيم شاه و پيروز شدن انقلاب توجه کرده باشيد ـ من دراينجا به لينک متن سخنرانی آقای خمينی که درآرشيو سايت سازمان سوسياليست های ايران موجود است اشاره می کنم تا اندازه ای به مسايل سياسی مطرح شده درآن زمان حاضربه ذهن شويد که درآنزمان آيت الله خمينی رهبرانقلاب دارای چه مواضع سياسی بود و آن مواضع را به چه صورتی برای مردم توضيح می داد و تبليغ می کرد!! از موضع ملی و دمکراتيک و يا بزبان ديگر از موضع « ملی ـ مصدقی » به کدام بخش از گفتار آيت الله خمينی دربهشت زهرا، میتوانست ايراد وارد باشد ، که آنرا بحساب دکتر کريم سنجابی گذاشت؟ 5
آقای ناصر مستشارشما فکر نمیکنید اگردکتر سنجابی تنها دنبال پست نخست وزیری بودند با آن هوش ودرايت مختص به خودشان، نقد را برنسیه ترجیح داده و بجای امید به یک پست نخست وزیری بس نامطمئن برای رژیم ملایان ، نخست وزیرشاه میشدند که بنظرجنابعالی ، بس با شکوهتربود و پرروغن. مگر نه اینکه شاه قبل ازدکتر شاپور بختیارازدکتر کريم سنجابی تقاضای پذیرش نخست وزیری کرده بود. دررژیم شاه با آن قحط رجال مختص خودش که حتی افراد توابی چون پرویز نیکخواه را به خدمت میگرفت ، کافی بود تا آقای دکتر کريم سنجابی رهبر وقت جبهه ملی ايران دهن باز کند تا پست نخست وزیری را از شاه دریافت کند، البته نه نخست وزیری واقعی بلکه همچوهویدا نخست وزیری « بی اختیار». مردم ايران وتمام گروههای سياسی در آن مقطع تاريخی نسبت به پست نخست وزيری شاه، نظر خوبی نداشتند. جالبی سخن شما اینکه بلافاصله اقرارمیکنید که دکتر سنجابی بعد از27 روز از مقامشان استعفا میدهند چون خیلی زود به اهداف شوم آیت الله خمینی پی برد و از آن فاصله گرفت. که اگر بهمين بخش از گفتار خود صداقت داشته باشيد ، پس بايد قبول کنيد که چون آيت الله خمينی حاضر نشد به گفتار و تعهدهای قبل از انقلاب خود پايبند باشد ، در چنان حالتی دکتر کريم سنجابی چون حاضر نشد به آرمان ها و اعتقادات خود و راه مصدق پشت کند ، روی آن اصل به ادامه همکاری با ايشان پايان داد. حال چه ايرادی به چنين موضع شفاف و روشنی می تواند وارد باشد!! خیرآقا، این وکیل دلیرایران در دادگاه لاهه را با افراد بی پرنسیب و پول پرستی همچو سفیراسبق ایران در آمریکا، اردشیر زاهدی (که حتی پس از انقلاب هم حاضر به ترک ساختمان سفارت ایران در واشنگتن نبود) مقایسه نفرمائيد. آقای ناصرمستشار، حافظه تاريخی را نمی توان با جعل کردن اسناد و وارونه جلوه دادن حقايق و تفسير های غلط و بی پايه تغيير داد!! قضاوت تاريخ در رابطه با عملکرد دکتر کريم سنجابی در مقطع تاريخی سرنگونی رژيم شاه و پيروزی انقلاب بهمن 1357 بطور حتم مثبت خواهد بود
آقای ناصر مستشار در نوشته خود به درستی عدم پايبندی ما ايرانيان به سکولاريسم را علت اصلی اختناق درايران امروز میداند که کاملا با ايشان موافقم. وی به درستی و با اشاره به سکولاریست بودن دکتر مصدق تاکيد می کند، اما جبهه ملی را به نقض سکولاريسم متهم مینماید، تنها به صرف اینکه جبهه ملی وارد ائتلاف با آیت الله خمینی گشته بود.ء
جهت اطلاع آقای ناصر مستشار عرض کنم که سکولاريسم، به معنای جدائی نهاد دین از نهاد دولت است، اما اين جدائی به معنای محرومیت « روحانیون» ازسیاست نیست چه برسد به ائتلاف سیاسی با روحانیون. روشن است که چنين حالتی را نبايد با « دولت مذهبی » يکسان و برابر دانست. روحانيون در مقابل قانون همچون ديگر شهروندان جامعه دارای حقوق مساوی و برابرهستند و در جامعه سکولار ازحقوق ويژه برای روحانيون و اداره کشور از طريق قوانين آسمانی ، خبری در ميان نيست ! « کشیش با نداویک » تا همین سال گذشته به مدت چند سال نخست وزیرکشورنروژ سکولار بود و مقام صدراعظمی آلمان سالها ی سال دردست حزب دمکرات ـ مسیحی آن کشور بوده ودر مقطع کنونی هم هست (خانم دکتر آنجلا مرکل). در ثانی همان قانون اساسی مشروطیت که جبهه ملی بدان پایبند و مبلغ آن بود، برای 5 تن از علمای طراز اول کشور حقی مانند « حق وتو» قائل بود. شما که درسکولاریست بودن دکتر مصدق ایمان دارید ، لطف کرده و بنگرید که در همان دوره دمکراتیک و سکولارحکومت مصدق، رئیس مجلس شورای ملی ايران در يک دوره را یک روحانی (آیت الله کاشانی) عهده دار بود. رابعاً به گفته خود آیت الله منتظری ـ رئيس اولين مجلس خبرگان ـ ، فکردخالت دادن ایده ضد دمکراتیک و ضد سکولار « ولایت فقیه » و حکومت مذهبی به اصرارخود آیت الله منتظری و حسن آیت ـ پس از پيروزی انقلاب و رفراندوم 12 فروردين 1358 ، در مجلس خبرگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی افزوده شد و خود آیت الله خمینی این چنین اهدافی را به هر دلیلی ـ در مقطع تاريخی انقلاب ـ ، دنبال نمیکرد. عملی که آیت الله منتظری و بسیاری دیگر ازآیات عظام با وجدان از آن کارشان که بر خلاف وعده هائی که قبل از انقلاب بمردم ايران و گروه های سياسی ايرانی داده بودند ـ سخت پشیمانند

از دگر نقاط ضعف برهان آقای مستشاردرآن نوشتار، همانا آسمانی والهی خواندن نقل قول سايرين است. ايشان درنوشتار خود بعد ازهراتهامی، با ذکرجمله قصار ازيک شخصيتی سياسی (مثلاً هلموت اشميت و يا ابولحسن بنی صدر) استدلال و به خيال خود قضيه را ثابت نموده اند. درست مثل اينکه سخنان اين آقايان وحی الهی بوده و حقيقت محض می باشد ـ البته در زمانی که وی خيال کند که با توسل به نقل قول چنان اشخاصی ، می تواند خواست خود را بخوانندگان نوشته خود حقنه کند! بدون اينکه به اين مسئله توجه داشته باشد که سخن هرکس در يک زمان مشخص تنها نظروعقيده همان شخص را درهمان زمان مشخص بازگو ميکند و بس. علاوه برآن توصيه من به آقای ناصر مستشاراست که هيچگاه حس « نقادانه » را درخود نکشند بخصوص اگر اين کلمات قصار از دهان يک سياستمدار بيرون پريده باشد. در زبان محاوره ای دانمارک اغلب مردم بجای صفت "دروغگو" کلمه "سياستمدار" را بکار ميبرند
مثلاً آقای مستشاردرجائی 5 نقل قول ازهلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان می آورند

