بررسي همگرائي و مشاركت مافيائي حلقه روحانيون مدرسه حقاني با مافياي قدرت در اسرائيل
توضيح کمیته مجازات: نسخه اصلي” پيچك انحراف” که پيشتر در خبرنامه گويا و سایت سياه سپيد منتشر شده بود
اکنون به دلایل نامعلومی در اینترنت قابل دسترسی نیست یا حداقل بنده موفق به یافتن آن نشدم. با توجه به تحولات اخیر، مطالعه این مقاله نسبتا ً طولانی را به عموم پژوهشگران توصیه می کنم. لازم به توضیح است مه درج مقالات در این بلاگ الزاما ً به معنی تائید مو به مو مفاد آن نمی باشد و قضاوت نهایی به عهده خوانندگان آگاه خواهد بود.
زماني كه مسعود بهنود مقاله “همگرائي محافظه كاران ايراني و تندروهاي اسرائيلي” را در سايتهاي اينترنتي قرار داد نويد اين امر داده مي شد كه بالاخره يك نفر پرده از مشاركت جناحي از سياسيون ايران با دولتمردان اسرائيل برداشت . خصوصاً آنكه نويسنده آن مقاله خود يكي از تاريخ دانان و تاريخ نويسان خوش قلم جامعه مطبوعات ايران بود. اما متاسفانه آن مقاله هم برخلاف انتظار تنها در سطح ماند و صرفاً به بيان كلياتي بسنده كرد.
بعد از اينكه رئيس جمهور خاتمي طي يك سخنراني در ماه جاري اظهار داشت:
دستي در كار است كه مردم را مأيوس كند و يك پيمان نانوشته و ناميمون ميان عواملي در داخل و خارج وجود دارد كه سعي در ناكارآمد نشان دادن نظام، حكومت و دولت و القاء ناموفق بودن تجربهٌ مردم سالاري ديني دارند و اميدوارم مجالي ميسر شود كه بتوانم با آرامش مخاطر در اين زمينه صحبت كنم” اين اميد پيدا شد تا بلكه رئيس جمهور ايران به وعده خود عمل كرده و در مجال وعده داده شده ناگفته هاي خود را به سمع مردم ايران برساند.
مقاله پيچك انحراف بخش ديگري از سلسله مقالات “توطئه هاي زنجيره اي” است كه پيش از اين در خبرنامه گويا درج شده بود. در اين مقاله تلاش شده تا آن بخش از همگرائي و همكاري جناحي از سياسيون ايران با دولتمردان اسرائيل را كه پيش از اين مسعود بهنود در مقاله خود كلياتي از آن را مطرح كرده بود و شايد رئيس جمهور خاتمي در آينده اي موعود پرده از روي پيمان نانوشته عوامل داخلي و خارجي توطئه گر عليه ايران را بردارند! بررسي و ارزيابي شود.
پيچك انحراف اشاره به مشاركت جناحي از سياسيون ايران كه از ايشان تحت عنوان حلقه حقاني ياد مي شود با عوامل اطلاعاتي اسرائيل دارد كه در اين همگرائي طي سالهاي روي كار آمدن رئيس جمهور خاتمي همواره كوشيده اند با بحراني نگاه داشتن وضعيت سياسي ايران مانع از بهبود مناسبات ايران با جهان خارج و خصوصاً ايالات متحده آمريكا شده و سياست تنش زدائي رئيس جمهور خاتمي را از حيز انتفاع بياندازند.
اين همگرائي براي تحقق خواسته خود كوشيده تا:
ـ آيت الله خامنه اي را مانع اصلي بهبود مناسبات دو كشور معرفي كندـ ضمن ايجاد زمينه نارضايتي اجتماعي بر عليه خامنه اي، فضاي كشور را مهياي يك شورش اجتماعي كند
ـ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را بنام دفاع از رهبري مجبور به ورود به جامعه بمنظور سركوبي شورش و تامين امنيت نمايد
ـ با ميليتاريزه كردن فضاي جامعه مانع از بسط و توسعه پروسه اصلاحات در كشور شوند
حيات انگلي اين وحدت مافيائي صرفاً منوط به حاكميت جوي بسته و خفقان آور در كشور است تا بدينوسيله بتوانند زمينه هاي بسط و گسترش سلطه و اقتدار خود در اندامواره هاي ماشين قدرت جمهوري اسلامي ايران را تحفظ نمايند.
بنا به مصالحي دو بخش از اين مقاله ناخواسته حذف و از بيان چند نام نيز پرهيز شده. اما در مجموع كوشش شده با حفظ امانت، گوهر و مطالب اصلي به اطلاع خوانندگان رسانده شود.
لازم به ذكر است در تهيه اين مقاله از بخش هائي از مقاله Made in England نيز استفاده شده اما بنا به ضرورت و با توجه به اطلاعات جديدي كه بعد از چاپ آن مقاله حاصل شد در مطلب حاضر وجوهي از مقاله مزبور را نفي و تغيير داده ام.
پيشينه رقابتهاي جاسوسي در ايران معاصر
انقلاب اسلامي ايران به احتساب قدرت عظيم ويرانگرش در مقابل ساختارهاي بجاي مانده از حكومت پهلوي آثار و نتايج چشمگيري از خود در دهه 60 بجاي گذاشت.
در حوزه اطلاعاتي با توجه به مناسبات مودت آميز حكومت پهلوي با آمريكا و به تبع آن اسرائيل، تهران مبدل به كانون مطمئني براي فعاليتهاي جاسوسي و اطلاعاتي CIA ، MI6 و موساد (امريكا، انگليس و اسرائيل) شده بود تا جائيكه كليه تحولات سياسي و اقتصادي و اجتماعي در خاورميانه و بخشهائي از شوروي سابق تحت شنود و رؤيت امپراطوري افسانه اي جاسوسان حرفه اي تل آويو ، لندن و واشنگتن در ايران قرار داشت.
هر چند اين سه كشور در تحليل نهائي متحدين استراتژيكي در نظام دو قطبي موجود در مواجهه با مسكو محسوب مي شدند اما اين وحدت استراتژيك مانع از آن نبود تا سه كشور بدنبال رقابت پنهان با يكديگر جهت تمهيد منويات مستقل خود در ايران نباشند.
بر اساس همين رقابت پنهان و برسميت شناخته شده ، هر سه كشور به احتساب علائق و دلنگراني هاي سياسي و اقتصادي خود توانسته بودند بخش هائي از لايه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي ايران را تحت نفوذ و اشراف خود درآورند.
رقابت هاي جاسوسي امريكا و انگليس در ايران
يكي از بارزترين نمونه هاي اين رقابت پنهان نبردي بود كه در دهه چهل بين انگلستان و آمريكا در ايران شكل گرفت.
در سال 1347 كه “اسماعيل رائين” با چاپ كتاب “اسناد فراموشخانه” اقدام به معرفي دولتمردان “انگلوفيل” در ساختار حاكميت ايران كرد ، بلافاصله و در مقام پاسخ كتاب “ميراث خوار استعمار” به قلم “دكتر مهدي بهار” وارد بازار كتاب ايران شد و در آن اقدام به معرفي چهره هاي “آمريكوفيل” ايراني و افشاگري عليه سياستهاي استعماري آمريكا در منطقه خاورميانه شد .
هدف از اين روياروئي قلمي سوزاندن مهره هاي تحت امر واشنگتن و لندن در ايران بود .
لازم بذكر است “اسماعيل رائين” يازده سال بعد از آن تاريخ در سال 1358 بطرز مشكوكي در تهران فوت كرد در حالي كه شب قبل از درگذشتش با مراجعه به “ميرحسين موسوي” سردبير وقت روزنامه جمهوري اسلامي ارگان وقت حزب قدرتمند جمهوري اسلامي ايران خبر تهديد به قتلش را به موسوي داده و متقاضي كمك از وي شده بود .
در ماجراي كودتاي آمريكائي 28 مرداد 1332 نيز نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه در كانون خصومت انگلستان با “دكتر محمد مصدق” باز اين لندن بود كه توانست با زيركي آمريكائيها را فريب داده و با ترسيم چهره اي “كمونيست” از مصدق نزد واشنگتن ، كاخ سفيد را ترغيب به كودتا در ايران عليه نفوذ كمونيستها! نمايد.
فريبي كه 25 سال بعد از آن آمريكائيها مجبور شدند تاوان سنگيني براي آن بپردازند و ضمن از دست دادن استراتژيك ترين متحد منطقه اي خود ، مواجه با رژيمي بشدت ضد آمريكائي شوند كه تمامي اركان سياسي شان را بمبارزه مي طلبيد.
نكته مغفول در كودتاي 28 مرداد آن بود كه اين كودتا قبل از آنكه موفق به سركوب نهضت ملي ايران شود ، موفق به خلع يد گسترده انگلستان از منافع اش در ايران شد و پس از آن لندن پذيرفت به عنوان شريك كوچكتر بر سر سفره منافع نفتي و اقتصادي ايران در كنار واشنگتن بنشيند.
سفره اي كه تا قبل از آن لندن مالك انحصاري و سنتي آن بشمار مي رفت و اين انتخابي ميان “بد” و “بدتر” براي انگلستان بود .
انگلستان ترجيح مي داد با ترغيب آمريكائي ها جهت كودتا عليه مصدق ، در ازاي از دست دادن كامل و اجتناب ناپذير ايران ، با وارد كردن شريكي جديد و قدرتمند ضمن آنكه “حداقل ها” را براي خود حفظ كند ، دامان خود را نيز از نجاست مباشرت كودتا در ايران نزد افكار عمومي مبرا نگاه دارد. هر چند 15 سال بعد از آن نيز باز لندن با زيركي موفق شد ضمن انعكاس گسترده امواج انقلاب ضد آمريكائي ايران از طريق راديو دولتي BBC برآيند انقلاب ايران را علي رغم آنكه نمي توانست آنرا بنفع خود مصادره نمايد اما لااقل آن امواج را بر عليه شريك و رقيب قديمي اش هدايت كند .
بي جهت نبود كه موج گسترده انقلاب اسلامي ايران در طول يكساله 1357 ـ 1356 در ساعت 8 شب خاموش مي شد و قاطبه ايرانيان هر شب خستگي يك روز مبارزه انقلابي خود را در كنار راديو BBC برطرف مي كردند. چرا كه BBC در آن ايام عملاً مبدل به رسانه انقلاب شده بود!
اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه بعد از آنكه دكتر محمد مصدق با اتكاي بر انديشه ملي گرايانه خود موفق به خلع يد انگلستان از صنعت نفت ايران شد، لندن همواره به چشم عداوت به ملي گرايان ايران مي نگريست و در سالهاي پاياني رژيم پهلوي نيز بر همين اساس، انگليسي ها بر اين عقيده بودند كه در صورت سقوط شاه بهترين گزينه براي غرب به قدرت رسيدن روحانيون محافظه كار در ايران است كه در عين حاليكه سد محكمي در برابر شوروي ايجاد مي كنند متقابلاً مي توانند مليون را نيز در ايران سركوب نمايند.
اما از جانب ديگر ايالات متحده آمريكا بعد از كودتاي 28 مرداد عملاً از هر گروهي در ايران ولو مرتجع و غيردمكراتيك، تنها به صرف ضديت با كمونيستها حمايت غير علني مي كرد بر همين اساس بود كه گروهي همچون انجمن حجتيه مورد استقبال غير علني سازمان اطلاعاتي آمريكا قرار داشت.
اين امر از آنجا ناشي مي شد كه دغدغه اصلي آمريكا در دوران جنگ سرد صرفاً خطر كمونيست و مهار ارتش سرخ بود در حاليكه انگليسها بواسطه حضور ديرينه و سنتي خود در ايران بيشتر بدنبال حفظ كانالهاي ارتباطي خود با محافل اقتصادي سنتي ايران بودند.
ديرينگي و حضور پرسابقه انگليسها در ايران خصوصاً قائله مسيو نوز و قرارداد رژي به آنها اين شناخت را داده بود كه راه نفوذ بي خطر در اقتصاد ايران به بازار سنتي و روحانيت محافظه كار وابسته به آن ختم مي شود. ارتباطات ديرينه و مستحكم انگلستان با جناح راست سنتي ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي مؤيد رويكرد محافظه كارانه لندن به جريانهاي پرنفوذ و با اعتبار اقتصادي در ساختار بازار ايران است.
كما اينكه در جريان پناهنده شدن “ولادمير كوزيتكچين” ديپلمات سفارت شوروي در تهران در سال 1361 به لندن ، اين MI6 بود كه اسامي همكاران “حزب توده ايران” با KGB را پس از اعترافات “كوزيتكچين” در لندن از طريق دولت وقت پاكستان در اختيار “حبيب الله عسگراولادي” وزير وقت آموزش و پرورش! و يكي از منسوبين معروف جمعيت دست راستي مؤتلفه اسلامي قرار داد!