"هيچ چاره‌اي نداريم، بايد ايران جديد را بپذيريم" گفت‌و‌گوي هلموت اشميت، صدراعظم اسبق آلمان درخصوص ايران با آبندبلات، ايرانيوز" برگرفته از گویا نیوز"ء
*برنامه‌هاي اتمي ايران، تهديدي فراگير براي صلح محسوب نمي‌شود* صحبت‌هاي آقاي احمدي‌نژاد تهديدآميز است، اما اين مساله ارتباط خاصي با مسائل اتمي اين كشور ندارد
* ما بايد با ديده اغماض به ايران نگاه كنيم
* نمي دانم چطور مي‌توان از برنامه‌هاي ايران جلوگيري كرد
و بلافاصله به يک نتيجه گيری مهم ميرسند و آن اينکه " اروپائيان هميشه عقب ماندگی ايران را خواسته اند" (لابد ساير کشورهائی مانند آمريکا،ژاپن، کانادا، استراليا و يا کشورهای مسلمان همچون کشورهای عربی، ترکيه و پاکستان ...هميشه پيشرفت ايران را خواسته اند!!) وبنظرايشان « تنها اروپائیها بهره بسیاری از انقلاب ارتجاعی ایران برده اند.( آه بیچاره این ژاپنیها !!) چرا که در دوره (زمامداری) هلموت اشمیت تصمیم سرنگونی شاه در کنفراس گودالپ گرفته شد واظهار نظر کنونی ایشان در راه اتمی شدن ملایان بسیار تکان دهنده است!!»ء
اگرآقای مستشار وقت میکردند و به ارقام تجارت ايران با کشورهای خارجی نگاهی میافکندند ،میديدند که سهم تجارت ايران با اروپايئان پيش و پس از انقلاب 57 تقريبأ ثابت مانده است و کشوربازنده دراين ميان ايالات متحده آمريکا می باشد. که شايد خود توضيحی جهت پافشاری وعلاقه پرزيدنت بوش و کارتلهای نفتی آن کشور درسرنگون سازی رژيم جمهوری اسلامی باشد. آقای مستشاراگرکمی تأمل و کاوش ميکردند، شاید به این موضوع جالب توجه میکردند که رژيم شاه اولين نيروگاه اتمی خود را دردوران صدراعظمی همين آقای هلموت اشميت از آلمان غربی خريداری نمود. با درنظرداشتن این امر، سخنان هلموت اشمیت زیاد هم جنجال انگیزنیست. اگرایشان اینچنین درباره مسئله اتمی ایران اظهار نظر نمیکردند، آیا فکرنمیکنید که ایشان راه فراربرروی عملکردهای پیشین خود را برخود می بست ؟ آیا خنده دارنبود اگرآقای اشمیت بجای توصیه قبول کردن یک ایران اتمی ، شخص و یا دولتی را دراین خصوص مورد مواخذه قرارمیداد؟ چرا که دراین صورت تمام کاسه و کوزه ها برسرخود اوخراب میشد، چراکه خود آقای اشمیت اولين فردی بوده است که ایران را دراین راه کمک نموده است. یا افکارعمومی آلمان او را به دوروئی متهم نمیکرد که : مردک درزمان صدراعظمی خود سعی دراتمی کردن ایران داشت ولی حالا یکشبه غصه اتمی شدن ایران را میخورد و یا چرا دیگرعلل را جستجو نکنيم. اصولا درغرب چنین است که سياستمداران بازنشسته به مدیر عاملی و یا عضویت درکمیته های اجرائی شرکتها و کمپانیهای بزرگ تجارتی وصنعتی منصوب میشوند. آیا نمیشود تصور کرد که آقای اشمیت با این خود شیرینی نزد سران جمهوری اسلامی و گسترش فکراینکه دیگرکار از کار گذشته و ایران اتمی شده است، راه را برای برای صنایع اتمی آلمان جهت کسب قراردادی با ایران، نقش واسطه (لابی ایسم) را بازی میکند. من در باره فعالیتهای اقتصادی آقای اشمیت در آلمان اطلاع چندانی ندارم (در ضمن این چنین مشاغلی نیز غالباً تا حد امکان و زیادی مخفی نگه داشته میشود) و این حدس من به احتمال قوی در باره آقای هلموت اشميت اشتباه است ولی منظورمن ازذکرآن تلاشی است تا شاید درآینده آقای ناصر مستشاروامثال و همنظران ایشان ازاین تئوریهای توطئه دست برداشته و یک موضوع سیاسی را نه ازجنبه های مرموزانه و جیمزباندی، که ازجنبه های محتمل وعقلانی مورد برسی قرار دهند.ء
ازاشتباههای ديگرآقای ناصر مستشاردراين مبحث کوچک اينکه ايشان بيکباره سخنان يک سياستمدار بازنشسته همچو هلموت اشميت را برابر با نظر تمام سران 50 کشور اروپايی قلمداد ميکند. انگار نه انگار که يکی ازمعروفترين ضعفهای اروپا همان چند دستگی و پراکندگی نظرات دراين قاره میباشد، که زبانزد همگان است. کافی است به موضع اروپا درجنگ امريکا درعراق نام برد. شايد هم حزبی آقای هلموت اشميت، صدراعظم پيشين آلمان آقای گرهارد شرودر، چند تره ای برای سياستمداربازنشسته ای همچو او خورد میکرد، ولی خانم آنجلامرکل چه، که صدراعظمی بس محافظه کارمیباشند. خلاصه اينکه اين چنين تفکری ـ يعنی قبول يک ايران اتمی از طرف يک سياستمدار بازنشسته وربط آن به سرنگونی شاه بدست همين شخص ـ آنقدرمضحک است که تنها به درد روزنامه کيهان (هم در تهران و هم آن ديگری در لندن) ميخورد.ء
آقای مستشاردرآخر مقاله شان باز گریزی به کربلا زده و بناگاه سخن از مقبول جلوه دادن کمک مالی اجنبی بخصوص بودجه اخیر 75 میلیون دلاری آمریکا مینمایید. واز همان آغاز مضحکانه سئوال میکنند: « آیا در برهه دیگری خود آقای‌ دكتر مصدق از حمایت آمریكا در مبارزه برای ملی كردن صنعت نفت بهره نگرفت؟»
حال کسی در این میان نیست تا به ایشان حالی کند که آقای محترم لطفا هنرسیاست دکترمصدق راکه همانا استفاده از تضا د بین دو دولت استعماری آمریکا و انگلیس بود را به حساب دولت آمریکا ننویسید و در ضمن منظورتان رااز " حمایت آمریكا" صریح و روشن بفرمایید. بیشک تنها فردی نخواهم بود که مشتاقانه منتظر رو کردن این سند تاریخی شما خواهم بود. ویا شاید هم منظورتان از" حمایت آمریكا " شرکت آمریکا در تحریم خرید نفت ایران برای فلج کردن اقتصاد دولت مصدق و یا اجرای کودتا 28 مرداد است که در این صورت و به شهادت تاریخ، درآنجا نه صحبت از "حمایت " که "حماقت " آمریکا خواهد بود. چرا که امروزه به چشم می بينیم که آمریکا، قدرتمندترین کشوردنیا، پس از 53سال خواب زمستانی تازه، دوزاریش افتاده و بهترین نسخه برای خاورمیانه را همان دمکراسی میداند . کاری که آن بزرگمرد تاریخ ایران در تمام دوره 28 ماهه حکومت خویش بدان عمل کرد. طولانیترین و ناب ترین دوره دمکراتیکی که ایران در کل تاریخ 2500 ساله اش آن راتجربه نمود که متاسفانه با آن کودتای شوم 28 مرداد بپایان رسید.ء
آقای ناصر مستشار پس ذکراین "حمایت آمریكا" که امیدوارم خدا نصیب هیچ گرگ بیابانی هم نسازد ، میافزایند : « پیشنهاد جدید امریکا بسیار حائز اهمیت است .امریکا از سپرده های مسدود شده ایران می خواهد به ایرانیان کمک مالی برساند که در تقبل آن نمی توان درنگ ورزید!! » اول از هر چیز کافی است که به این هموطن گرامی یادآور شویم که دولت آمریکا تقریبا از اوایل سالهای 80 میلادی از اینگونه کمکهای مالی نموده اند. کافی است تا شما سراغ اینگونه کمکها رااز شاهزاده رضا پهلوی، منوچهر گنجی و بسیاری دیگر ازسازمانهای تکنفری طالبان سلطنت و برخی فرستده های راديو، تلويزيون وسايت های اينترنتی بگیرید. دوم اینکه با اشاره به ضرب المثل آمریکاییها که میگوییند "هیچکس به کسی بی دلیل وغرض نهارمجانی نمیدهد " ازآقای ناصر مستشار سئوال میکنم که این آمریکاییان چرا این چنین مبالغی را (بالغ بر بیش از 2 میلیارد دلار در عرض این25 سال ) صرف اینگونه کارها میکنند؟ همان آمریکای بدحساب و خسیسی که بعضاً سالهای سال حق عضویت خود در سازمان ملل متحد و یا سایرکمکهای مالی که متعهد به پرداخت آنها شده را نمیپردازد. بطور حتم از روی عشق و محبت به ما ایرانیان نیست (کافی است به برخورد آنان با ایرانیان بخصوص در بدو ورود بدان کشور اشاره شود). پس حتماً هدفشان کسب و یا تقویت منافعشان در ایران و منطقه خاورميانه است که این چنین دست و دلبازی میکنند. توصیه من به آقای ناصر مستشار و امثال ایشان این است که لطفاً تا مشخص نشدن ونسنجیدن این اهداف به هیچ ایرانی اندرز مزدوری نفرمایند. درست بهمان علت که یک آدم عاقل بدون تأمل هیچ وجه نقدی و کلانی را از هیچ کس تا دانستن علت و هدف غایی آن قبول نمیکند. مگر کمک شاه به کردهای بارازانی ساکن درعراق در دهه 70 میلادی، هدفی جز قبولاندن عراق برای به رسمیت شناساندن حقوق قانونی و به حق ایران دراروند رود نبود؟ همان شیوه ای که صدام با ناکامی درمورد سازمان مجاهدین خلق آقای رجوی و بانو بکارگرفت.ء
بله همانطور که خود آقای مستشار اشاره کردند « لنین با کمک مالی دولت پروس آلمان به پیروزی رسید» چون لنین ودولت پروس آلمان سخت بهم احتیاج داشتند و بقول معروف به هم نان قرض دادند. دولت پروس توان ادامه جنگ در دو جبهه را نداشت و خواستار آتش بس با تزار روسیه بود و لذا به لنین اجازه عبوراز خاک خود را داد تا از طریق آلمان به فنلاند و به سن پطرزبورگ رفته و با انقلابی بلافاصله به جنگ با پروس خاتمه دهد. البته درقرارداد صلح هم، تروتسکی نماینده دولت نوین شوروی، به گفته خود درکتاب خاطراتش، اجباراً سرزمینهای بس بسیاری را به دولت پروس واگذار کرد. سئوال دوباره من از آقای مستشار این است که در مقابل قرض کردن این نان "75 میلیون دلاری از آمریکا" ، ما ایرانیان باصطلاح اپوزیسیون جمهوری اسلامی چه نا نی را درمقابل باید به آمریکاییها پس بدهیم؟ و یا آمریکا بعدها چه انتظاری از ایران آینده خواهد داشت ؟ آیا باز رژیم ویا دولت آینده ایران باید درمقابل این کمک، مانند رژیم شاه نوکر وژاندارم آمریکا درمنطقه شویم؟ تازه چه کسی میگوید که دریافت کمک از اجنبی در چشم مردمان ایران مقبولیت دارد؟ نظرمردم ایران را در باره آقای مسعود رجوی و بانو رجوی را که حتماً میدانید. و این تنها مختص ایرانیان نیست. مردم عراق چگونه احمد چلبی ـ کسی که سالها مرتب از آمریکا پول میگرفت تا « کنگره ملی » عراق را تاسیس نما ید را تحویل گرفتند؟ مگر نه اینکه مردم عراق ازاو بعنوان نوکر آمریکا نام میبرند ؟
گذشته ازاینها آقای ناصرمستشاربرای "حلال" جلوه دادن اینگونه کمکها، بدروغ اعلام میدارند که آمریکا این 75 میلیون دلاررا " ازسپرده های مسدود شده ایران" برداشت کرده است تا این پولها ی آمریکایی را پول وطنی جلوه دهد ، در حالیکه نه درلایحه مصوبه و نه درسخنان خانم رایس، وزیرخارجه آمریکا، سخنی از " سپرده های مسدود شده ایران" درمیان نیست. فرضاً هم که این ادعای اقای ناصر مستشار صحت داشته باشد، آیا آقای ناصر مستشارمیتوانند توضیح دهند که دولت آمریکا برطبق کدام قانون موجود درایران و يا جهان این اجازه را به خود میدهد تا به دلخواه 75میلیون دلار از دارایی و سرمایه ملت ایران راجهت رسیدن به اهداف شوم خود مصرف کند. آیا این کاردولت آمریکا علاوه برخیانت درامانت و دزدی، خدشه ای براستقلال ایران محسوب نمیشود که بدون اجازه ازمردم ایران خودسرانه ثروت ملت ایران را بین طرفداران ايرانی خود تقسیم مینماید ؟
حال که سخن از امانت آمد، بد نيست تا اشاره کوتاهی هم به شيوه ومتد کارآقای ناصرمستشارو امانت داری وی در نقل قول نظرات مخالفين بنمايم. ایشان درمقاله مورد بحث مندرج در سايت « عصرنو» مینویسند
« جناح راسخ وبیات زاده از جبهه ملی میگویند
"اگر خبر مندرج در « سايت بازتاب»، در باره « ريش سفيد رفراندوم»، « دروغ پراکنی» است، ولی شرکت آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ « جوانان رفراندوم» ـ ، در جلسه سخنرانی درساختمان « کنگره آمريکا» بدعوت بنياد اف دی دی ، يک واقعيت انکار ناپذير است.ء
آيا لازم نبود تا در کنار تکذيب آن خبر و افشای کارگزاران «سايت بازتاب» ، همچنين چند جمله نيز در رابطه با کردار « جوانان رفراندوم» ـ آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ نوشته می شد و از عملکرد آن جنابان فاصله گرفته می شد؟
آقای ناصرمستشار هیچ توضيحی برای خواننده نوشتارشان نداده اند که اصلاً هدف ایشان از ذکراین نقل قول چه بوده و یا اینکه ایشان درصدد ثابت کردن و يا غلط شمردن کدام نظريه و یا سندی بوده اند. فوقش می توان چنين نتيجه گرفت که ايشان با توسل به چنين شيوه کاری همچون تاريخنويسان طالبان سلطنت (پهلويست ها) در مغشوش جلوه دادن نظرات مخالفين عمل کرده است . ولی برای يک خواننده کنجکاو اين سئوال می تواند مطرح شود که آن جملات از کدام « مأخذ» نقل قول شده است، چون آقای ناصر مستشاردرمقاله خود بدون ذکر تيتر نوشته مورد استفاده، آن نوشتار را به « جناح راسخ و بيات زاده از جبهه ملی » ربط داده است ؟ در حاليکه:ء