هدف انگلستان از اين اطلاع رساني به تيرگي كشاندن مناسبات حكومت نوپاي تهران با مسكو بود، خصوصاً آنكه پيش از اين با اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام، بيم آن مي رفت تا مسكو از خلاء وجود رقيب قدرت مندش در تهران بتواند حكومت نوين به قدرت رسيده در ايران را همچون هلوئي نورس به نفع خود بچيند. لذا انگلستان كوشيد غيبت آمريكا را شخصاً پر كرده و ابتدا تلاش كرد با تكيه بر پروژه محمد سعادتي و اتهام جاسوسي وي براي شوروي زمينه تيرگي مناسبات بين تهران و مسكو را فراهم نمايد و بدينوسيله جميع پلهاي مواصلاتي سياسي ميان اين دو كشور را از ميان بردارد، اما كم وزني سياسي سعادتي مانع تحقق چنين خواسته اي براي انگلستان بود.
پروژه كوزيتكچين فرصت آرماني را براي بازداشت گسترده سران حزب توده و غير قانوني اعلام شدن فعاليت اين حزب در ايران را با مديريت پروژه لندن و از طريق ارتباط اُرگانيك با جناح محافظه كار ايران فراهم كرد.
پروژه اي كه توانست با مشاركت صميمانه انگلستان و جناح محافظه كار ايران تا حدود زيادي دولتمردان كرملين را مجاب به حفظ فاصله بهداشتي خود با ايران نمايد.
در بررسي مناسبات مؤدت آميز جناح محافظه كار ايران با لندن نبايد اين نكته را نيز از نظر دور داشت كه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي همين جناح بوده كه انحصاراً رياست اتاق بارزگاني ايران كه محوري ترين مركز تجارت خارجي در ايران است را در تصرف خود داشته و شخص علي نقي خاموشي عضو شاخص جمعيت موتلفه اسلامي 23 سال است كه بصورت مستمر رياست اين مركز مهم تجاري را عهده داري كرده و حبيب الله عسگراولادي دبير كل جمعيت موتلفه نيز سالها ست كه رياست اتاق ايران و انگليس را به خود اختصاص داده است.
انگلستان به پشتوانه حضور ديرينه اش در ايران شناخت نسبتاً دقيقي از مناسبات فرهنگي سياسي و اقتصادي ايران داشته است و به پشتوانه همين اندوخته هاي اطلاعاتي اهتمام نخست خود در ايران را عمدتاً متمركز بر تامين حداكثر منافع مالي با نزديكي به محافل محافظه كار سنتي در ايران كرده است.
اين در حاليست كه در تمام سالهائي كه انگلستان تامين منافع مالي خود را در ايران از طريق نفوذش در ساختارهاي اقتصاد سنتي ايران تامين مي كرد ايالات متحده آمريكا با تكفل رهبري جهان غرب در مبارزه با خطر سرخ عمده اهتمام جاسوسي و اطلاعاتي خود در ايران را صرفاً متمركز بر فعاليتهاي KGB و عوامل و سازمانهاي متمايل به اتحاد جماهير شوري كرده بود. اهتمامي كه منجر به پنهان ماندن تحولات زير پوستي ايران در ديگر حوزه هاي سياسي از چشم آمريكائي ها شده بود.
پيشينه فعاليت هاي جاسوسي اسرائيل در ايران
بر خلاف آمريكا و انگلستان ، تمركز اسرائيل در ايران قبل از منافع مالي متمركز بر تحركات سياسي گروه هاي بوده كه پيكان حمله ايدئولوژيكي و سياسي شان منافع تل آويو را در منطقه هدف قرار داده بود.
ايران از زمان دكتر محمد مصدق براي اسرائيل حوزه خطر ساز تلقي مي شد.از آنجا كه ايران از آن درجه از استعداد برخوردار بوده كه هر گونه تحولي در آن مبدل به الگو براي جهان عرب و اسلام شود لذا فعل و انفعالات ايران همواره در زير ذره بين اسرائيليها قرار داشته است.
نخستين لطمه اي كه تل آويو از ايران خورد در دهه 1330 و منبعث از نهضت ملي كردن صنعت نفت بود. مصدق با اتكاي بر انديشه ملي گرائي و توفيق اش در ملي كردن صنعت نفت توانست الگوي مبارزه قدرتمندي را در اختيار جهان عرب قرار دهد. الگوي كه به راحتي اين فرصت را در اختيار جمال عبدالناصر قرار داد تا با استفاده از جذابيتهاي نهضت مصدق او نيز با تكيه بر پان عربيسم ضمن توفيق در متحد ساختن جهان عرب اقدام به ملي كردن كانال سوئز كرده و انرژي جديدي را به نهضتهاي مبارز با اسرائيل تزريق نمايد.
سقوط حكومت مصدق در ايران در كنار شكست ناصر در جنگ با اسرائيل براي مدتي موجبات تقليل دل نگراني اسرائيليها را فراهم كرد. اما با ظهور آيت الله خميني در ايران و تاكيد وي بر انديشه وحدت جهان اسلام و خصوصاً قرائت انقلابي و سلطه ستيزانه اسلام مدل خميني بار ديگر موجبات دلنگراني اسرائيليها از تحولات در ايران فراهم شد.
بديهي بود كه اسرائيل با توجه به ماهيت انقلاب اسلامي ايران ، بسيار پيشتر و بيشتر از آمريكا تحولات ايران را دلنگرانه دنبال كند.همچنانكه قبل از اشغال سفارت آمريكا در تهران كه توانست نهضت سلطه ستيزي با آمريكا با تكيه بر انديشه اسلامي را در جهان عرب و مسلمانان اپيدمي كند ، ماهيت ضد صهيونيستي انقلاب ايران و مواضع صريح و تند آيت الله خميني عليه اسرائيل با تاكيد بر وحدت جهان اسلام كه به سالهاي دهه 1340 مي رسيد تل آويو را بشدت دلنگران ساخته بود.
اسرائيل بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بدنبال اشغال سفارت آمريكا در تهران نخست با لابي سنگين خود بر روي واشنگتن موفق به مجاب كردن كاخ سفيد جهت قطع روابط با ايران شد و متعاقب آن همواره كوشيده است كليه مجاري نزديكي دو كشور را مسدود نگاه دارد همچنانكه در كنار اين دو سياست اهتمام خود را صرف حذف چهره هاي موجود در خط اول مبارزه با اسرائيل در جمهوري نوپا و انقلابي ايران كرده است.
“لوبرياني” ديپلمات سرشناس اسرائيلي در تهران قبل از انقلاب از معدود كساني بود كه يكسال پيش از آنكه كمترين نشاني از تحولات انقلاب اسلامي سال 1357 در جامعه ايران بروز كرده باشد طي يك ضيافت شام در دربار ايران و در جمع ديگر همتايان خود با درك نابساماني پنهان در تحولات زير پوستي جامعه ايران خبر از تحولاتي غير قابل پيش بيني در آينده نزديك مي داد.
اين پيش گوئي را قبل از آنكه بتوان به حساب فراست و ذكاوت سياسي لوبرياني گذاشت بايد محصول كار اطلاعاتي عميق و حساب شده سرويس اطلاعاتي موساد در ايران دانست.
اسرائيلي ها با برخورداري از فراغتي كه در سايه همكاري حكومت وقت ايران برايشان فراهم شده بود موفق شده بودند بخوبي با گمانه زني هاي خود به گسل هاي سياسي ـ اجتماعي موجود در ايران دهه 1350 پي برده و سنسورهاي امنيتي شان در ايران بموقع هشدارهاي لازم را به مركز مخابره كنند.
هر چند پيروزي انقلاب اسلامي توانست كانون مطمئن امپراطوري جاسوسي اين سه كشور(آمريكا، انگلستان و اسرائيل) در ايران را مضمحل نمايد اما اين بمعناي آن نبود كه عوامل اين امپراطوري مضمحل شده به بازيافت خود دست نزده و چشم هاي خود را بر روي تحولات يكي از مهم ترين كشورهاي منطقه ببندد.
اسرائيل از همان ابتداي پيروزي انقلاب و روي كار آمدن حكومت جديد در ايران اهتمام خود را معطوف به تسويه عناصر اصولگراي ضد صهيونيست در بدنه انقلاب ايران در كنار باز كردن پايگاه براي خود در ميان صاحب منصبان حكومت نوپاي تهران كرد.
تل آويو بمنظور تحصيل هدف اول خود اقدام به حذف فيزيكي چهره هاي پرسابقه خط نخست مبارزه با اسرائيل كرد. مفقود شدن امام موسي صدر در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران قابل انتظارترين اقدام از جانب تل آويو مي تواند باشد كه بدينوسيله مي توانست با وقوف بر ميزان نفوذ و محبوبيت وي نزد شيعيان لبنان امكان ايجاد محور صدر ـ خميني را از ميان بردارد.
در همين راستا مي توان به شهادت مشكوك مصطفي چمران رهبر جنگ هاي نامنظم در جبهه هاي جنگ ايران و عراق اشاره كرد.
سابقه عملياتي چمران كه سالها قبل از پيروزي انقلاب ايران با عزيمت خود از آمريكا به لبنان در كنار مرحوم حاج احمد خميني اقدام به راه اندازي سازمان شبه نظامي امل با همكاري نبيه بري كرده بود، به اندازه كافي به نيروهاي عملياتي موساد انگيزه مي داد تا از طريق عوامل خود در ايران انتقام خود را از چمران بگيرند.
چمران به مدد الهامات عميقي كه از آموزه اي روشنفكرانه و ديني دكتر شريعتي اخذ كرده بود، موفق شد تا در دهه 50 در كنار امام موسي صدر ، شيعيان لبنان را به يك انسجام و وحدت آرماني در راه مبارزه با نيروهاي اشغالگر اسرائيل در جنوب لبنان برساند.
موفقيت چمران از سوئي ملهم از بار مبارز و سلطه ستيزانه انديشه منبعث از اسلام ايدئولوژيك دكتر شريعتي بود و از سوئي ديگر به ماهيت تاريخي سلوك شيعي در لبنان باز مي گشت.
شيعيان لبنان روحيتاً انسانهائي جسور و سلحشورند. اين صفت تاريخي نيز از آنجا ناشي مي شود كه تفكر شيعي براي نخستين بار بعد از تبعيد ابوذر غفاري صحابه خاص پيغمبر به صحراي ربذه در زمان خلافت خليفه سوم توسط وي در اين منطقه ترويج شد.
ابوذر به صفت شخصي باديه نشيني جسور و صريح الهجه در مقابل سلاطين بود. همين ويژگي و انتقادات تند وي به عملكرد خلفاي راشدين بود كه نهايتاً منجر به تبعيد وي به صحراي ربذه در جنوب لبنان شد.
ابوذر در سالهاي تبعيد خود در ربذه توانست شيعه جسور و مبارزه طلبي را در منطقه از خود بجاي بگذارد كه اكنون از دل آن جنگآوران زبانزدي همچوم چريكهاي حزب الله لبنان قد علم كرده اند.
اين اتمسفر فضاي آرماني مناسبي را در اختيار چمران قرار مي داد تا براحتي بتواند با سازماندهي شيعيان لبنان خاك ريز محكمي را در مقابل نيروهاي اسرائيلي ايجاد نمايد.
عزيمت چمران به ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هر چند مي توانست خبر خوبي براي اسرائيل باشد اما عوامل سازمان اطلاعاتي موساد آنقدر ساده انديش نبودند كه نفوذ و اقتدار چمران در لبنان را ناديده بگيرند. خصوصاً آنكه چمران اكنون به مدد حضورش در ساختار قانوني حكومت انقلابي ايران مي توانست اثرگذاري بيشتر و عميق تري بر مبارزات ضد صهيونيستي در جنوب لبنان داشته باشد.
برخورد حذفي ديگر صهيونيستها در ايران بعد از انقلاب را مي توان در انفجار مشكوك دفتر حزب جمهوري اسلامي ايران در تهران سال 1360 جستجو كرد.
هر چند علي الظاهر تاكنون در افكار عمومي اين انفجار به سازمان تروريستي تحت امر مسعود رجوي و فرد مجهول الهويه اي به نام كلاهي منتسب شده اما با توجه به تقارن تاريخي تهاجم ارتش اسرائيل به نيروگاه اتمي عراق با انفجار مشكوك جلسه حزب جمهوري اسلامي در سرچشمه تهران انتساب اين عمليات تروريستي به موساد اسرائيل مقرون به صحت تر از انتساب آن به گروه مسعود رجوي است خصوصاً آنكه تاكنون هم اين سازمان رسماً تقبل مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را به عهده نگرفته .
وحشت اسرائيل از عراق صرفاً متاثر از توان نظامي حكومت نامتعارف بغداد بود لذا تنها از بين بردن توان هسته اي عراق به اندازه كافي مي توانست تل آويو را از ناحيه عراق دچار آسودگي خاطر كند.
اما دلشوره اسرائيليها از ايران قبل از توان نظامي منبعث از تفكر انقلابي و نفوذ معنوي چهره هاي معتبر و بااقتدار حكومت نوپاي ايران در منطقه بود.