1 ـ نقل قول بالا بخشی از بيانيه سازمان سوسياليست های ايران ( سوسياليست های مصدقی) می باشد ، که تحت عنوان « در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی در باره خبر " سايت بازتاب" مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان » انتشار پيدا کرده است . در آن بيانيه سعی شده است تا سياست دوپهلوی آقای دکتر محمد ملکی ، فردی که يکی از 8 نفر امضاء کنندگان بيانيه « فراخوان رفراندوم » هست، را افشاء کند ، چون جناب دکتر ملکی در نوشته ای که درتکذيب خبرمندرج درسايت « بازتاب » در باره دعوت سنای آمريکا از ايشان ، انتشار داده بود ، سعی کرده بود با پرخاش به نويسندگان سايت بازتاب، به رابطه دوستان جوان خود ( آقايان علی افشاری و اکبر عطری ـ دونفر ديگر از امضاء کنندگان فراخوان رفراندوم) با تشکيلات اف ـ دی ـ دی ، سازمانيکه رهبران سابق سازمانهای جاسوسی سيا و اف بی آی آن تشکيلات را تشکيل داده و رهبری و هدايت می کنند، پرده استتاری بکشد. من در اينجا به لينک بيانيه سازمان سوسياليست های ايران اشاره می کنم. 6

2 ـ بيانيه سازمان سوسياليست های ايران کوچکترين ربطی به تشکلات سياسی مرتبط به تشکيلات « جبهه ملی » و « جناحهای» مربوط و وابسته به آن تشکيلات « ملی ـ مصدقی » ندارد. شخص دکتر منصور بيات زاده بعنوان يکی از اعضای رهبری سازمان سوسياليست های ايران، آن « بيانيه » راامضاء کرده است و در آن بيانيه کوچکترين صحبتی از « جناح راسخ بيات زاده از جبهه ملی» وجود ندارد. ا
3 ـ آقای دکتر علی راسخ افشار ، يکی از آن سه نفر فعالين جبهه ملی ايران است که نوشته ی" سال ۱۳۸۵ سال سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی" را مشترکأ منتشر کرده اند، همان نوشته ای که آقای ناصرمستشار آن را بنام « از جبهه ملی ایران جناح داور پناه، ،قاسمی بمناسبت آغاز نوروز» در مقاله خود نام گذاری کرده است! در واقع جناب ناصر مستشار، با يک چرخش قلم، نام آقای دکتر علی راسخ افشار که در کنار اسامی آقايان دکتر پرويز داورپناه ودکترفرهنگ قاسمی قراردارد را از زيرنوشته مزبور حذف کرده است!! وبعد سعی نموده است در بخش پايانی مقاله خود، با کمک اسامی آقايان راسخ و بيات زاده ، يک « تشکيلات خيالی » ، بنام « جبهه ملی جناح راسخ بيات زاده » درروی کاغد ترسيم کند و بطور مزورانه در جهت تحميق خوانندگان مقاله خود بکوشد ! شيوه کاری همچون شيوه عمل تاريخنويسان طالبان سلطنت ( پهلويست ها)!! من در اينجا به لينک نوشته ی « سال 1385 سال سرنگونی حاکميت جمهوری اسلامی » اشاره می کنم تا خوانندگان محترم به جعل اسناد از سوی آقای ناصر مستشار آشنا شوند. (7)ء
4 ـ درحاليکه همين آقای ناصرمستشاردرفروردين ماه 1384 بدفاع از محتوی « بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن 1357 » به امضاء آقای حميد صدر رئيس هيئت اجرائيه آن سازمان، (8) در پاسخ به نقد دکتر منصور بيات زاده تحت عنوان « در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 » (9)، مطلبی تحت عنوان « راه و روش سياسی دکتر مصدق را کداميک از ملی گرايان پيمودند ، پاسخی به دکتر منصور بيات زاده » به نگارش در آورده که آن نوشته نيزازطريق بعضی ازسايت های اينترنتی از جمله « سايت مليون » و « سايت سازمان سوسياليست های ايران» انتشار پيدا کرده است .(10) در واقع دقيقأ به اين امر واقف بوده است که دکتر بيات زاده عضو سازمان سوسياليست های ايران است ودرخارج از کشوربا هيچیک از تشکلات ملی ـ مصدقی که بنام « جبهه ملی ايران » فعاليت می کنند وابستگی تشکيلاتی ندارد!!ا
حال چرا وبچه دليل آقای ناصرمستشاراين چنين آشکارا به تقلب و مغشوش جلوه دادن نظرات ومسائل سياسی نيروهای مخالف سياستهای استعمارگرانه دولت آمريکا به رهبری پرزيدنت بوش دست زده است واين چنين ناشيانه عليه نيروهای ملی ـ مصدقی عمل کرده است و بطور وقيحانه اين نيروها را متهم به رفتار « ضدملی » نموده است، برای ما روشن نيست؟ ولی اگرايشان و سایرهمفکران سياسی شان هرعمل مخالف با اميال پرزيدنت بوش وسازمان سيا، را رفتاری « ضدملی » نام می نهند، جا دارد تا ازاین آقایان پرسید که منظور ایشان ازآن، رفتار« ضدملی» نسبت به منافع «ملت ايران» میباشد و يا منافع « ملتی ديگر» ؟ !!ء
نظر به اینکه آقای حسين منتظرحقيقی از سازمان فراکسيون متحد (پيروان راه مصدق) ، نيز در چند روز قبل در رابطه با مقاله آقای ناصر مستشار، نوشتاری تحت عنوان « حمله به مؤلفه های هويت " ملی ـ مصدقی " بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش » ، انتشار داده اند و در آن مقاله سعی کرده اند تا جوانب سياست « ضد ملی » طرفداران سياست پرزيدنت بوش را برای خوانندگان نوشته خود روشن کند (11)، لذا من از برخورد به ديگر نظرات مغشوش مقاله آقای ناصر مستشار خود داری می کنم و خواندن مقاله آقای منتظر حقيقی را به خوانندگان علاقمند توصيه می کنم. ء
در آخرسرلازم بتذکر است تا یادآور شوم که ما سوسیالیستها ی مصدقی ایرانی هیچگاه برای کسی و یا گروهی تکلیف تعیین نمیکنیم و تنها دیدگاههای خود را بیان میداریم وآن اینکه ما هرگونه کمکی که سر سوزنی رو دررو با آرمانهای ملی از جمله استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی قرارگیرد را مردود میشمارییم.
بله آقای مستشار همانطور که میفرمایید : بقول عطار نیشابوری "هنوز اندر خم یک کوچه ایم!! ولی رهنمودها و اندرزهای شما هم نه تنها کمکی جهت برون رفت از این برزخ تاریخی به ما ایرانیان نمیکند، که کارمان را صدها بار خرابترمیکند. ء
رضا رحیم پور
مسئول سازمان سوسياليست های ايران ـ شاخه دانمارک
17 ارديبهشت 1385 برابر با 7 ماه مه 2006

زير نويس:


1 – دردفاع از سیاستهای ضد ملی نمی توان پشت نام دکترمصدق مخفی شد؛
ناصر مستشار،
سايت عصرنو
http://www.asre-nou.net/1385/ordibehesht/6/m-mostashar.html

2- در رد ادعای نويسنده کيهان لندن در باره عامل کودتای 28 مرداد،
خانم بقراط بسی خفته نمانيد! نه شاه کودتا کرد، نه مصدق !!
سازمان های جاسوسی سيا و انتليجنت سرويس کودتا کردند.
مهندس رضا رحيم پور،
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/pdf189.pdf

3- نامه سرگشاده دکتر کريم سنجابی ، دکتر شاپور بختيار، داريوش فروهر به
پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهی،
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-namahe-sanjabie-bakhtiyar-frohar-be-shah-22khordad-1356.htm

4- کتاب « دکتر محمد مصدق و راه مصدق » ،
بقلم دکتر منصور بيات زاده،
سايت راه مصدق
http://www.rahe-mossadegh.ois-iran.com/

5- متن سخنرانی آيت الله خمينی در بهشت زهرا ـ بهمن 1357 ،
آن ها چه حقی داشتند که برای ما سرنوشت معين کنند،
هرکس اختيار سرنوشتش با خودش است،
حق قانونی و حق شرعی و حق بشری ماست که سرنوشتمان دست خودمان باشد
www.tvpn.de/sa/sa-337.pdf

6- بيانيه سازمان سوسياليست های ايران
در رابطه با توضيح دکتر محمد ملکی در باره خبر " سايت بازتاب" مبنی بر دعوت سنای آمريکا از ايشان
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-1017.htm

7 ـ سال 1358 سال سرنگونی حاکميت حمهوری اسلامی،
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرويز داورپناه ، دکتر فرهنگ قاسمی
http://www.asre-nou.net/1385/farvardin/22/m-sale-1385.html

8 - بيانيه هيئت اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران بمناسبت سالروز 22 بهمن سال 1357
به نقل از سايت مليون؛
http://www.melliun.org/nehzat/n05/22bahm83.htm

9 ـ در نقد بيانيه هيئت اجرائيه سازمان نهضت مقاومت ملی ايران در رابطه با انقلاب بهمن 1357 ،
دکتر منصور بيات زاده ،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران؛
www.ois-iran.com/208.pdf


10 – راه و روش سياسی دکتر محمد مصدق را کدام يک از ملی گرايان پيمودند ،
پاسخی به دکتر منصور بيات زاده ،
ناصر مستشار ،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/ois/js-ordibehescht1384/ois-iran-409.htm

11 ـ حمله به مؤلفه های هويت « ملی ـ مصدقی »
بخشی از سياست تبليغاتی طرفداران پرزيدنت بوش
حسين منتظر حقيقی
سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2365-a-montazarehaghighie.htm