محمد بهشتي دبير كل قدرتمند حزب جمهوري اسلامي در كنار محمد منتظري فرزند آيت الله منتظري و كسي كه داراي سابقه عملياتي گسترده در مبارزات شيعيان جنوب لبنان بود به اندازه كافي به اسرائيل انگيزه براي از ميان برداشتن ايشان مي داد.
اين در حالي است كه انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي كه شباهت زيادي با نوع عملياتهاي تروريستي موساد داشت در عين حالي كه چهره هاي راديكال مخالف با اسرائيل را از عرصه حكومت نوپاي مستقر در تهران از ميان برداشت همزمان تامين كننده منافع آن جناحي در ايران شد كه از سالها پيش در تعارض ايدئولوژيكي با تفكر انقلابي طيف منتسب به دكتر بهشتي بوده! و در تحليل نهائي مي توانستند متحدين خوبي براي يكديگر باشند.
انفجار حزب جمهوري اسلامي همزمان دو هدف را براي بانيان آن مي توانست تامين كند:
نخست حذف چهره هاي شاخص منتسب به اسلام نوانديش ، انقلابي و ضد اسرائيلي و دوم كسب مجوز براي جناح اقتدارگراي ايران بمنظور قلع و قمع گروه تحت امر مسعود رجوي و حذف فيزيكي يكي از سازمانهاي مزاحم اين جناح براي تصاحب كامل قدرت.
جدالي قدرتي كه ماحصل آن ورود اجتناب ناپذير مسير انقلاب اسلامي به فاز خشونت طي دهه 1360 شد كه هزينه هاي گزافي را بر روند انقلاب اسلامي متحمل كرد.
عوامل اسرائيل در ايران بعد از انقلاب
از آنجا كه طيف بندي روحانيون در ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي عمدتاً حول محور موافقين (جناح چپ) و مخالفين (جناح راست) آموزه هاي دكتر شريعتي شكل گرفته بود اين امر فصل مشتركي را براي وحدت استراتژيك اسرائيليهائي كه به همان اندازه روحانيون دست راستي ايران از شريعتي متنفر بودند به حساب مي آمد.
از نظر اسرائيل جرم بزرگ شريعتي آنبود كه توانسته با ارائه يك اسلام ايدئولوژيك و انقلابي نيروي نويني را در ظرفيتهاي نهضتهاي ضد صهيونيستي منطقه تزريق نمايد كه انقلاب اسلامي ايران بارزترين نمونه آن محسوب مي شد.
دكتر بهشتي كه در دهه 1350 خود از بانيان مدرسه علميه حقاني در قم بود هر چند انگيزه خود از تاسيس اين مدرسه را آشنائي طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد اما بعد از بروز اختلافات ايشان و همفكرانش با جناح راست مدرسه حقاني به رهبري مصباح يزدي بر سر عقايد و آموزه هاي دكتر علي شريعتي از اين مدرسه جدا شد و طي يك سخنراني در جمع طلاب اين مدرسه گفت:
“مدرسه اي كه بخواهد يك مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بي جا و متعصب تربيت كند كه نتوانند با همه دو كلمه حرف بزنند چه ارزشي دارد؟اين نوع موضعگيريها بسياري از افراد را به ياد چماق هاي تكفيري مي اندازد كه در تاريخ درباره عصر تفتيش عقايد كليسا و و قرون وسطي خوانده اند” (آيت الله بهشتي: شريعتي ، جستجوگري در مسير شدن)
تضاد مواضع فكري بهشتي و همفكران وي با جناح راست مدرسه حقاني زماني قابل فهم تر است كه اين مواضع در مقابل اظهارات مصباح يزدي قرار گيرد آنجا كه مي گويد:
“هر جا كه آهنگ مخالفت با ولايت فقيه يا ولي فقيه ساز شده سعي كنيد آنرا خاموش كنيد، اگر از روي ناداني است برايش توضيح دهيد و شبهه اش را رفع كنيد ولي اگر از روي غرض ورزي است او را خفه كنيد”! (سخنراني در جمع بسيجيان شهرستان قروه ـ 7مرداد81
چنين آموزه هائي در بطن خود آنقدر استعداد داشت تا از مشتي طلبه جوان، روحانيون خشن و سركوبگري بسازد كه نخستين اقدام عملي شان در صيانت از بيضه اسلام به قتل رساندن حجت الاسلام شمس آبادي در دهه 1350 باشد!
در دوران حكومت پهلوي مقابله با دكتر علي شريعتي از اهداف اصلي مدرسه حقاني بود . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آن بخش از چهره هاي مدرسه حقاني كه در طيف طرفداران دكتر شريعتي قرار داشتند به هيئت حاكمه پيوستند از جمله مرتضي مطهري، آيت الله بهشتي، آيت الله قدوسي، شاهچراغي و غلامحسين كرباسچي.
كادر بجاي مانده در مدرسه حقاني نيز كه مجموعاً وابسته به جناح خشن و اقتدارگراي حقاني و برخوردار از مواضع خصمانه عليه دكتر شريعتي بود ، بعد از پيروزي انقلاب توانست به تدريج و بخصوص بعد از فوت آيت الله خميني در هيئت حاكمه ايران نفوذ نمايند.
از اين ميان مي توان به آقايان جنتي، علي رازيني، رئيسي ، نيري، محسني اژه اي، علي فلاحيان، روح الله حسينيان، ميرحجازي، پورمحمدي، رهبرپور، حجت الاسلام عليزاده، اشاره كرد كه موفق به كسب تصدي مسئوليت در دادگاه ويژه روحانيت، وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب و قوه قضائيه شدند.
اين حلقه تدريجاً و به مرور زمان توانست براي خود كادرهاي پياده نظامي هم از بدنه سپاه پاسداران فراهم آورد كه از اين ميان مي توان به آقايان سردار غلامرضا نقدي، سرلشگر ذوالقدر، سردار الله كرم اشاره كرد. سپاهياني كه برخلاف نسل نخست بانيان اين نهاد داراي خاستگاهي خشن و نامانوس با آموزه هاي عرفاني كساني همچون شهيد باكري و شهيد همت مي باشند.
حسين شريعتمداري سپاهي سابق و مدير مسئول فعلي روزنامه كيهان و پيش از وي عباس سليمي نمين معاونت وزارت اطلاعات و مدير مسئول هفته نامه كيهان هوائي نيز با مجموعه اي از عوامل تحت امر خود در اين نشريه بخش رسانه اي اين حلقه را عهده داري كرده و تا قبل از بازداشت عوامل قتلهاي زنجيره اي همكاري نزديكي با عقبه اين جناح در وزارت اطلاعات و شخص سعيد امامي (معاونت امنيتي وزارت در دوره تصدي مسئوليت فلاحيان) داشتند.
در مجموع آموزه اي مدرسه حقاني توانست طلاب خشني را تحويل جامعه ديني ايران بدهد كه با پيروزي انقلاب اسلامي و حذف تدريجي چهره هاي شاخص اسلام نوانديش گام به گام در هرم قدرت جمهوري اسلامي نفوذ كنند.
نفوذي كه با توجه به قرابت عقيدتي حذف انديشانه و خشن ايشان با دولتمردان اسرائيل زمينه هاي همگرائي و وحدت رويه آنها را مي توانست فراهم آورد.
اين در حاليست كه حلقه حقاني در آموزه هاي عقيدتي خود نفرت آشكاري از هر گونه نزديكي با آمريكا داشته و در مانيفست خود نيز صراحتاً بر آن تاكيد كرده است.
در مجموع سه فاكتور مشترك: كنش خشونت آميز، نفرت از دكتر علي شريعتي و مخالفت بنياني با نزديكي ايران و آمريكا توانست موجبات قرابت فكري و عملي دسيسه چينان تل آويو با فارغ التحصيلان مدرسه حقاني را بمنظور كارشكني در مسير و اهداف انقلاب ايران را فراهم آورد.
كانون تجمع حلقه حقاني كجاست ؟
حجت الاسلام محمدي ري شهري هر چند ارتباط رسمي و حوزوي با فارغ التحصيلان مدرسه حقاني نداشت ليكن از زمان تصدي مسئوليتش در پست وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران و بكار گماردن چهره هاي برجسته اي از مدرسه حقاني همچون علي فلاحيان در اين وزارتخانه تدريجاً در كانون اين حلقه قرار گرفت و نهايتاً در سال 1374 با راه اندازي جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي توانست كانوني رسمي براي تجميع پايوران حلقه حقاني با محوريت خويش را تمهيد نمايد.
كانوني كه گفته مي شود از مجراي بنياد اقتصادي “فؤاد ري” كه در مجاورت دفاتر توليت حضرت عبدالعظيم واقع شده تغذيه مالي مي شود.
ري شهري بعد از جمع كردن چهره هاي شاخص خشونت طلب مدرسه حقاني در قالب جمعيت دفاع از ارزش ها طي مقاله هاي متعددي در نشريه “ارزشها” ارگان اين تشكل اقدام به تئوريزه كردن آرمانها و اهداف خود و متحدينش كرد.
اين نشريه در خصوص ديدگاه سياست خارجي جمعيت دفاع از ارزشها صراحتاً اظهار مي داشت:
“رابطه جمهوري اسلامي ايران با رژيم آمريكا رابطه دو كشوري نيست كه صرفاً اختلافاتي با هم دارند، بلكه مساله يك انقلاب است كه اساساً موجوديت نظام سلطه را برنمي تابد و بنابراين با رژيم تجاوزگر كنوني آمريكا تضاد ذاتي دارد ... انقلاب اسلامي هدفي جز نابودي نظام تجاوزگر آمريكا ندارد”(هفته نامه ارزشها، شماره 10، 13/12/75، ص4(
در مرامنامه جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي نيز بر مقابله با سياستهاي آمريكا تاكيد شده و آمده است:
“سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پيوسته بايد با سياستهاي توسعه طلبانه و زياده خواهانه قدرتهاي استكباري به ويژه آمريكا مقابله كند” (مرامنانه جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي، فصل چهارم(
همچنانكه گروه تندرو انصارحزب الله كه تحت توليت آيت الله جنتي قرار دارد در مقام پياده نظام حلقه حقاني نيز به شدت ارتباط با آمريكا را رد كرده و حتي خواستار تصويب قوانيني شده تا آنهائي كه ارتباط با آمريكا را مطرح مي كنند به اشد مجازات برساند و حتي تهديد كرده اندكه در غير اينصورت حزب الله خود راساً به وظيفه اش عمل خواهد كرد. (ماهنامه يالثارات الحسين، ارگان انصارحزب الله شماره 23(
نفرت عقيدتي حلقه حقانيه گردآمده در جمعيت دفاع از ارزشها از هرگونه نزديكي با آمريكا در بطن خود زمينه مساعدي را براي قرابت و همكاري ايشان با عوامل صهيونيسم كه همواره دل نگران نزديكي جمهوري اسلامي ايران با ايالات متحده آمريكا بوده اند، فراهم مي ساخت.اين در حالي است كه اسرائيل صرفنظر از قرابتهاي عقيدتي اش با حلقه حقاني همواره از دو حربه سكس و خشونت هم بمنظور يارگيري در حوزه هاي عملياتي اش بهره كافي برده است.
سكس؛ پاشنه آشيل حقاني
موساد همواره كوشيده از طريق آلوده كردن اهداف و طعمه هايش به روابط سكسي با طعمه هائي كه بر سر راه ايشان مي گذارد آنها را وادار به همكاري با خود كرده و در غير اينصورت با پروژه قتل درماني به حذف فيزيكي مخالفان اقدام مي نمايد.
دسيسه اي كه در سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي ايران براي وزير وقت ارشاد اسلامي صورت گرفت نمونه آشكاري از اين ترفند قديمي اسرائيلي ها بود. هر چند جاسوسه اي كه با در دست داشتن فيلمي كه بصورت مخفيانه از هم آغوشي اش با وزير مربوطه تهيه كرده بود به هنگام خروج از فرودگاه مهرآباد بصورتي تصادفي لو رفت و دستگير شد.
همچنين خبري كه اخيراً بر روي سايت “پيك نت” منتشر شد (3 دي 81 ) مبني بركشف ارتباط رئيس كل دادگستري تهران با يك شبكه جاسوسي امريكايي-اسرائيلي در صورت صحت نمونه مهم ديگري از شيوه استخدام نيرو توسط اسرائيليها است.
مطابق اين خبر:
“وزارت اطلاعات و امنيت به اسناد و اطلاعات انكار ناپذيري در ارتباط با روابط حجت الاسلام عليزاده رئيس كل دادگستري مركز با يك شبكه جاسوسي امريكايي-اسرائيلي دست يافته و آن را مستقيما در اختيار رهبر قرار داده است. در رابطه با همين اطلاعات از وي چند جلسه بازجويي شده و موقتا از وي خواسته شده است نه اطلاعيه اي صادر كند و نه در امور قضائي استان مركز دخالت كند تا تكليف روشن شود. به وي حتي اجازه خروج از تهران نيز داده نمي شود و به همين دليل با درخواست مكرر وي براي رفتن به خراسان مخالفت شده است. حتي گفته مي شود سفر اخير “سليمي نمين” معاون سابق وزارت اطلاعات در زمان ري شهري به خراسان و ديدار وي با آيت الله واعظ طبسي و همچنين سفر اخير وزير اطلاعات به خراسان نيز در همين ارتباط و براي قانع ساختن واعظ با دستگيري عليزاده و يا بركناري او بوده است ... يك گزارش ديگر نيز حاكيست:
دستگيري 50 تن در شهر قم كه چند ماه پيش و باتهام جاسوسي صورت گرفت و محمد خاتمي نيز از آن ياد كرد، سرنخ هاي ارتباطات جاسوسي عليزاده را بدست داد.عليزاده پيش از انتقال به تهران و تحويل گرفتن پست رياست كلي دادگستري مركز در دادگستري مشهد اشتغال داشت و پيش از آن نيز در سرخس خراسان در همين رشته فعاليت مي كرد”
اين در حاليست كه گفته مي شود عليزاده در زمان تصدي مسئوليتش در خراسان برخوردار از چند پرونده اخلاقي و منكراتي نيز بوده است لذا استبعادي ندارد كه عوامل موساد توفيق آنرا پيدا كرده باشند تا از همان دامي كه براي وزير اسبق ارشاد استفاده كرده بودند اينبار نيز براي به دام انداختن مشاراليه استفاده كرده با اين تفاوت كه اينبار عملياتشان با موفقيت همراه بوده باشد!
نكته قابل توجه در خصوص خبر فوق در آنست كه بلافاصله بعد از پخش اين اتهام رئيس كل دادگستري تهران بصورتي اعلام نشده اقدام به برگزاري يك كنفرانس مطبوعاتي كرد اما علي رغم توقع افكار تحريك شده عمومي، در اين كنفرانس كمترين اشاره اي به صحت و سقم اتهام مزبور نكرد.
چنين واكنشي بمعناي گرفتن سم خبر با حضور در افكار عمومي است تا بدينوسيله چهره متهم با سياست بي اعتنائي به اصل اتهام مستوره باقي بماند.
دو ماه بعد از درج مقاله پيچك انحراف، سايت خبري بازتاب وابسته به محسن رضائي طي درج خبري (2/2/82) مبني بر كشف شبكه دام اندازي مسئولان در ايران نوشت: گفته ميشود، شبكهاي كه بخشي از آن به وسيله تعدادي از اعضاي يك نهاد امنيتي اداره ميشده و با هدف به داماندازي مسؤولان اجرايي از طريق مسايل جنسي فعاليت ميكرده، كشف شده است. اين شبكه با استفاده از تعدادي از زنان ويژه، مسؤول مورد نظر را به ارتباط نامشروع ميكشانده و با گرفتن تصاوير از اين افراد، آنها را به انجام اقدامات مورد نظر خود به عنوان حقالسكوت مجبور ميساخته است. برخي اهداف گردانندگان اين شبكه، در زمينه گرفتن امتيازات خاص اقتصادي و مالي ميباشد.شنيده شده است كه اين شبكه در بخشي از فعاليتهاي خود به موفقيت رسيده و توانسته بود چند نفر از مسؤولان اجرايي در سطح معاونان و مديران رده بالاي سازمانها و وزارتخانهها را به دام اندازد. با دستگيري گردانندگان اين شبكه، تحقيقات در مورد ساير اهداف و فعاليتهاي ديگر آنان ادامه دارد لازم به ذكر است كه در همين ايام خبري در مطبوعات ايران درج شد مبني بر كشته شدن مشكوك پسر فريدون ژورك در استوديوي فيلمبرداري وي و گفته مي شود مقتول در جريان تهيه فيلمبرداري از مناسبات غير اخلاقي برخي از مسئولين بوده و در جريان يك درگيري و اختلاف درون گروهي قرباني شده است.
گذشته از آنكه پيش از اين نيز در جريان قتلهاي زنجيره اي پائيز 1377 توسط سعيد امامي و يارانش رد پاي زني زيبا روي به نام فاطمه قائم مقامي در رسانه ها مطرح شد كه از وي به عنوان معشوقه يكي از چهره هاي سرشناس حلقه حقاني نام برده مي شد كه در همان ايام بصورتي مشكوك در تهران كشته شد! همچنانكه در برخي از رسانه هاي برون مرزي نيز رد دختر جواني به نام سحر به عنوان معشوقه سعيد امامي بارها مطرح شد.
لذا احتمال دور از انتظاري نيست كه در صورت صحت اخبار فوق اسرائيل توانسته از حربه سكس بعنوان دامچاله اي براي به خدمت گرفتن برخي از عناصر سرشناس صاحب منصب در جمهوري اسلامياستفاده ببرد.
رد پاي حلقه حقاني ـ تل آويو در قتلهاي زنجيره اي
آيت الله خامنه اي بعد از افشاي مدخليت عناصر وزارت اطلاعات در قائله قتلهاي زنجيره اي صراحتاً در يكي از سخنراني هاي خود اظهار داشت:
“نمي توان باور كرد كه اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد و با توجه به ضرر اين جنايات عليه ملت و دولت و حكومت ايران ممكن نيست اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد”
و متعاقب آن محسن رضائي فرمانده سابق سپاه پاسداران طي يك كنفرانس خبري رد پاي اسرائيليها را در قتلهاي زنجيره اي مطرح كرد لذا رديابي عوامل موساد در ساختار اطلاعاتي ايران فرضي محتمل به نظر مي رسد خصوصاً آنكه در همين چارچوب اميرفرشاد ابراهيمي نيز در اعترافات خود در بخش همكاري با حسين شريعتمداري اظهار مي دارد:
“يادم مي آيد كه همان موقع هم آقاي سعيد اسلامي (امامي) با موبايلش تماس گرفت و گفت كه من شما را به آقاي شريعتمداري (مدير مسئول و سرپرست روزنامه كيهان) معرفي مي كنم تا با ايشان هم كار كنيد. پرسيد كه نشريه تان را كجا چاپ مي كنيد؟ كه ما گفتيم يك نشريه شلمچه است كه بنياد رسالت برايمان چاپ مي كند. گفت: كيهان هم كمك تان مي كند. زنگ زد به آقاي شريعتمداري گفت: آقاي الله كرم اينها و آقاي گودرزي ميايند پيش شما، كمك شان كنيد. ويژه نامه اي كه همان موقع دادگاه هم چاپش را ممنوع كرده بود، در تيراژ ميليوني موسسه كيهان برايمان چاپ كرد كه مروري بود بر زندگي آقاي خاتمي ولي مطلب ديگري كه هست، آقاي اسلامي، آقاي ديگري را (كه هنوز نام و نام فاميليش براي من معلوم نيست و آقاي رضايي پارسال در افشاگري هايش گفت كه جاسوس صهيونيست ها است) به الله كرم معرفي كرد و گفت كه كمكمان مي كند”
از سوئي ديگر همين كه مهرداد عاليخاني يكي از متهمين اصلي قتلهاي زنجيره اي كه اخيراً محكوم به حكم سنگين چهار بار حبس ابد شد، به اقرار صريح روزنامه كيهان چاپ تهران(سرمقاله 8 بهمن81)، برادر زاده مسعود عاليخاني عنصر برجسته “شبكه زيتون” محفل جاسوسي و اطلاعاتي اصلي موساد اسرائيل در ايران زمان پهلوي بوده، اين قرابت نسبي مي تواند مدرك قبال اعتنائي در نفوذ تل آويو در ساختار اطلاعاتي ايران باشد.
گذشته از آنكه مصاحبه راديوئي سال گذشته حسين مهري از راديو 24 ساعته لس آنجلس با علي فلاحيان در آستانه انتخابات رياست جمهوري سال 1380 در موقعيتي كه فلاحيان خود يكي از كانديداهاي اين انتخابات بود و راديو 24 ساعته نيز يكي از رسانه هاي نشان دار متعلق به انحصارات رسانه اي صهيونيستها در جامعه فارسي زبانان لوس آنجلس است را تنها مي توان تمهيد رساني رسانه اي تل آويو به حلقه اي از عالي رتبگان سياسي در ايران ياد كرد كه بدليل حضور شخص علي فلاحيان در راس عملياتي آن، از ايشان تحت عنوان “حلقه حقاني” نام برده مي شود.
حلقه اي كه رسانه هاي برون مرزي منتسب به اسرائيل اقدام به دادن رپرتاژ آگهي رايگان به كانديداي منتخب ايشان مي نمايد!
نفوذ تدريجي حلقه حقاني در ساختار قدرت
اين گروه از روحانيون متصلب الفكر تا زمان حيات آيت الله خميني بدليل جذبه و نفوذ ايشان در ساختار انقلاب و حكومت و مردم كمتر تمايلي به ابراز وجود علني در تحولات سياسي ايران داشتند اما اين عدم تمايل به معناي بي تحركي پنهان ايشان در عرصه سياست ايران نبود.
نخستين خيزش پنهان اين جناح خشكه مقدس و خشن را مي توان در پروسه حذف تدريجي آيت الله منتظري از هرم قدرت ايران مشاهده كرد، توطئه اي كه در بطن خود برخوردار از خاصيت مرضي الطرفيني هم زمان براي حلقه حقاني در كنار عوامل حكومت تل آويو بود.
كيومرث صابري طنز نويس سرشناس مطبوعات ايران يكبار در توصيف شخصيت دكتر محمد جواد لاريجاني (تئوريسين سرشناس جناح راست ايران) گفته بود:
لاريجاني سياستمداري است كه از مجموع پيش بيني هاي متعددش در عرصه سياست جز آنها كه اشتباه در مي آيد الباقي آنها درست است!!!
لاريجاني اخيراً طي مصاحبه اي با خبرگزاري دانشجوئي ايران (١١/٠٩/٨١) با اشاره به جريان سفر مخفيانه رابرت مك فارلين مشاور امنيت ملي كابينه رونالد ريگان رئيس جمهور وقت ايالات متحده آمريكا به ايران كه به گفته ايشان از طرف آمريكاييها براي ايجاد رابطه با ايران اجرا شد و توسط صهيونيستها لو رفت، گفته است:
“... در زمان آمدن مك فارلين به ايران، زمان بسيار مناسبي بود كه ما به اين قدم آمريكا جواب مثبت مي داديم زيرا در آن زمان، آمريكا به اين نتيجه رسيده بود كه با ايران پيروز كار كند. البته اين امر توسط صهيونيستها لو رفت. در هياتي كه همراه مك فارلين آمده بود دو جاسوس “موساد” وجود داشت كه خود آمريكاييها در جريان آن نبودند كه هواپيماي يكي از آنها به دليل نقص فني از بين رفت ولي ديگري توانست به اسرائيل باز گردد”
علي الظاهر اظهارات فوق يكي از ادعاهاي معتبر لاريجاني بشمار مي رود، هر چند در آن تاريخ مسئول لو رفتن سفر مك فارلين به ايران، مهدي هاشمي (يكي از منسوبان آيت الله منتظري) معرفي شد كه خبر اين سفر را به مجله الشراع چاپ لبنان رسانده بود اما مهم اين است كه روحانيون حلقه حقاني توانستند با توسل به اين بهانه زيركانه جرياني را با معركه گرداني حجت الاسلام محمدي ري شهري بر عليه آيت الله منتظري مديريت كنند كه فرجام آن منجر به حذف منتظري از دايره قدرت ايران شد.
ترفندي كه علي رغم ظاهر الصلاح بودنش، شيطنت مستتر در آن نيز دور از چشم آيت الله خميني نماند و ايشان هشيارانه طي ملاقاتي كه در همان زمان با آيت الله طاهري اصفهاني امام جمعه اصفهان داشتند خطاب به ايشان مي گويند:
“برويد و با ايشان (آيت الله منتظري) صحبت كنيد و بگوئيد من روي شما سرمايه گذاري كرده ام ، اگر مي بينيد كه روحانيون در مقابل شما نمي ايستند به اين دليل است كه من هستم و اگر روزي من نباشم آنها در مقابل شما خواهند ايستاد لذا شما نبايد ضعفي داشته باشيد و اين مهدي هاشمي بهانه اي است دست آنها”!(خاطرات سياسي ـ صفحه 29)
تاكيد آيت الله خميني به بهانه بودن مهدي هاشمي براي روحانيون مخالف منتظري در قائله مك فارلين شاخص مهمي در هوشياري رهبر فقيد جمهوري اسلامي ايران از تحركات توطئه آميز حلقه حقاني در آن مقطع بود.
در مجموع هم اسرائيلي ها و هم متحدين داخلي شان در ايران موفق شدند از ماجراي سفر مك فارلين به ايران به نفع خود بهره برداري لازم را به عمل آورند. در جريان سفر مك فارلين همزمان هم حقاني چي هاي گردآمده به دور حجت الاسلام ري شهري توانستند با توفيق حذف آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري جمهوري اسلامي ايران خود را از دغدغه دور ماندن از قدرت بعد از فوت آيت الله خميني رها سازند و هم اسرائيليها با زيركي موفق شدند تلاشهاي آمريكا براي نزديكي به ايران را با شكست همراه سازند.