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵

چند عکس از بهار زیبای ایران






جسی جکسون : بوش را قبل از حمله به ایران متوقف کنیم

دوباره بدین سمت می رویم . دولت « تغییر رژیم » را ضروری اعلام می کند .هشدارهایی در مورد تهدیدهای « مرد دیوانه » ای که کشوری سرشار از نفت را رهبری می کند صادر می شود .زنگ خطر ارزیابی های امنیتی حاکی از افشا برنامه های ساخت سلاح های هسته ای است . معاون رئیس جمهور از« پیامد تاریخی» در صورت ادامه تلاش های منتسب به توسعه سلاح های هسته ای ، سخن می گوید.نئو کنسرواتیوها به عملیات نظامی فرا می خوانند . اظهارات کارگزاران دولتی نظارت بین المللی رایه سخره می گیرد.پنتاگون گزارش می کند که نه تنها باید نقشه های احتمالی برای حمله را توسعه داد بلکه همچنین باید مانورهای بمباران برای سنجش قابلیت دفاع هوایی رآغازکرد . گفته می شودهجوم نظامی سری زمینی، باید فعال شود .
ایران تنها بعد ازذخایرعربستان، دومین منبع عظیم نفت وگاز، را دارد. کنترل تنگه خلیج فارس ، جایی که 40درصد نفت جهان هرروزه از آن جا جریان می یابد در اختیار ایران است .ایران به وسیله رهبربنیادگرای اسلامی ای اداره می شود که خواهان محو اسرائیل از روی نقشه است . مطمئنا ایرا ن برنامه ای در حال اجرا برای انرژی هسته ای دارد، وخیلی ها گمان می کنند که ایران در پی ساختن سلاح های هسته ای است .
اما این امر ممکن است بیشتر از ایران برای امریکا خوب باشد. محبوبیت پرزیدنت بوش در سطح پایینی قرار دارد.جمهوری خواهان با سال کم بار سخت انتخاباتی مواجه اند.کارل رو قول داده است جنگ علیه ترور راتا پاییز به موضوعی ملی تبدیل نماید .مطمئنا تصادفی نیست که کاخ سفید ،هم اکنون شعله هارا علیه ایران بالا می کشد ، کاری که دقیقا در آستانه انتخابات 2002در حمله علیه عراق انجام داد .
آمایش کاخ سفید نامیمون است .بوش گفته است که بمب (اتمی) ایرانی قابل پذیرش نیست . در اعزام نیرو برای شناسایی ایران واعزام هواپیما ها برای مانور بمباران ،کاخ سفید توجه ایران وجهان را ( به این نکته) جلب می کند که : اگر ایران به برنامه ( هسته ای ) خود ادامه دهد ما اماده حمله ایم . علیرغم کتمان از پرسنل ستاد مشترک ، سیمور هرش از نیویورکر،گزارش می کند که کاخ سفید ( قصد) اولین استفاده از سلاح هسته ای برای از بین یردن تاسیات زیر زمینی ایران را که ممکن است بخشی از برنامه تولید سلاح های هسته ای باشد، مد نظر دارد.
آیا باورکردنی است رییس جمهوری که ادعای ماموریت الهی برای خود دارد چیزی از افتضاح عراق نیاموخته باشد .؟ آیا چیزی درباره موارد خوش آمد گویی به عنوان « رهاننده » درعراق را به یاد می آورد؟ با این حال ،بنا به اظهارات منبع ناشناس در گزارش هرش ، کاخ سفید معتقد است که بمباران ایران ، مردم را علیه ملاهایی که حکومت را در دست دارند بر خواهد انگیخت . این ادعا خلاف تمام تجربه تلاش ها برای بمباران از زمان اختراع هواپیما خواهد بود .
سوال اینست که آیا کنگره ومردم امریکا چگونه چرخشی یا مقاومتی خواهند کردودولت را برای اجرای (آن) فرا خواهند خواند؟ مطمئنا ، الان زمان (مناسبی ) است که جمهوری خواهان تعصب میهن پرستانه خودرا کناری بگذارند وبه صورت شفاف و(در ملا)عام به کشف طبیعت تهدیدی که از سوی ایران اعمال می شود،برنامه ای که قبلا توسط دولت دردست اقدام بوده وارزیابی های امنیتی( در) اینجا و(یا)هر جای دیگر وآن چه (که ) آن ها واقعا بیان می کنند گوش بسپارند.
گفته می شود که کاخ سفید درحال توجیه قانون گذاران منتخب است – آن هایی که رهبر جنگ در عراق یودند- . کاخ سفید خواهان شنیدن نیست ، چون نمی خواهد اقلیت دموکرات ها،همچون مردم بسیار اندک امریکارامطلع نماید.رییس جمهور اعتقاد دارد که او قدرت مطلق برای راه انداختن جنگی بر اساس گزینش خود بدون موافقت کنگره ، تایید سازمان ملل یاتهدید قریب الوقوع را دارد .
جنگ خلیج فارس را بی ثبات خواهدکرد .تروریسم گسترده خواهد شد . بن لادن ودیگران خواهندتوانست 1تا 2 میلیون مسلمان را با فریاد این که امریکا در تلاش نابودی اسلام است به شورانند . امریکا در صورتی که هریک از متحدین ما- اگر نه مستقیمااما فعالانه با مخالفت روسیه وچین مواجه شوند- از حمایت اندکی بر خوردار خواهد بود . ما به سیاست ورزی بین المللی نیازمندیم ، نه به بمباران یک جانبه ایران. ما نیازمندنقشه های موزونی درراستای استقلال انرژی وبرای کاهش اتکا به نفت خارجی هستیم. ما نیازمند متعهدکردن ملل جهان در زمینه اتحاد علیه تروریسم – نه منزوی کردن امریکا به عنوان ملتی سرکش - هستیم . امروزوقت عمل جسورانه وسریع کنگره است ، قبل از آنی که گردانندگان دولت، جنگ فرضا موثر دیگری را درزمان قبل از انتخابات پاییز به چرخش در آورند.
شیکاگو سان تایمز 11آوریل 2006
بر گرداننده : هاتف رحمانی
برگرفته از سایت نوید نو

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۵

معصومیت در آماج گلوله های اشغالگران


لطفا برای ما آزادی!! نیاورید

رد ستون پنجم در دستگیری جهانبیگلو


در حالی که کشور در آستانه حمله خارجی قرار دارد و ایادی سلطنت طلب سیا در صدد برگزاری کنگره های سهم خواهی و تقسیم غنائم هستند، دست مرموزی در داخل کشور اقدام به دستگیری رامین جهان بیگلو، استاد دانشگاه و شخصیت شناخته شده عرصه اندیشه کرده است
در آخرین افشاگری کلیشه ای، خبرگزاری فارس به نقل از منابع آگاه جهان بیگلو را به ارتباط با سلطنت طلبان متهم کرده است، اتهامی که در این برهه زمانی، کارگزاران دربار در تبعید حاضر بودند در ازای آن دهها هزار دلار بپردازند
دستگیری جهان بیگلو در این زمان و منتصب کردن این شخصیت غیر سیاسی به سلطنت طلبان ورشکسته که حتی از جذب متفکرین عزلت نشین چپ سابق نیز عاجزاند، جملگی از اقدام سازمان یافته ستون پنجم دشمن حکایت می کند. با دستگیری جهان بیگلو، صدمات زیادی متوجه کشور می شود که برخی از آنها را می توان برشمرد
سیاه نمایی فضای داخل کشور در عرصه بین المللی ، بویژه با توجه به تابعیت دوگانه آقای جهان بیگلو
ایجاد حس نا امنی در متفکرین که می توانند بالقوه در مقابل حمله خارجی موضع گیری کنند
ایجاد مشروعیت برای جریانات ورشکسته سلطنت طلب که بیش از هر عامل، از فقدان عقبه واقعی در درون کشور رنج می برند
افزایش تنش بین جریانات آزادیخواه و دموکرات با مجموعه حاکمیت با هدف توجیه استعمار در مصاف با استبداد داخلی
برای ردیابی ستون پنجم دشمن باید عاملان و عامران این اقدام ضد امنیتی را شناسایی و معرفی کرد.
هر چند این اقدام با دستگیری و قتل بانو زهرا کاظمی، خنجر آجین کردن داریوش و پروانه فروهر، قتلهای زنجیره ای نویسندگان، و بسیاری از توطئه های مشابه تاریخ معاصر ما شباهت های غیر قابل انکاری دارد و عوامل اجرایی آن نیز برای ملت شناخته شده هستند

شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵

مرغ آن چمنم

حجاب چهره جان مي‌شود غبار تنم
خوشا دمي که از اين چهره پرده بر فکنم
چنين قفس نه سزاي چو من خوش الحاني است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
برگرفته از سایت صبح

جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵

حمله به مولفه های هویت ملی ـ مصدقی

بخشی از سیاست تبلیغاتی طرفداران پرزیدنت بوش
حسین منتظرحقیقی
برگرفته از سایت اخبار روز
پنج‌شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۵ - ۴ می ۲۰۰۶

امروزه اگر بخواهیم رابطه و دیدگاههای دولتمردان و احزاب حاکم جهان را با ارزش ها و مولفه های هویت «ملی ـ دموکراتیک» مثل مقولهء آزادی, ا ستقلال و تمامیت ارضی کشورهای کوچک تر و از جمله وطنمان ایران دریابیم, ضرورتا" باید حداقل حوادث و وقایعی که پس از دوران جنگ سرد و آغاز یک قطبی شدن جهان روی داده است به دقت مورد مطالعه قرار دهیم. این بررسی از این لحاظ ضرورت دارد که در شرائط سیاسی, اقتصادی جهانی تشخیص مرزهای میان ارزشهای هویت ملی ـ دموکراتیک و ضد ارزشهای آن بقدری بیکدیگر نزدیک میباشند که گاهی سمت گیری هائی که باید به تقویت استقلال کشور منجر گردد, در عمل نتیجه ای را ببار میاورد که در راستای سلطهء بیگانگان میباشد. از این رو نوشتهء حاضر کوششی است که نشان دهد, در شرائطی که حاکمیت جمهوری اسلامی علاقمند است ملت ایران را که باید در مسائل داخلی و خارجی کشورش تصمیم گیرندهء اصلی باشد بطور کامل از صحنه های تصمیم گیری کنار گذارد از یک سو و از دیگر سو تبلیغات کر کننده و گوش خراش قدرت های بزرگ جهانی که برای منافع بیشتر, نیت های سوء خود را در ورای شعارهای دلفریب مانند شعار حقوق بشر, آزادی و حفظ تمامیت ارضی که جزء آمال و آرزوهای جوامعی مانند جامعهء ایران است مخفی کرده, چگونه آمریکا و عواملش میکوشند جنبش «ملی ـ دموکراتیک» مردم ایران را منحرف نمایند. نویسنده میداند که مطالبی را که ارائه کرده است بسیار کلی, نارسا و حتی ناقص است اما کوشیده است پس از یک بررسی و تحلیل کوتاه و کلی نمونه هائی را ارائه دهد که افرادی که در ظاهر علیه اس ت بداد ولایت فقیه هستند چگونه شمشیر جمهوری اسلامی را برای ذبح شرعی مخالفانش تیزتر میکنند و یا چگونه کسانی که در ظاهر خود را دنباله رو معیارهای زنده یاد دکتر مصدق و ارزشهای ملی معرفی میکنند بر شاخهء درخت نشسته و ان شاخه را از بن میبرند. و اما موضوع
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دلایل متعددی داشت. از جملهء این عوامل سلطهء نظامی, سیاسی, اقتصادی روسیه بر کشورهای این اتحاد بود که برژنف از آن بعنوان «حاکمیت محدود» این کشورها نام میبرد. تلاشهای گرباچف برای حفظ این اتحاد با دخالت دادن عنصر آزادی و نفی سیاست «حاکمیت محدود» چون با خودکامگی رهبران و کادرهای حزب کمونیست سازگاری نداشت, و در صورت متحقق شدن سیاست های گرباچف باعث میشد که «آپاراتچی» های حزب نتوانند چون گذشته به خودسری های خود ادامه دهند ، لذا برای جلوگیری از سیاست گرباچف برخی از رهبران حزب کمونیست دست به کودتا زدند و برای چند روزی هم گرباچف را که در آن ایام همراه با خانواده اش برای گذراندن تعطیلات خارج از روسیه بسر میبرد, در همان محل تحت نظر قرار دادند. اما کودتای آنان در اثر مقاومت مردم بخصوص مقاومت جمهوری روسیه که یل ت سین رئیس جمهور آن بود با شکست روبرو گردید. سیاست های یل ت سین از آنجا که با تمایلات کشورهای غربی در راستای متلاشی کردن اتحاد جماهیر شوروی همسوئی داشت لذا مورد تأئید کشورهای غربی از جمله ایالات متحدهء آمریکا قرار گرفت. بالاخره روند فروپاشی تا پایان ادامه یافت. روسیه بعلت اینکه سیستم بهره کشی گذشته را از دست داده و باز به این دلیل که آمریکا و همپیمانهایش بعنوان نیروهای فاتح جنگ سرد برای ایجاد پایگاهای خود, سیاست دفاع از بخش خصوصی در آن کشور را پیشه کرد بنوبهء خود باعث پشت گرمی برخی از افراد و یا نیروهای معترض داخلی بود و به آنها جرأت میداد که برای وصول مطالبات سیاسی, اقتصادی خود در شرایط جدید سرسختی بیشتری نشان دهند, با بحرانهای متعدد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مواجه گردید که تا مدتها نمیتوانست در سیاست های جهانی تأثیرگذار باشد. در این زمان اروپا هنوز خود را نیازمند آمریکا میدانست و بخود اجازه نمیداد تا در برابر آن کشور سیاست مستقل و فعالی را در پیش گیرد. جمهوری خلق چین برای تحکیم زیر ساختهای پیشرفت اقتصادی خود از هر گونه درگیری جدی با قدرتهای بزرگ حذر میکرد. این فرصت طلایی یعنی «عرصهء سیاسی بین المللی بدون هیچگونه رقیب جدی» در اختیار آمریکا قرار گرفت که بتواند سیاست نظم نوین جهانی خود را به مثابهء اصلی ترین عنصر سیاست خارجی خود اعلام نماید.از اینرو باید ارزشهای بین المللی دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی جای خود را به ارزشهایی بدهد که بتواند در پیشبرد این سیاست کمک نماید. در این دوران است که مردم جهان بطور شگفت زده ای متوجه این امر میشوندکه آمریکا نسبت به ساختار سازمان ملل که تا قبل از این دوره در مسایل مورد اختلافی که در عرصهء بین الملل رخ مینمود نقش اول را ایفا میکرد معترض است و خواهان آنست که این ساختار متناسب با تغییر تعادل نیرو در سطح جهانی تغییر نماید که هدف آن چیزی جز سهم خواهی بیشتر نمیباشد. روابطش را با اتحادیهء اروپا و پیمان ناتو از سطح یک همپیمان بگونه ای تغییر میدهد که نشان دهد اتحادیهء اروپا و پیمان ناتو بدون هماهنگی با آن کشور قادر به ایفای هیچ نقشی در سطح جهانی نیستند که هیچ, حتی قادر نیستند مسایلی مثل «کوزوو» که در کنار گوش آنها اتفاق میافتد را حل نمایند. در این رابطه میتوان به نمونه های دیگری اشاره کرد که چون هدف این نوشته چیز دیگری است توضیح بیشتر در آن رابطه را بوقت دیگری وا میگذارم
امریکا با در پیش گرفتن سیاست «نظم نوین جهانی», چنانکه اشاره رفت نه تنها در عرصهء بین المللی خواهان تغییر در حقوق بین الملل بصورتی که بتواند آن کشور را فرا دست تمام نهادهاِی تصمیم ساز جهانی قرار دهد میباشد بلکه برای توسعهء منطقهء نفوذ خویش در کشورهای مختلف جهان و خارج کردن رقبای سیاسی و یا اقتصادی خود از آن حوزه ها بهر کوششی دست میزند که هر نوع مقاومتی حتی مقاومت ملتها را نیز پیشاپیش خنثی نماید و زمینهء پیشبرد سیاستهای جدید خود را بلحاظ فرهنگی و ذهنی مهیا نماید . امریکا بدنبال سیاست «نظم نوین جهانی» خود, تمامیت ارضی, استقلال و یکپارچگی ملت را بطور مشخص هدف قرار داده و هرگاه فرصتی بیابد در از بین بردن حاکمیت ملی کشور نیز تردیدی بخود راه نمیدهد
مقامات آمریکایی بخوبی میدانند که بخش وسیعی از جامعهء ملی ایران و بخصوص جامعهء سیاسی کشور با حکومت اسلامی مخالفند, علیه استبداد دینی در حال مبارزه هستند, خواهان جدایی عرصهء حکومت از عرصهء مسایل ایده لوژی از جمله مسایل دینی بوده و در این راستا تلاشهای بسیاری انجام داده و در حال ادامه آن است, آمریکا بخوبی میداند که اکثریت جامعهء سیاسی ایران و همچنین اکثریت جامعهء ملی ایران از نحله های مختلف قومی و عقیدتی هرگونه تحولی را در چهارچوب سر زمین ایران دنبال میکنند. اما علیرغم اینهمه, به عنوان اینکه میخواهد با حاکمیت جمهوری اسلامی مقابله نماید, به ترغیب و تشویق اختلافات قومی تا سرحد جدا شدن این اقوام از یکدیگر و تجزیهء ایران, هرگونه حمایت های مالی و تبلیغاتی خود را در اختیار معدود افرادی که میزان ارتباط و وابستگی آنها با آن اقوام هم مشخص نیست قرار میدهد و بدین ترتیب در راستای ذهنیت سازی برای از میان رفتن یکپارچگی ملت و تمامیت ارضی ایران گام بر میدارد. تشکیل سمینارهایی با تعداد معدودی افراد از میان بیش از سه ملیون ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکنند دلیل این مدعا است. چنین سیاستی قبل از فروپاشی شوروی نه تنها به هیچ وجه در دستور کار دولتمردان آمریکایی قرار نداشت بلکه از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی با تبدیل کردن عنوان «اقوام» به «ملت» و سوء استفاده از «حق تعیین سرنوشت ملتها» که از سوی جامعهء جهانی نیز پذیرفته شده بود بعنوان اهرمی برای نفوذ خود در کشورهایی که منطقهء نفوذ کشورهای سرمایه داری بودند و جدا کردن آن مناطق از کشور های مادر بهره می جست. این سیاست در مورد ایران نیز مورد استفاده قرار میگرفت و نه تنها آمریکا با این امر مخالفت میکرد بلکه به حکومتهایی که در این رابطه مشکلی پیدا میکردند از جمله به رژیم ایران از هیچ کمکی دریغ نمیکرد زیرا بیم آن داشت که نکند این بخش از منطقهء نفوذش را از دست بدهد و در اختیار رقیبش, اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قرار گیرد . امروزه آمریکا با در نظر گرفتن سیاست «نظم نوین جهانی» مورد نظرش و با توجه به چرخش ۱٨۰ درجه ای نسبت بمواضعی که در بالا به آن اشاره شد به این مسأله میاندیشد که اگر بهر دلیلی نتواند سیطرهء کامل خود را بر سراسر مناطقی که تاکنون در اختیارش نبوده و یا بدلایل مختلفی از حیطهء سلطه اش خارج شده مثل ایران [تامین نماید] , لااقل بتواند از راه تجزیه این کشورها ابتدا مقاومت یکپارچه این ملتها از جمله ایران را تقسیم نموده و سپس اهداف خود را از طریق بزیر سلطه در آوردن مناطق کوچک شده که طبیعتا" برای حفظ خود نیازمند حمایت یک قدرت خارجی خواهند بود پیگیری نماید. در این رابطه شاید تصور میکند که اتفاقات رخداده در منطقهء بالکان, تجربهء خوبی است
آمریکا اما بخوبی میداند که اگر سیاست بالکانیزه کردن در منطقهء بالکان به این دلیل که زندگی کشورهای این منطقه در کنار یکدیگر بطور طبیعی صورت نگرفته و زمان آن کوتاه بوده است (بعد از جنگ جهانی اول و با متلاشی شدن امپراطوریهای عثمانی و اطریش و بهم پیوستن چند منطقه از این دو امپراطوری, کشور یوگسلاوی بوجود آمد), توانست بزودی انجام پذیرد اما بخوبی واقف است که در مناطقی مثل ایران به دلیل فرهنگ و سرنوشت مشترک اقوام مختلف ایرانی طی قرنهای متمادی, این سیاست با مشکلات جدی و اساسی مواجه خواهد بود. از اینرو سیاستی را در مورد وطنمان ایران در پیش گرفته است که نزدیک به دو دهه از عمرش میگذرد . در این مدت زمانی, افرادی که از زمان نظام پادشاهی سرسپردگی خود را نسبت به «ارباب» بودن آمریکا به اثبات رسانده بودند مأموریت مییابند که با حمایت های همه جانبهء مالی و امکانات تبلیغاتی, بطور سیستماتیک اقداماتی را انجام دهند که در مرحلهء اول «ارزشهای هویتی ملی ـ دمکراتیک» را کمرنگ کرده و زمینه را برای پخش ضد ارزشهائی علیه «ارزشهای ملی ـ دموکراتیک» آماده سازند. پیشگامان این راه افرادی همچون داریوش همایون «دبیر کل حزب شاه ساختهء رستاخیز» و همتای ساواکی ایشان «آقای پرویز ثابتی» بودند که با در اختیار داشتن صفحاتی از نشریات هفتگی که در خارج از کشور چاپ و منتشر میشد تاریخ دوران پهلوی را که بخشی از آن با دست اندرکاری آمریکا توأم بوده است «باز نویسی» نموده بطوری که بتواند مسیر پیشرفت سیاست جدید آمریکا را با تحولاتی که در آن صورت گرفته است هموار نماید