چنين تلاشهائي در ايران بعد از انقلاب اسلامي مسبوق به سابقه بود.
کمیته مجازات: این مقاله بدون هماهنگی با آقای سجادی درج شده ولی از آنجایی که قبلا در سایتهای دیگر منتشر شده، مشمول کاپی رایت نمی باشد
زماني كه مسعود بهنود مقاله “همگرائي محافظه كاران ايراني و تندروهاي اسرائيلي” را در سايتهاي اينترنتي قرار داد نويد اين امر داده مي شد كه بالاخره يك نفر پرده از مشاركت جناحي از سياسيون ايران با دولتمردان اسرائيل برداشت . خصوصاً آنكه نويسنده آن مقاله خود يكي از تاريخ دانان و تاريخ نويسان خوش قلم جامعه مطبوعات ايران بود. اما متاسفانه آن مقاله هم برخلاف انتظار تنها در سطح ماند و صرفاً به بيان كلياتي بسنده كرد.
بعد از اينكه رئيس جمهور خاتمي طي يك سخنراني در ماه جاري اظهار داشت:
دستي در كار است كه مردم را مأيوس كند و يك پيمان نانوشته و ناميمون ميان عواملي در داخل و خارج وجود دارد كه سعي در ناكارآمد نشان دادن نظام، حكومت و دولت و القاء ناموفق بودن تجربهٌ مردم سالاري ديني دارند و اميدوارم مجالي ميسر شود كه بتوانم با آرامش مخاطر در اين زمينه صحبت كنم” اين اميد پيدا شد تا بلكه رئيس جمهور ايران به وعده خود عمل كرده و در مجال وعده داده شده ناگفته هاي خود را به سمع مردم ايران برساند.
مقاله پيچك انحراف بخش ديگري از سلسله مقالات “توطئه هاي زنجيره اي” است كه پيش از اين در خبرنامه گويا درج شده بود. در اين مقاله تلاش شده تا آن بخش از همگرائي و همكاري جناحي از سياسيون ايران با دولتمردان اسرائيل را كه پيش از اين مسعود بهنود در مقاله خود كلياتي از آن را مطرح كرده بود و شايد رئيس جمهور خاتمي در آينده اي موعود پرده از روي پيمان نانوشته عوامل داخلي و خارجي توطئه گر عليه ايران را بردارند! بررسي و ارزيابي شود.
پيچك انحراف اشاره به مشاركت جناحي از سياسيون ايران كه از ايشان تحت عنوان حلقه حقاني ياد مي شود با عوامل اطلاعاتي اسرائيل دارد كه در اين همگرائي طي سالهاي روي كار آمدن رئيس جمهور خاتمي همواره كوشيده اند با بحراني نگاه داشتن وضعيت سياسي ايران مانع از بهبود مناسبات ايران با جهان خارج و خصوصاً ايالات متحده آمريكا شده و سياست تنش زدائي رئيس جمهور خاتمي را از حيز انتفاع بياندازند.
اين همگرائي براي تحقق خواسته خود كوشيده تا:
ـ آيت الله خامنه اي را مانع اصلي بهبود مناسبات دو كشور معرفي كندـ ضمن ايجاد زمينه نارضايتي اجتماعي بر عليه خامنه اي، فضاي كشور را مهياي يك شورش اجتماعي كند
ـ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را بنام دفاع از رهبري مجبور به ورود به جامعه بمنظور سركوبي شورش و تامين امنيت نمايد
ـ با ميليتاريزه كردن فضاي جامعه مانع از بسط و توسعه پروسه اصلاحات در كشور شوند
حيات انگلي اين وحدت مافيائي صرفاً منوط به حاكميت جوي بسته و خفقان آور در كشور است تا بدينوسيله بتوانند زمينه هاي بسط و گسترش سلطه و اقتدار خود در اندامواره هاي ماشين قدرت جمهوري اسلامي ايران را تحفظ نمايند.
بنا به مصالحي دو بخش از اين مقاله ناخواسته حذف و از بيان چند نام نيز پرهيز شده. اما در مجموع كوشش شده با حفظ امانت، گوهر و مطالب اصلي به اطلاع خوانندگان رسانده شود.
لازم به ذكر است در تهيه اين مقاله از بخش هائي از مقاله Made in England نيز استفاده شده اما بنا به ضرورت و با توجه به اطلاعات جديدي كه بعد از چاپ آن مقاله حاصل شد در مطلب حاضر وجوهي از مقاله مزبور را نفي و تغيير داده ام.
پيشينه رقابتهاي جاسوسي در ايران معاصر
انقلاب اسلامي ايران به احتساب قدرت عظيم ويرانگرش در مقابل ساختارهاي بجاي مانده از حكومت پهلوي آثار و نتايج چشمگيري از خود در دهه 60 بجاي گذاشت.
در حوزه اطلاعاتي با توجه به مناسبات مودت آميز حكومت پهلوي با آمريكا و به تبع آن اسرائيل، تهران مبدل به كانون مطمئني براي فعاليتهاي جاسوسي و اطلاعاتي CIA ، MI6 و موساد (امريكا، انگليس و اسرائيل) شده بود تا جائيكه كليه تحولات سياسي و اقتصادي و اجتماعي در خاورميانه و بخشهائي از شوروي سابق تحت شنود و رؤيت امپراطوري افسانه اي جاسوسان حرفه اي تل آويو ، لندن و واشنگتن در ايران قرار داشت.
هر چند اين سه كشور در تحليل نهائي متحدين استراتژيكي در نظام دو قطبي موجود در مواجهه با مسكو محسوب مي شدند اما اين وحدت استراتژيك مانع از آن نبود تا سه كشور بدنبال رقابت پنهان با يكديگر جهت تمهيد منويات مستقل خود در ايران نباشند.
بر اساس همين رقابت پنهان و برسميت شناخته شده ، هر سه كشور به احتساب علائق و دلنگراني هاي سياسي و اقتصادي خود توانسته بودند بخش هائي از لايه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي ايران را تحت نفوذ و اشراف خود درآورند.
رقابت هاي جاسوسي امريكا و انگليس در ايران
يكي از بارزترين نمونه هاي اين رقابت پنهان نبردي بود كه در دهه چهل بين انگلستان و آمريكا در ايران شكل گرفت.
در سال 1347 كه “اسماعيل رائين” با چاپ كتاب “اسناد فراموشخانه” اقدام به معرفي دولتمردان “انگلوفيل” در ساختار حاكميت ايران كرد ، بلافاصله و در مقام پاسخ كتاب “ميراث خوار استعمار” به قلم “دكتر مهدي بهار” وارد بازار كتاب ايران شد و در آن اقدام به معرفي چهره هاي “آمريكوفيل” ايراني و افشاگري عليه سياستهاي استعماري آمريكا در منطقه خاورميانه شد .
هدف از اين روياروئي قلمي سوزاندن مهره هاي تحت امر واشنگتن و لندن در ايران بود .
لازم بذكر است “اسماعيل رائين” يازده سال بعد از آن تاريخ در سال 1358 بطرز مشكوكي در تهران فوت كرد در حالي كه شب قبل از درگذشتش با مراجعه به “ميرحسين موسوي” سردبير وقت روزنامه جمهوري اسلامي ارگان وقت حزب قدرتمند جمهوري اسلامي ايران خبر تهديد به قتلش را به موسوي داده و متقاضي كمك از وي شده بود .
در ماجراي كودتاي آمريكائي 28 مرداد 1332 نيز نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه در كانون خصومت انگلستان با “دكتر محمد مصدق” باز اين لندن بود كه توانست با زيركي آمريكائيها را فريب داده و با ترسيم چهره اي “كمونيست” از مصدق نزد واشنگتن ، كاخ سفيد را ترغيب به كودتا در ايران عليه نفوذ كمونيستها! نمايد.
فريبي كه 25 سال بعد از آن آمريكائيها مجبور شدند تاوان سنگيني براي آن بپردازند و ضمن از دست دادن استراتژيك ترين متحد منطقه اي خود ، مواجه با رژيمي بشدت ضد آمريكائي شوند كه تمامي اركان سياسي شان را بمبارزه مي طلبيد.
نكته مغفول در كودتاي 28 مرداد آن بود كه اين كودتا قبل از آنكه موفق به سركوب نهضت ملي ايران شود ، موفق به خلع يد گسترده انگلستان از منافع اش در ايران شد و پس از آن لندن پذيرفت به عنوان شريك كوچكتر بر سر سفره منافع نفتي و اقتصادي ايران در كنار واشنگتن بنشيند.
سفره اي كه تا قبل از آن لندن مالك انحصاري و سنتي آن بشمار مي رفت و اين انتخابي ميان “بد” و “بدتر” براي انگلستان بود .
انگلستان ترجيح مي داد با ترغيب آمريكائي ها جهت كودتا عليه مصدق ، در ازاي از دست دادن كامل و اجتناب ناپذير ايران ، با وارد كردن شريكي جديد و قدرتمند ضمن آنكه “حداقل ها” را براي خود حفظ كند ، دامان خود را نيز از نجاست مباشرت كودتا در ايران نزد افكار عمومي مبرا نگاه دارد. هر چند 15 سال بعد از آن نيز باز لندن با زيركي موفق شد ضمن انعكاس گسترده امواج انقلاب ضد آمريكائي ايران از طريق راديو دولتي BBC برآيند انقلاب ايران را علي رغم آنكه نمي توانست آنرا بنفع خود مصادره نمايد اما لااقل آن امواج را بر عليه شريك و رقيب قديمي اش هدايت كند .
بي جهت نبود كه موج گسترده انقلاب اسلامي ايران در طول يكساله 1357 ـ 1356 در ساعت 8 شب خاموش مي شد و قاطبه ايرانيان هر شب خستگي يك روز مبارزه انقلابي خود را در كنار راديو BBC برطرف مي كردند. چرا كه BBC در آن ايام عملاً مبدل به رسانه انقلاب شده بود!
اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه بعد از آنكه دكتر محمد مصدق با اتكاي بر انديشه ملي گرايانه خود موفق به خلع يد انگلستان از صنعت نفت ايران شد، لندن همواره به چشم عداوت به ملي گرايان ايران مي نگريست و در سالهاي پاياني رژيم پهلوي نيز بر همين اساس، انگليسي ها بر اين عقيده بودند كه در صورت سقوط شاه بهترين گزينه براي غرب به قدرت رسيدن روحانيون محافظه كار در ايران است كه در عين حاليكه سد محكمي در برابر شوروي ايجاد مي كنند متقابلاً مي توانند مليون را نيز در ايران سركوب نمايند.
اما از جانب ديگر ايالات متحده آمريكا بعد از كودتاي 28 مرداد عملاً از هر گروهي در ايران ولو مرتجع و غيردمكراتيك، تنها به صرف ضديت با كمونيستها حمايت غير علني مي كرد بر همين اساس بود كه گروهي همچون انجمن حجتيه مورد استقبال غير علني سازمان اطلاعاتي آمريكا قرار داشت.
اين امر از آنجا ناشي مي شد كه دغدغه اصلي آمريكا در دوران جنگ سرد صرفاً خطر كمونيست و مهار ارتش سرخ بود در حاليكه انگليسها بواسطه حضور ديرينه و سنتي خود در ايران بيشتر بدنبال حفظ كانالهاي ارتباطي خود با محافل اقتصادي سنتي ايران بودند.
ديرينگي و حضور پرسابقه انگليسها در ايران خصوصاً قائله مسيو نوز و قرارداد رژي به آنها اين شناخت را داده بود كه راه نفوذ بي خطر در اقتصاد ايران به بازار سنتي و روحانيت محافظه كار وابسته به آن ختم مي شود. ارتباطات ديرينه و مستحكم انگلستان با جناح راست سنتي ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي مؤيد رويكرد محافظه كارانه لندن به جريانهاي پرنفوذ و با اعتبار اقتصادي در ساختار بازار ايران است.
كما اينكه در جريان پناهنده شدن “ولادمير كوزيتكچين” ديپلمات سفارت شوروي در تهران در سال 1361 به لندن ، اين MI6 بود كه اسامي همكاران “حزب توده ايران” با KGB را پس از اعترافات “كوزيتكچين” در لندن از طريق دولت وقت پاكستان در اختيار “حبيب الله عسگراولادي” وزير وقت آموزش و پرورش! و يكي از منسوبين معروف جمعيت دست راستي مؤتلفه اسلامي قرار داد!
هدف انگلستان از اين اطلاع رساني به تيرگي كشاندن مناسبات حكومت نوپاي تهران با مسكو بود، خصوصاً آنكه پيش از اين با اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام، بيم آن مي رفت تا مسكو از خلاء وجود رقيب قدرت مندش در تهران بتواند حكومت نوين به قدرت رسيده در ايران را همچون هلوئي نورس به نفع خود بچيند. لذا انگلستان كوشيد غيبت آمريكا را شخصاً پر كرده و ابتدا تلاش كرد با تكيه بر پروژه محمد سعادتي و اتهام جاسوسي وي براي شوروي زمينه تيرگي مناسبات بين تهران و مسكو را فراهم نمايد و بدينوسيله جميع پلهاي مواصلاتي سياسي ميان اين دو كشور را از ميان بردارد، اما كم وزني سياسي سعادتي مانع تحقق چنين خواسته اي براي انگلستان بود.
پروژه كوزيتكچين فرصت آرماني را براي بازداشت گسترده سران حزب توده و غير قانوني اعلام شدن فعاليت اين حزب در ايران را با مديريت پروژه لندن و از طريق ارتباط اُرگانيك با جناح محافظه كار ايران فراهم كرد.
پروژه اي كه توانست با مشاركت صميمانه انگلستان و جناح محافظه كار ايران تا حدود زيادي دولتمردان كرملين را مجاب به حفظ فاصله بهداشتي خود با ايران نمايد.
در بررسي مناسبات مؤدت آميز جناح محافظه كار ايران با لندن نبايد اين نكته را نيز از نظر دور داشت كه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي همين جناح بوده كه انحصاراً رياست اتاق بارزگاني ايران كه محوري ترين مركز تجارت خارجي در ايران است را در تصرف خود داشته و شخص علي نقي خاموشي عضو شاخص جمعيت موتلفه اسلامي 23 سال است كه بصورت مستمر رياست اين مركز مهم تجاري را عهده داري كرده و حبيب الله عسگراولادي دبير كل جمعيت موتلفه نيز سالها ست كه رياست اتاق ايران و انگليس را به خود اختصاص داده است.
انگلستان به پشتوانه حضور ديرينه اش در ايران شناخت نسبتاً دقيقي از مناسبات فرهنگي سياسي و اقتصادي ايران داشته است و به پشتوانه همين اندوخته هاي اطلاعاتي اهتمام نخست خود در ايران را عمدتاً متمركز بر تامين حداكثر منافع مالي با نزديكي به محافل محافظه كار سنتي در ايران كرده است.
اين در حاليست كه در تمام سالهائي كه انگلستان تامين منافع مالي خود را در ايران از طريق نفوذش در ساختارهاي اقتصاد سنتي ايران تامين مي كرد ايالات متحده آمريكا با تكفل رهبري جهان غرب در مبارزه با خطر سرخ عمده اهتمام جاسوسي و اطلاعاتي خود در ايران را صرفاً متمركز بر فعاليتهاي KGB و عوامل و سازمانهاي متمايل به اتحاد جماهير شوري كرده بود. اهتمامي كه منجر به پنهان ماندن تحولات زير پوستي ايران در ديگر حوزه هاي سياسي از چشم آمريكائي ها شده بود.
پيشينه فعاليت هاي جاسوسي اسرائيل در ايران
بر خلاف آمريكا و انگلستان ، تمركز اسرائيل در ايران قبل از منافع مالي متمركز بر تحركات سياسي گروه هاي بوده كه پيكان حمله ايدئولوژيكي و سياسي شان منافع تل آويو را در منطقه هدف قرار داده بود.
ايران از زمان دكتر محمد مصدق براي اسرائيل حوزه خطر ساز تلقي مي شد.از آنجا كه ايران از آن درجه از استعداد برخوردار بوده كه هر گونه تحولي در آن مبدل به الگو براي جهان عرب و اسلام شود لذا فعل و انفعالات ايران همواره در زير ذره بين اسرائيليها قرار داشته است.
نخستين لطمه اي كه تل آويو از ايران خورد در دهه 1330 و منبعث از نهضت ملي كردن صنعت نفت بود. مصدق با اتكاي بر انديشه ملي گرائي و توفيق اش در ملي كردن صنعت نفت توانست الگوي مبارزه قدرتمندي را در اختيار جهان عرب قرار دهد. الگوي كه به راحتي اين فرصت را در اختيار جمال عبدالناصر قرار داد تا با استفاده از جذابيتهاي نهضت مصدق او نيز با تكيه بر پان عربيسم ضمن توفيق در متحد ساختن جهان عرب اقدام به ملي كردن كانال سوئز كرده و انرژي جديدي را به نهضتهاي مبارز با اسرائيل تزريق نمايد.
سقوط حكومت مصدق در ايران در كنار شكست ناصر در جنگ با اسرائيل براي مدتي موجبات تقليل دل نگراني اسرائيليها را فراهم كرد. اما با ظهور آيت الله خميني در ايران و تاكيد وي بر انديشه وحدت جهان اسلام و خصوصاً قرائت انقلابي و سلطه ستيزانه اسلام مدل خميني بار ديگر موجبات دلنگراني اسرائيليها از تحولات در ايران فراهم شد.
بديهي بود كه اسرائيل با توجه به ماهيت انقلاب اسلامي ايران ، بسيار پيشتر و بيشتر از آمريكا تحولات ايران را دلنگرانه دنبال كند.همچنانكه قبل از اشغال سفارت آمريكا در تهران كه توانست نهضت سلطه ستيزي با آمريكا با تكيه بر انديشه اسلامي را در جهان عرب و مسلمانان اپيدمي كند ، ماهيت ضد صهيونيستي انقلاب ايران و مواضع صريح و تند آيت الله خميني عليه اسرائيل با تاكيد بر وحدت جهان اسلام كه به سالهاي دهه 1340 مي رسيد تل آويو را بشدت دلنگران ساخته بود.
اسرائيل بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بدنبال اشغال سفارت آمريكا در تهران نخست با لابي سنگين خود بر روي واشنگتن موفق به مجاب كردن كاخ سفيد جهت قطع روابط با ايران شد و متعاقب آن همواره كوشيده است كليه مجاري نزديكي دو كشور را مسدود نگاه دارد همچنانكه در كنار اين دو سياست اهتمام خود را صرف حذف چهره هاي موجود در خط اول مبارزه با اسرائيل در جمهوري نوپا و انقلابي ايران كرده است.
“لوبرياني” ديپلمات سرشناس اسرائيلي در تهران قبل از انقلاب از معدود كساني بود كه يكسال پيش از آنكه كمترين نشاني از تحولات انقلاب اسلامي سال 1357 در جامعه ايران بروز كرده باشد طي يك ضيافت شام در دربار ايران و در جمع ديگر همتايان خود با درك نابساماني پنهان در تحولات زير پوستي جامعه ايران خبر از تحولاتي غير قابل پيش بيني در آينده نزديك مي داد.
اين پيش گوئي را قبل از آنكه بتوان به حساب فراست و ذكاوت سياسي لوبرياني گذاشت بايد محصول كار اطلاعاتي عميق و حساب شده سرويس اطلاعاتي موساد در ايران دانست.
اسرائيلي ها با برخورداري از فراغتي كه در سايه همكاري حكومت وقت ايران برايشان فراهم شده بود موفق شده بودند بخوبي با گمانه زني هاي خود به گسل هاي سياسي ـ اجتماعي موجود در ايران دهه 1350 پي برده و سنسورهاي امنيتي شان در ايران بموقع هشدارهاي لازم را به مركز مخابره كنند.
هر چند پيروزي انقلاب اسلامي توانست كانون مطمئن امپراطوري جاسوسي اين سه كشور(آمريكا، انگلستان و اسرائيل) در ايران را مضمحل نمايد اما اين بمعناي آن نبود كه عوامل اين امپراطوري مضمحل شده به بازيافت خود دست نزده و چشم هاي خود را بر روي تحولات يكي از مهم ترين كشورهاي منطقه ببندد.
اسرائيل از همان ابتداي پيروزي انقلاب و روي كار آمدن حكومت جديد در ايران اهتمام خود را معطوف به تسويه عناصر اصولگراي ضد صهيونيست در بدنه انقلاب ايران در كنار باز كردن پايگاه براي خود در ميان صاحب منصبان حكومت نوپاي تهران كرد.
تل آويو بمنظور تحصيل هدف اول خود اقدام به حذف فيزيكي چهره هاي پرسابقه خط نخست مبارزه با اسرائيل كرد. مفقود شدن امام موسي صدر در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران قابل انتظارترين اقدام از جانب تل آويو مي تواند باشد كه بدينوسيله مي توانست با وقوف بر ميزان نفوذ و محبوبيت وي نزد شيعيان لبنان امكان ايجاد محور صدر ـ خميني را از ميان بردارد.
در همين راستا مي توان به شهادت مشكوك مصطفي چمران رهبر جنگ هاي نامنظم در جبهه هاي جنگ ايران و عراق اشاره كرد.
سابقه عملياتي چمران كه سالها قبل از پيروزي انقلاب ايران با عزيمت خود از آمريكا به لبنان در كنار مرحوم حاج احمد خميني اقدام به راه اندازي سازمان شبه نظامي امل با همكاري نبيه بري كرده بود، به اندازه كافي به نيروهاي عملياتي موساد انگيزه مي داد تا از طريق عوامل خود در ايران انتقام خود را از چمران بگيرند.
چمران به مدد الهامات عميقي كه از آموزه اي روشنفكرانه و ديني دكتر شريعتي اخذ كرده بود، موفق شد تا در دهه 50 در كنار امام موسي صدر ، شيعيان لبنان را به يك انسجام و وحدت آرماني در راه مبارزه با نيروهاي اشغالگر اسرائيل در جنوب لبنان برساند.
موفقيت چمران از سوئي ملهم از بار مبارز و سلطه ستيزانه انديشه منبعث از اسلام ايدئولوژيك دكتر شريعتي بود و از سوئي ديگر به ماهيت تاريخي سلوك شيعي در لبنان باز مي گشت.
شيعيان لبنان روحيتاً انسانهائي جسور و سلحشورند. اين صفت تاريخي نيز از آنجا ناشي مي شود كه تفكر شيعي براي نخستين بار بعد از تبعيد ابوذر غفاري صحابه خاص پيغمبر به صحراي ربذه در زمان خلافت خليفه سوم توسط وي در اين منطقه ترويج شد.
ابوذر به صفت شخصي باديه نشيني جسور و صريح الهجه در مقابل سلاطين بود. همين ويژگي و انتقادات تند وي به عملكرد خلفاي راشدين بود كه نهايتاً منجر به تبعيد وي به صحراي ربذه در جنوب لبنان شد.
ابوذر در سالهاي تبعيد خود در ربذه توانست شيعه جسور و مبارزه طلبي را در منطقه از خود بجاي بگذارد كه اكنون از دل آن جنگآوران زبانزدي همچوم چريكهاي حزب الله لبنان قد علم كرده اند.
اين اتمسفر فضاي آرماني مناسبي را در اختيار چمران قرار مي داد تا براحتي بتواند با سازماندهي شيعيان لبنان خاك ريز محكمي را در مقابل نيروهاي اسرائيلي ايجاد نمايد.
عزيمت چمران به ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هر چند مي توانست خبر خوبي براي اسرائيل باشد اما عوامل سازمان اطلاعاتي موساد آنقدر ساده انديش نبودند كه نفوذ و اقتدار چمران در لبنان را ناديده بگيرند. خصوصاً آنكه چمران اكنون به مدد حضورش در ساختار قانوني حكومت انقلابي ايران مي توانست اثرگذاري بيشتر و عميق تري بر مبارزات ضد صهيونيستي در جنوب لبنان داشته باشد.
برخورد حذفي ديگر صهيونيستها در ايران بعد از انقلاب را مي توان در انفجار مشكوك دفتر حزب جمهوري اسلامي ايران در تهران سال 1360 جستجو كرد.
هر چند علي الظاهر تاكنون در افكار عمومي اين انفجار به سازمان تروريستي تحت امر مسعود رجوي و فرد مجهول الهويه اي به نام كلاهي منتسب شده اما با توجه به تقارن تاريخي تهاجم ارتش اسرائيل به نيروگاه اتمي عراق با انفجار مشكوك جلسه حزب جمهوري اسلامي در سرچشمه تهران انتساب اين عمليات تروريستي به موساد اسرائيل مقرون به صحت تر از انتساب آن به گروه مسعود رجوي است خصوصاً آنكه تاكنون هم اين سازمان رسماً تقبل مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را به عهده نگرفته .
وحشت اسرائيل از عراق صرفاً متاثر از توان نظامي حكومت نامتعارف بغداد بود لذا تنها از بين بردن توان هسته اي عراق به اندازه كافي مي توانست تل آويو را از ناحيه عراق دچار آسودگي خاطر كند.
اما دلشوره اسرائيليها از ايران قبل از توان نظامي منبعث از تفكر انقلابي و نفوذ معنوي چهره هاي معتبر و بااقتدار حكومت نوپاي ايران در منطقه بود.
محمد بهشتي دبير كل قدرتمند حزب جمهوري اسلامي در كنار محمد منتظري فرزند آيت الله منتظري و كسي كه داراي سابقه عملياتي گسترده در مبارزات شيعيان جنوب لبنان بود به اندازه كافي به اسرائيل انگيزه براي از ميان برداشتن ايشان مي داد.