در این «باز نویسی» مبارزات مردم ایران برای باز یافتن استقلال کشورشان از چنگال بیگانان و از جمله مبارزات ملت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق که با ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور تحقق یافت «بی ارزش» و اشتباه جلوه داده میشود. کودتائی که علیه حاکمیت ملی ایران توسط سازمانهای جاسوسی انگلیس و آمریکا رهبری شد و در نتیجه حکومت ملی ـ دمکرات دکتر مصدق را ساقط کرد بعنوان یک مسألهء قابل اغماض تبلیغ میشود, اعتراض همیشگی ملت به این کودتا و ننگی که برای مدعیان آزادی و حقوق بشر در پیشانی آنها باقی مانده است از سوی این جنابان در سطح یک «روضه خوانی» تنزل مییابد. بروایت این تاریخ نویسان کسانی که برای بدست آوردن آزادی های پایمال شده در کشورشان با استبداد دربار پهلوی و دستگاه سرکوب و اختناق آن یعنی «ساواک» مبارزه کرده, محرومیت های سیاسی, اجتماعی و اقتصادی را تحمل کرده و حتی جان خود را بر سر آرمانهای آزادیخواهانهء خود گذاشته اند «دانیاسور» لقب مییابند
اینان با استفاده از امکانات زیادی که در اختیار داشتند توانستند برخی از افرادی که خود را متعلق بخانواده چپ میدانستند و یا در گذشته های دور در گروههای ملی فعالیت داشتند را با خود همصدا کنند و آنها نیز بگونه ای مبلغ نظرات تاریخی این راویان, یعنی آقایان داریوش همایون و پرویز ثابتی شدند. اما با وارد کردن نیروهای جدیدی مثل آقای مسعود بهنود و آقای دکتر علیرضا نوری زاده (۱) که تا آن زمان نقاب ملی بر چهره داشته و به شغل روزنامه نگاری مشغول بودند به این کارزار, و حمایت جانانهء آنان از معلمین بزرگشان یعنی همان آقایان فوق الذکر, نشان داده شد که اراده و امکانات بسیار قوی ای برای پیشبرد الزامات و نظریات نظم نوین جهانی در میان جامعهء ملی ایران وجود دارد
در این راستا همهء کسانیکه سر به آستان بیگانه سائیده اند باید از ادعاهای و افتخارات گذشته خود دست بردارند و در این نهضت شوم ضدمیهنی یعنی «تبلیغ ضد ارزشهائی» علیه هویت ملی ـ دموکراتیک, نقش خود را ایفا نمایند. شرکت آقای رضا پهلوی را در پالتاک اینترنتی همراه با برخی گروههای سیاسی که رسما" خواهان تجزیهء کشور هستند را میتوان در چهارچوبی غیر از چهار چوب اجرای «فرمان» ارزیابی کرد؟ مگر «آقای رضا پهلوی» به کوشش های پدر بزرگش (رضا شاه) که ایران را از ملوک الطوایفی نجات داده و کشور یکپارچه ایران را پایه گذاشته است افتخار نمیکرد؟ چه شده است که برای بوجود آوردن یک اتحاد گسترده با کسان و گروههائی وارد گفتگو م ی شوند که به ملتی بنام «ملت ایران» باور ندارند و تفکر دفاع از تمامیت ارضی را ناشی از افکاری عقب مانده میدانند. در سایت روشنگری مقاله ای تحت عنوان «جلسات جدید آقای آهی و سلطنت طلبان و اعضائ اکثریت..... مثل اینکه گردهمائی ها خیال دارد به مسائل آمریکا بپردازد ونه به مشکلات مردم ایران» (۲) که رضا پهلوی و عده ای از اعضای سازمان اکثریت و گروهی از جمهوریخواهان ملی, نمایندگان حزب دمکرات کردستان ـ کومله مهتدی, جبههء متحد بلوچستان و طرفداران رفراندم... در پالتاکهای اینترنتی گرد هم میایند تا بتوانند بیک پلاتفرم مشترکی دست یابند و بعد از آن بسوی تشکیل یک «کنگره ملی» بروند و خود را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی آماده نمایند. بفرض آنکه ایشان موفق هم بشوند و این اتحاد را هم ایجاد نمایند, مگر ایشان نمیدانند که بعضی از این نیروها بدنبال آنند که این گربهء خوابیده بر روی اطلس جهان را قطعه قطعه کنند؟
آمریکا به روشنی نشان داده است که میان مردمی که برای آزادی و استقلال کشورشان با یک دست علیه استبداد در داخل کشور مبارزه میکنند و با دست دیگر جلو تجاوز هر بیگانه ای را میگیرند از یکسو و حاکمین جمهوری اسلامی از سوی دیگر فرقی قائل نیست, با وجود این با تظاهر به خواست آزادی و دمکراسی در ایران, افراد حقیری را بخدمت گرفته است تا کسانی را که برای استقلال و آزادی در کشورشان صادقانه فداکاری میکنند به این دلیل که هر نوع وابستگی به بیگانه و دریافت هر نوع کمک مالی را حتی در شرائط سخت مبارزه امروز رد میکنند گستاخانه بباد انتقاد گرفته در تبلیغ یک ضدارزش علیه مولفه های «هویت ملی ـ دمکراتیک» نهضت ملی ایران داد سخن دهند. انگار که در فرهنگ جدید مورد نظر آقای بوش, جامعهء ملی باید به دو بخش متمایز تقسیم شوند. یک بخش از آن چسبیده به حکومت جمهوری اسلامی است و بخش دیگر آن باید جیره خوار اجانب باشند و در این فرهنگ بخش سومی یعنی افراد و نیروهای آزادیخواه مخالف استبداد ولایت فقیه که طرفدار استقلال و حافظ تمامیت ارضی کشورشان نیز میباشند, نباید وجود داشته باشد . اخیرا" شخصی بنام آقای «ناصر مستشار» که خود را هم در طیف مصدقی و هم علاقمند به سازمان نهضت مقاومت ملی, تشکیلاتی که بوسیلهء مرحوم شاپور بختیار پایه گذاری شده است معرفی میکند طی نوشته ای تحت عنوان «در دفاع از سیاست های ضد ملی نمیتوان پشت نام دکتر مصدق مخفی شد» (٣) که در سایت اینترنتی «عصر نو» انتشار یافته است کسانی را مورد حمله و ناسزا قرار داده است که عمل ایالات متحده آمریکا را به این جهت که بودجه ای را برای توزیع میان مخالفین حاکمیت جمهوری اسلامی اختصاص داده است مورد حمله شدید قرار داده و محکوم کرده اند. آقای مستشار در همین نوشته در مزیت دریافت پول از ایالات متحدهء آمریکا داد سخن داده است. اگر این جناب چنانکه ادعا میکند که فردی از طیف طرفداران مصدق است یعنی برای ارزشهای آزادی ـ استقلال ـ و دفاع از تمامیت ارضی ایران ارزش قائل است, باید میدانست که اگر آقایان دکتر علی اصغر حاج سید جوادی, دکتر علی راسخ افشار, دکتر پرویز داورپناه, دکتر فرهنگ قاسمی و.... هر ایراد و عیبی چه در ارزیابی نیروی خود و یا تحلیل هائی که از جامعه و نیروهای سیاسی ایران ارائه میکنند داشته باشند, اما با قاطعیت تمام هم از استقلال و هم از تمامیت ارضی ایران دفاع کرده و میکنند و بهمین دلیل هم مورد انتقاد افرادی مانند آقای مستشار قرار میگیرند.نباید فراموش کرد که آقایان دکتر علی اصغر حاج سید جوادی ـ دکتر علی راسخ افشار ـ دکتر پرویز داور پناه و دکتر فرهنگ قاسمی و.. بخاطردفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران حاضر نخواهند شد با افرادی همچون آقای ناصر مستشار حتی به بهشت هم بروند و با صدور اعلامیهء اعتراضی و محکوم کردن سیاست و اقدام دولت آقای بوش در دادن وعدهء کمک های مالی به مخالفین جمهوری اسلامی مرزهای خود را با افرادی چون آقای ناصر مستشار جدا نموده اند. آقای ناصر مستشار در همین نوشته مورد بحث, آقای دکتر بیات زاده را نیز در کنار افراد فوق الذکر قرار داده است در حالیکه دکتر منصور بیات زاده را جزء یکی از جناح های تشکیلات جبههء ملی ایران معرفی نموده است. اگر چه آقای دکتر منصور بیات زاده یکی از افراد ملی ـ مصدقی میباشد ولی ایشان عضویتی در تشکل های جبههء ملی ایران نداشته و در سازمانی عضو هستند که خود را «سوسیالیست های مصدقی» مینامند و صرفنظر از این مسائل, ایشان جزء امضا کنندگان آن اعلامیهء اعتراضی نبوده اند. آیا این امر ناشی از یک اشتباه بوده یا اینکه آگاهانه و برای نیت سوئی صورت گرفته است؟ من نمیدانم, اما آقای دکتر منصور بیات زاده نیز در تمام حیات سیاسی اش با درکی که از آزادی داشته با استبداد داخلی مبارزه کرده و با برداشتی که از استقلال داشته است با سیاست های تجاوزکارانه بیگانه مقابله کرده است. افرادی این چنینی که در جنبش ملی ایران حضور داشته اند و تعداد آنها نیز کم نبوده پیوسته مورد غضب دستگاه های استبداد داخلی و عوامل اجنبی چه در دوران محمدرضا شاهی و چه در دوران جمهوری اسلامی بوده و هستند. اما افرادی همچون آقای ناصر مستشار و پیشکسوتان ایشان که در این نوشته به آنها اشاره شد بخوبی میدانند کاری که انجام میدهند در مقطع کنونی در خدمت سیاست نظم نوین جهانی آمریکا است که هیچگاه علاقمند به استقلال و تمامیت ارضی کشور ما نبوده است و نیست. و اقدام و اظهارات افرادی مانند ایشان بر خلاف لاف زنی هایشان در راستای تضعیف حاکمیت جمهوری اسلامی نیز نمیباشد, بلکه بر عکس به جنبه های مختلف مبارزه علیه استبداد در ایران آسیب رسانده و سندی در اختیار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار میدهند که بتواند از طریق دستگاهای تبلیغاتی خود در داخل و خارج کشور, همهء مبارزین و کوشندگان راه آزادی و استقلال و سربلندی ایران را منتسب به بیگانگان معرفی نمایند و بدین وسیله جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبی کشوررا بیش از بیش زیر فشار قرار دهد
نیروهای ملی ـ مصدقی, نیروهای ملی, و دیگر نیروهای آزادیخواه و چپ های غیر وابسته و همهء آنهائی که قلبشان برای آزادی و استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران می طپد آگاه و هوشیارند و همانطور که تاکنون توانسته اند این افراد و سیاست ها و وابست گ یشان را افشا نمایند, در آینده نیز به وظیفهء ملی ـ دموکراتیک خودشان عمل خواهند کرد .
ح سین منتظر حقیقی - از سازمان فراکسیون متحد
زیر نویس ها
http://asre-nou.net/۱٣٨۵/ordibehesht/۶/m-mostashar.html

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵

تعدادی از مشروطه خواهان تهران

Some of the freedom fighters of Tehran, source Iranian Institute of Modern History, pictorial history of the Constitutional Revolution

با امضای این طومار جلوی جنگ علیه ایران را بگیرید

فقط مردم میتوانند جلوی جنگ را بگیرند
به بوش و کنگره آمریکا بگویید: دست از جنگ علیه ایران قبل از آغاز آن بردارند
ریئس جمهور بوش ، معاون ریئس جمهور آقای "چنی" ، وزیر امورخارجه خانم "رایس" ، وزیر دفاع آقای "رامسفلد " ، دبیر کل سازمان ملل آقای "کوفی عنان" ، سناتورها ونماندگان مجلس
باعث بس نگرانی است که من شاهد تهدید روز افزون آمریکا به جنگ جدیدی- و این بار علیه مردم ایران – هستم
وسایل ارتباط جمعی مملو از گزارشاتی است که ادعا دارند ایران خطری اتمی است و چنین وانمود میکنند که آمریکا نیاز به اقدامات نظامی علیه آن کشور دارد. این گزارشات یاد آور داستانهای " سلاحهای کشتار جمعی "است که در ماههای پیش از آغاز جنگ علیه عراق منتشر میگردیدند
در آستانه تجاوز غیر قانونی به عراق ، دولت بوش اصرار میورزید که عراق دارای انبارهای گسترده ای از سلاحهای کشتار جمعی است و میتواند در طول 45 دقیقه آمریکا را هدف سلاحهای هسته ای ، شیمیایی و بیولوژیک قرار دهد
ریئس جمهور آقای بوش اظهار داشت که آمریکا مجبور به حمله بیدرنگ بود و نمی توانست " منتظر مدرک نهایی – سلاح بکار برده شده – بماند که این خود ممکن بود بصورت ابر قارچ گونه ای ظاهر گردد." اکنون همه می دانند که این کارزار تبلیغاتی تماماً ساخته و پرداخته ای بود که برای توجیه جنگ تجاوزکارانه ای آفریده شده بود
حالا نیز ما گزارشهای کاملاً مشابهی را مشاهده میکنیم که برای توجیه عملیات نظامی علیه مردم ایران تهیه گردیده اند. ارجارع ایران به شورای امینت سازمان ملل سرآغازی برای عملیات یک سویه نظامی است، همچون مورد عراق ، هیچکدام از ادعاهای مطروحه دولت آمریکا تاب بررسی بیغرضانه ای را نمی آورند. ایران بالاتر و فراتر از آنچه که قرارداد منع گسترش سلاحهای هسته ای (ان. پی . تی) ملزم میدارد ، تا کنون به بازرسیهای شدیداً مداخله گرانه و تحقیرآمیزانه ای تن داده است. هیچک از بازرسیها تا کنون شواهدی نیافته اند مبنی براینکه ایران در حال تدارک یک برنامه هسته ای باشد. در جهان تنها یک دولت است که از سلاحهای هسته ای علیه جمعیت غیر نظامی است این همان ملتی است که در عرصه کره خاک بزرگترین انبارهای سلاحهای کشتار جمعی را در اختیار دارد. خطرناکترین و ناباورترین و ضعیت اینست که این کشور در همین لحظه کنونی مشغول رشد نسل جدیدی از سلاحهای هسته ای تاکتیکی است که نه فقط برای تهدید بلکه قصد استفاده از آنان را دارد- و آن کشور ، همانا ، ایالات متحده است. آیا بر بحث واقعی پیرامون خطرات سلاحهای هسته ای نباید شامل تاریخ تجاوزات و مداخلات ایالات متحده و سلاحهایی شود که پتاگون در مقیاس وسیعی انباشت کرده است؟
فرامش نباید کرد ایران ستمهای فراوانی از دست ایالات متحده دیده است. ما بخاطر داریم که چگونه ایلات متحده دولت دکتر مصدق را ، که به شیوه دمکراتیک انتخاب شده بود ، واژگون کرده و شاه را بر تخت طاوس برگرداند که از دستاوردهای پر افتخار سازمان جاسوسی سیا (CIA) محسوب شده است . قبل از آنکه مردم ایران ، در ابعاد میلیونی ، حکومت ظالمانه وی را به بهای گزاف جان مردم ، سرنگون سازند ، شاه بمدت 25 سال برای حفظ منابع شرکتهای سهامی نفتی با مشت آیین بر ایران حکومت کرد. طی 27 سال گذشته تحریمهای اقتصادی ایلات متحده حق پیشرفت را از ایران سلب کرده و ستمهای فراوانی بر مردم آن کشور روا ساخته است. اکنون ضرورت دارد که تمام صدای مخالف ویرانگری یک جنگ جدید در خاورمیانه شنیده شوند. ما شدیداً خواستار قطع فوری کارزار تبلیغاتی واشنگتن در عرصه تحریمها ، خشونت گریها و اکاذیب علیه مردم ایران هستیم. ما مخالف هرگونه تجاوز جدید ایالات متحده علیه ایران هستیم. ما خواهان بودجه مالی برای پیشرفت و رفع احتیاجات انسانی هستیم و نه برای جنگ بی پایان امپرطوری آمریکا

براي امضا این طومار، اینجا را کلیک کنید