اين در حالي است كه انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي كه شباهت زيادي با نوع عملياتهاي تروريستي موساد داشت در عين حالي كه چهره هاي راديكال مخالف با اسرائيل را از عرصه حكومت نوپاي مستقر در تهران از ميان برداشت همزمان تامين كننده منافع آن جناحي در ايران شد كه از سالها پيش در تعارض ايدئولوژيكي با تفكر انقلابي طيف منتسب به دكتر بهشتي بوده! و در تحليل نهائي مي توانستند متحدين خوبي براي يكديگر باشند.
انفجار حزب جمهوري اسلامي همزمان دو هدف را براي بانيان آن مي توانست تامين كند:
نخست حذف چهره هاي شاخص منتسب به اسلام نوانديش ، انقلابي و ضد اسرائيلي و دوم كسب مجوز براي جناح اقتدارگراي ايران بمنظور قلع و قمع گروه تحت امر مسعود رجوي و حذف فيزيكي يكي از سازمانهاي مزاحم اين جناح براي تصاحب كامل قدرت.
جدالي قدرتي كه ماحصل آن ورود اجتناب ناپذير مسير انقلاب اسلامي به فاز خشونت طي دهه 1360 شد كه هزينه هاي گزافي را بر روند انقلاب اسلامي متحمل كرد.
عوامل اسرائيل در ايران بعد از انقلاب
از آنجا كه طيف بندي روحانيون در ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي عمدتاً حول محور موافقين (جناح چپ) و مخالفين (جناح راست) آموزه هاي دكتر شريعتي شكل گرفته بود اين امر فصل مشتركي را براي وحدت استراتژيك اسرائيليهائي كه به همان اندازه روحانيون دست راستي ايران از شريعتي متنفر بودند به حساب مي آمد.
از نظر اسرائيل جرم بزرگ شريعتي آنبود كه توانسته با ارائه يك اسلام ايدئولوژيك و انقلابي نيروي نويني را در ظرفيتهاي نهضتهاي ضد صهيونيستي منطقه تزريق نمايد كه انقلاب اسلامي ايران بارزترين نمونه آن محسوب مي شد.
دكتر بهشتي كه در دهه 1350 خود از بانيان مدرسه علميه حقاني در قم بود هر چند انگيزه خود از تاسيس اين مدرسه را آشنائي طلاب با علم روز و جهان معاصر قرار داد اما بعد از بروز اختلافات ايشان و همفكرانش با جناح راست مدرسه حقاني به رهبري مصباح يزدي بر سر عقايد و آموزه هاي دكتر علي شريعتي از اين مدرسه جدا شد و طي يك سخنراني در جمع طلاب اين مدرسه گفت:
“مدرسه اي كه بخواهد يك مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بي جا و متعصب تربيت كند كه نتوانند با همه دو كلمه حرف بزنند چه ارزشي دارد؟اين نوع موضعگيريها بسياري از افراد را به ياد چماق هاي تكفيري مي اندازد كه در تاريخ درباره عصر تفتيش عقايد كليسا و و قرون وسطي خوانده اند” (آيت الله بهشتي: شريعتي ، جستجوگري در مسير شدن)
تضاد مواضع فكري بهشتي و همفكران وي با جناح راست مدرسه حقاني زماني قابل فهم تر است كه اين مواضع در مقابل اظهارات مصباح يزدي قرار گيرد آنجا كه مي گويد:
“هر جا كه آهنگ مخالفت با ولايت فقيه يا ولي فقيه ساز شده سعي كنيد آنرا خاموش كنيد، اگر از روي ناداني است برايش توضيح دهيد و شبهه اش را رفع كنيد ولي اگر از روي غرض ورزي است او را خفه كنيد”! (سخنراني در جمع بسيجيان شهرستان قروه ـ 7مرداد81
چنين آموزه هائي در بطن خود آنقدر استعداد داشت تا از مشتي طلبه جوان، روحانيون خشن و سركوبگري بسازد كه نخستين اقدام عملي شان در صيانت از بيضه اسلام به قتل رساندن حجت الاسلام شمس آبادي در دهه 1350 باشد!
در دوران حكومت پهلوي مقابله با دكتر علي شريعتي از اهداف اصلي مدرسه حقاني بود . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آن بخش از چهره هاي مدرسه حقاني كه در طيف طرفداران دكتر شريعتي قرار داشتند به هيئت حاكمه پيوستند از جمله مرتضي مطهري، آيت الله بهشتي، آيت الله قدوسي، شاهچراغي و غلامحسين كرباسچي.
كادر بجاي مانده در مدرسه حقاني نيز كه مجموعاً وابسته به جناح خشن و اقتدارگراي حقاني و برخوردار از مواضع خصمانه عليه دكتر شريعتي بود ، بعد از پيروزي انقلاب توانست به تدريج و بخصوص بعد از فوت آيت الله خميني در هيئت حاكمه ايران نفوذ نمايند.
از اين ميان مي توان به آقايان جنتي، علي رازيني، رئيسي ، نيري، محسني اژه اي، علي فلاحيان، روح الله حسينيان، ميرحجازي، پورمحمدي، رهبرپور، حجت الاسلام عليزاده، اشاره كرد كه موفق به كسب تصدي مسئوليت در دادگاه ويژه روحانيت، وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب و قوه قضائيه شدند.
اين حلقه تدريجاً و به مرور زمان توانست براي خود كادرهاي پياده نظامي هم از بدنه سپاه پاسداران فراهم آورد كه از اين ميان مي توان به آقايان سردار غلامرضا نقدي، سرلشگر ذوالقدر، سردار الله كرم اشاره كرد. سپاهياني كه برخلاف نسل نخست بانيان اين نهاد داراي خاستگاهي خشن و نامانوس با آموزه هاي عرفاني كساني همچون شهيد باكري و شهيد همت مي باشند.
حسين شريعتمداري سپاهي سابق و مدير مسئول فعلي روزنامه كيهان و پيش از وي عباس سليمي نمين معاونت وزارت اطلاعات و مدير مسئول هفته نامه كيهان هوائي نيز با مجموعه اي از عوامل تحت امر خود در اين نشريه بخش رسانه اي اين حلقه را عهده داري كرده و تا قبل از بازداشت عوامل قتلهاي زنجيره اي همكاري نزديكي با عقبه اين جناح در وزارت اطلاعات و شخص سعيد امامي (معاونت امنيتي وزارت در دوره تصدي مسئوليت فلاحيان) داشتند.
در مجموع آموزه اي مدرسه حقاني توانست طلاب خشني را تحويل جامعه ديني ايران بدهد كه با پيروزي انقلاب اسلامي و حذف تدريجي چهره هاي شاخص اسلام نوانديش گام به گام در هرم قدرت جمهوري اسلامي نفوذ كنند.
نفوذي كه با توجه به قرابت عقيدتي حذف انديشانه و خشن ايشان با دولتمردان اسرائيل زمينه هاي همگرائي و وحدت رويه آنها را مي توانست فراهم آورد.
اين در حاليست كه حلقه حقاني در آموزه هاي عقيدتي خود نفرت آشكاري از هر گونه نزديكي با آمريكا داشته و در مانيفست خود نيز صراحتاً بر آن تاكيد كرده است.
در مجموع سه فاكتور مشترك: كنش خشونت آميز، نفرت از دكتر علي شريعتي و مخالفت بنياني با نزديكي ايران و آمريكا توانست موجبات قرابت فكري و عملي دسيسه چينان تل آويو با فارغ التحصيلان مدرسه حقاني را بمنظور كارشكني در مسير و اهداف انقلاب ايران را فراهم آورد.
كانون تجمع حلقه حقاني كجاست ؟
حجت الاسلام محمدي ري شهري هر چند ارتباط رسمي و حوزوي با فارغ التحصيلان مدرسه حقاني نداشت ليكن از زمان تصدي مسئوليتش در پست وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران و بكار گماردن چهره هاي برجسته اي از مدرسه حقاني همچون علي فلاحيان در اين وزارتخانه تدريجاً در كانون اين حلقه قرار گرفت و نهايتاً در سال 1374 با راه اندازي جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي توانست كانوني رسمي براي تجميع پايوران حلقه حقاني با محوريت خويش را تمهيد نمايد.
كانوني كه گفته مي شود از مجراي بنياد اقتصادي “فؤاد ري” كه در مجاورت دفاتر توليت حضرت عبدالعظيم واقع شده تغذيه مالي مي شود.
ري شهري بعد از جمع كردن چهره هاي شاخص خشونت طلب مدرسه حقاني در قالب جمعيت دفاع از ارزش ها طي مقاله هاي متعددي در نشريه “ارزشها” ارگان اين تشكل اقدام به تئوريزه كردن آرمانها و اهداف خود و متحدينش كرد.
اين نشريه در خصوص ديدگاه سياست خارجي جمعيت دفاع از ارزشها صراحتاً اظهار مي داشت:
“رابطه جمهوري اسلامي ايران با رژيم آمريكا رابطه دو كشوري نيست كه صرفاً اختلافاتي با هم دارند، بلكه مساله يك انقلاب است كه اساساً موجوديت نظام سلطه را برنمي تابد و بنابراين با رژيم تجاوزگر كنوني آمريكا تضاد ذاتي دارد ... انقلاب اسلامي هدفي جز نابودي نظام تجاوزگر آمريكا ندارد”(هفته نامه ارزشها، شماره 10، 13/12/75، ص4(
در مرامنامه جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي نيز بر مقابله با سياستهاي آمريكا تاكيد شده و آمده است:
“سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پيوسته بايد با سياستهاي توسعه طلبانه و زياده خواهانه قدرتهاي استكباري به ويژه آمريكا مقابله كند” (مرامنانه جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي، فصل چهارم(
همچنانكه گروه تندرو انصارحزب الله كه تحت توليت آيت الله جنتي قرار دارد در مقام پياده نظام حلقه حقاني نيز به شدت ارتباط با آمريكا را رد كرده و حتي خواستار تصويب قوانيني شده تا آنهائي كه ارتباط با آمريكا را مطرح مي كنند به اشد مجازات برساند و حتي تهديد كرده اندكه در غير اينصورت حزب الله خود راساً به وظيفه اش عمل خواهد كرد. (ماهنامه يالثارات الحسين، ارگان انصارحزب الله شماره 23(
نفرت عقيدتي حلقه حقانيه گردآمده در جمعيت دفاع از ارزشها از هرگونه نزديكي با آمريكا در بطن خود زمينه مساعدي را براي قرابت و همكاري ايشان با عوامل صهيونيسم كه همواره دل نگران نزديكي جمهوري اسلامي ايران با ايالات متحده آمريكا بوده اند، فراهم مي ساخت.اين در حالي است كه اسرائيل صرفنظر از قرابتهاي عقيدتي اش با حلقه حقاني همواره از دو حربه سكس و خشونت هم بمنظور يارگيري در حوزه هاي عملياتي اش بهره كافي برده است.
سكس؛ پاشنه آشيل حقاني
موساد همواره كوشيده از طريق آلوده كردن اهداف و طعمه هايش به روابط سكسي با طعمه هائي كه بر سر راه ايشان مي گذارد آنها را وادار به همكاري با خود كرده و در غير اينصورت با پروژه قتل درماني به حذف فيزيكي مخالفان اقدام مي نمايد.
دسيسه اي كه در سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي ايران براي وزير وقت ارشاد اسلامي صورت گرفت نمونه آشكاري از اين ترفند قديمي اسرائيلي ها بود. هر چند جاسوسه اي كه با در دست داشتن فيلمي كه بصورت مخفيانه از هم آغوشي اش با وزير مربوطه تهيه كرده بود به هنگام خروج از فرودگاه مهرآباد بصورتي تصادفي لو رفت و دستگير شد.
همچنين خبري كه اخيراً بر روي سايت “پيك نت” منتشر شد (3 دي 81 ) مبني بركشف ارتباط رئيس كل دادگستري تهران با يك شبكه جاسوسي امريكايي-اسرائيلي در صورت صحت نمونه مهم ديگري از شيوه استخدام نيرو توسط اسرائيليها است.
مطابق اين خبر:
“وزارت اطلاعات و امنيت به اسناد و اطلاعات انكار ناپذيري در ارتباط با روابط حجت الاسلام عليزاده رئيس كل دادگستري مركز با يك شبكه جاسوسي امريكايي-اسرائيلي دست يافته و آن را مستقيما در اختيار رهبر قرار داده است. در رابطه با همين اطلاعات از وي چند جلسه بازجويي شده و موقتا از وي خواسته شده است نه اطلاعيه اي صادر كند و نه در امور قضائي استان مركز دخالت كند تا تكليف روشن شود. به وي حتي اجازه خروج از تهران نيز داده نمي شود و به همين دليل با درخواست مكرر وي براي رفتن به خراسان مخالفت شده است. حتي گفته مي شود سفر اخير “سليمي نمين” معاون سابق وزارت اطلاعات در زمان ري شهري به خراسان و ديدار وي با آيت الله واعظ طبسي و همچنين سفر اخير وزير اطلاعات به خراسان نيز در همين ارتباط و براي قانع ساختن واعظ با دستگيري عليزاده و يا بركناري او بوده است ... يك گزارش ديگر نيز حاكيست:
دستگيري 50 تن در شهر قم كه چند ماه پيش و باتهام جاسوسي صورت گرفت و محمد خاتمي نيز از آن ياد كرد، سرنخ هاي ارتباطات جاسوسي عليزاده را بدست داد.عليزاده پيش از انتقال به تهران و تحويل گرفتن پست رياست كلي دادگستري مركز در دادگستري مشهد اشتغال داشت و پيش از آن نيز در سرخس خراسان در همين رشته فعاليت مي كرد”
اين در حاليست كه گفته مي شود عليزاده در زمان تصدي مسئوليتش در خراسان برخوردار از چند پرونده اخلاقي و منكراتي نيز بوده است لذا استبعادي ندارد كه عوامل موساد توفيق آنرا پيدا كرده باشند تا از همان دامي كه براي وزير اسبق ارشاد استفاده كرده بودند اينبار نيز براي به دام انداختن مشاراليه استفاده كرده با اين تفاوت كه اينبار عملياتشان با موفقيت همراه بوده باشد!
نكته قابل توجه در خصوص خبر فوق در آنست كه بلافاصله بعد از پخش اين اتهام رئيس كل دادگستري تهران بصورتي اعلام نشده اقدام به برگزاري يك كنفرانس مطبوعاتي كرد اما علي رغم توقع افكار تحريك شده عمومي، در اين كنفرانس كمترين اشاره اي به صحت و سقم اتهام مزبور نكرد.
چنين واكنشي بمعناي گرفتن سم خبر با حضور در افكار عمومي است تا بدينوسيله چهره متهم با سياست بي اعتنائي به اصل اتهام مستوره باقي بماند.
دو ماه بعد از درج مقاله پيچك انحراف، سايت خبري بازتاب وابسته به محسن رضائي طي درج خبري (2/2/82) مبني بر كشف شبكه دام اندازي مسئولان در ايران نوشت: گفته ميشود، شبكهاي كه بخشي از آن به وسيله تعدادي از اعضاي يك نهاد امنيتي اداره ميشده و با هدف به داماندازي مسؤولان اجرايي از طريق مسايل جنسي فعاليت ميكرده، كشف شده است. اين شبكه با استفاده از تعدادي از زنان ويژه، مسؤول مورد نظر را به ارتباط نامشروع ميكشانده و با گرفتن تصاوير از اين افراد، آنها را به انجام اقدامات مورد نظر خود به عنوان حقالسكوت مجبور ميساخته است. برخي اهداف گردانندگان اين شبكه، در زمينه گرفتن امتيازات خاص اقتصادي و مالي ميباشد.شنيده شده است كه اين شبكه در بخشي از فعاليتهاي خود به موفقيت رسيده و توانسته بود چند نفر از مسؤولان اجرايي در سطح معاونان و مديران رده بالاي سازمانها و وزارتخانهها را به دام اندازد. با دستگيري گردانندگان اين شبكه، تحقيقات در مورد ساير اهداف و فعاليتهاي ديگر آنان ادامه دارد لازم به ذكر است كه در همين ايام خبري در مطبوعات ايران درج شد مبني بر كشته شدن مشكوك پسر فريدون ژورك در استوديوي فيلمبرداري وي و گفته مي شود مقتول در جريان تهيه فيلمبرداري از مناسبات غير اخلاقي برخي از مسئولين بوده و در جريان يك درگيري و اختلاف درون گروهي قرباني شده است.
گذشته از آنكه پيش از اين نيز در جريان قتلهاي زنجيره اي پائيز 1377 توسط سعيد امامي و يارانش رد پاي زني زيبا روي به نام فاطمه قائم مقامي در رسانه ها مطرح شد كه از وي به عنوان معشوقه يكي از چهره هاي سرشناس حلقه حقاني نام برده مي شد كه در همان ايام بصورتي مشكوك در تهران كشته شد! همچنانكه در برخي از رسانه هاي برون مرزي نيز رد دختر جواني به نام سحر به عنوان معشوقه سعيد امامي بارها مطرح شد.
لذا احتمال دور از انتظاري نيست كه در صورت صحت اخبار فوق اسرائيل توانسته از حربه سكس بعنوان دامچاله اي براي به خدمت گرفتن برخي از عناصر سرشناس صاحب منصب در جمهوري اسلامياستفاده ببرد.
رد پاي حلقه حقاني ـ تل آويو در قتلهاي زنجيره اي
آيت الله خامنه اي بعد از افشاي مدخليت عناصر وزارت اطلاعات در قائله قتلهاي زنجيره اي صراحتاً در يكي از سخنراني هاي خود اظهار داشت:
“نمي توان باور كرد كه اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد و با توجه به ضرر اين جنايات عليه ملت و دولت و حكومت ايران ممكن نيست اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد”
و متعاقب آن محسن رضائي فرمانده سابق سپاه پاسداران طي يك كنفرانس خبري رد پاي اسرائيليها را در قتلهاي زنجيره اي مطرح كرد لذا رديابي عوامل موساد در ساختار اطلاعاتي ايران فرضي محتمل به نظر مي رسد خصوصاً آنكه در همين چارچوب اميرفرشاد ابراهيمي نيز در اعترافات خود در بخش همكاري با حسين شريعتمداري اظهار مي دارد:
“يادم مي آيد كه همان موقع هم آقاي سعيد اسلامي (امامي) با موبايلش تماس گرفت و گفت كه من شما را به آقاي شريعتمداري (مدير مسئول و سرپرست روزنامه كيهان) معرفي مي كنم تا با ايشان هم كار كنيد. پرسيد كه نشريه تان را كجا چاپ مي كنيد؟ كه ما گفتيم يك نشريه شلمچه است كه بنياد رسالت برايمان چاپ مي كند. گفت: كيهان هم كمك تان مي كند. زنگ زد به آقاي شريعتمداري گفت: آقاي الله كرم اينها و آقاي گودرزي ميايند پيش شما، كمك شان كنيد. ويژه نامه اي كه همان موقع دادگاه هم چاپش را ممنوع كرده بود، در تيراژ ميليوني موسسه كيهان برايمان چاپ كرد كه مروري بود بر زندگي آقاي خاتمي ولي مطلب ديگري كه هست، آقاي اسلامي، آقاي ديگري را (كه هنوز نام و نام فاميليش براي من معلوم نيست و آقاي رضايي پارسال در افشاگري هايش گفت كه جاسوس صهيونيست ها است) به الله كرم معرفي كرد و گفت كه كمكمان مي كند”
از سوئي ديگر همين كه مهرداد عاليخاني يكي از متهمين اصلي قتلهاي زنجيره اي كه اخيراً محكوم به حكم سنگين چهار بار حبس ابد شد، به اقرار صريح روزنامه كيهان چاپ تهران(سرمقاله 8 بهمن81)، برادر زاده مسعود عاليخاني عنصر برجسته “شبكه زيتون” محفل جاسوسي و اطلاعاتي اصلي موساد اسرائيل در ايران زمان پهلوي بوده، اين قرابت نسبي مي تواند مدرك قبال اعتنائي در نفوذ تل آويو در ساختار اطلاعاتي ايران باشد.
گذشته از آنكه مصاحبه راديوئي سال گذشته حسين مهري از راديو 24 ساعته لس آنجلس با علي فلاحيان در آستانه انتخابات رياست جمهوري سال 1380 در موقعيتي كه فلاحيان خود يكي از كانديداهاي اين انتخابات بود و راديو 24 ساعته نيز يكي از رسانه هاي نشان دار متعلق به انحصارات رسانه اي صهيونيستها در جامعه فارسي زبانان لوس آنجلس است را تنها مي توان تمهيد رساني رسانه اي تل آويو به حلقه اي از عالي رتبگان سياسي در ايران ياد كرد كه بدليل حضور شخص علي فلاحيان در راس عملياتي آن، از ايشان تحت عنوان “حلقه حقاني” نام برده مي شود.
حلقه اي كه رسانه هاي برون مرزي منتسب به اسرائيل اقدام به دادن رپرتاژ آگهي رايگان به كانديداي منتخب ايشان مي نمايد!
نفوذ تدريجي حلقه حقاني در ساختار قدرت
اين گروه از روحانيون متصلب الفكر تا زمان حيات آيت الله خميني بدليل جذبه و نفوذ ايشان در ساختار انقلاب و حكومت و مردم كمتر تمايلي به ابراز وجود علني در تحولات سياسي ايران داشتند اما اين عدم تمايل به معناي بي تحركي پنهان ايشان در عرصه سياست ايران نبود.
نخستين خيزش پنهان اين جناح خشكه مقدس و خشن را مي توان در پروسه حذف تدريجي آيت الله منتظري از هرم قدرت ايران مشاهده كرد، توطئه اي كه در بطن خود برخوردار از خاصيت مرضي الطرفيني هم زمان براي حلقه حقاني در كنار عوامل حكومت تل آويو بود.
كيومرث صابري طنز نويس سرشناس مطبوعات ايران يكبار در توصيف شخصيت دكتر محمد جواد لاريجاني (تئوريسين سرشناس جناح راست ايران) گفته بود:
لاريجاني سياستمداري است كه از مجموع پيش بيني هاي متعددش در عرصه سياست جز آنها كه اشتباه در مي آيد الباقي آنها درست است!!!
لاريجاني اخيراً طي مصاحبه اي با خبرگزاري دانشجوئي ايران (١١/٠٩/٨١) با اشاره به جريان سفر مخفيانه رابرت مك فارلين مشاور امنيت ملي كابينه رونالد ريگان رئيس جمهور وقت ايالات متحده آمريكا به ايران كه به گفته ايشان از طرف آمريكاييها براي ايجاد رابطه با ايران اجرا شد و توسط صهيونيستها لو رفت، گفته است:
“... در زمان آمدن مك فارلين به ايران، زمان بسيار مناسبي بود كه ما به اين قدم آمريكا جواب مثبت مي داديم زيرا در آن زمان، آمريكا به اين نتيجه رسيده بود كه با ايران پيروز كار كند. البته اين امر توسط صهيونيستها لو رفت. در هياتي كه همراه مك فارلين آمده بود دو جاسوس “موساد” وجود داشت كه خود آمريكاييها در جريان آن نبودند كه هواپيماي يكي از آنها به دليل نقص فني از بين رفت ولي ديگري توانست به اسرائيل باز گردد”
علي الظاهر اظهارات فوق يكي از ادعاهاي معتبر لاريجاني بشمار مي رود، هر چند در آن تاريخ مسئول لو رفتن سفر مك فارلين به ايران، مهدي هاشمي (يكي از منسوبان آيت الله منتظري) معرفي شد كه خبر اين سفر را به مجله الشراع چاپ لبنان رسانده بود اما مهم اين است كه روحانيون حلقه حقاني توانستند با توسل به اين بهانه زيركانه جرياني را با معركه گرداني حجت الاسلام محمدي ري شهري بر عليه آيت الله منتظري مديريت كنند كه فرجام آن منجر به حذف منتظري از دايره قدرت ايران شد.
ترفندي كه علي رغم ظاهر الصلاح بودنش، شيطنت مستتر در آن نيز دور از چشم آيت الله خميني نماند و ايشان هشيارانه طي ملاقاتي كه در همان زمان با آيت الله طاهري اصفهاني امام جمعه اصفهان داشتند خطاب به ايشان مي گويند:
“برويد و با ايشان (آيت الله منتظري) صحبت كنيد و بگوئيد من روي شما سرمايه گذاري كرده ام ، اگر مي بينيد كه روحانيون در مقابل شما نمي ايستند به اين دليل است كه من هستم و اگر روزي من نباشم آنها در مقابل شما خواهند ايستاد لذا شما نبايد ضعفي داشته باشيد و اين مهدي هاشمي بهانه اي است دست آنها”!(خاطرات سياسي ـ صفحه 29)
تاكيد آيت الله خميني به بهانه بودن مهدي هاشمي براي روحانيون مخالف منتظري در قائله مك فارلين شاخص مهمي در هوشياري رهبر فقيد جمهوري اسلامي ايران از تحركات توطئه آميز حلقه حقاني در آن مقطع بود.
در مجموع هم اسرائيلي ها و هم متحدين داخلي شان در ايران موفق شدند از ماجراي سفر مك فارلين به ايران به نفع خود بهره برداري لازم را به عمل آورند. در جريان سفر مك فارلين همزمان هم حقاني چي هاي گردآمده به دور حجت الاسلام ري شهري توانستند با توفيق حذف آيت الله منتظري از قائم مقامي رهبري جمهوري اسلامي ايران خود را از دغدغه دور ماندن از قدرت بعد از فوت آيت الله خميني رها سازند و هم اسرائيليها با زيركي موفق شدند تلاشهاي آمريكا براي نزديكي به ايران را با شكست همراه سازند.
چنين تلاشهائي در ايران بعد از انقلاب اسلامي مسبوق به سابقه بود.
کمیته مجازات: این مقاله بدون هماهنگی با آقای سجادی درج شده ولی از آنجایی که قبلا در سایتهای دیگر منتشر شده، مشمول کاپی رایت نمی باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر